( آذن ) آذن. [ ذَ ] ( ع ص ) مرد کلان گوش. بلّه گوش. حیوان بزرگ گوش و درازگوش. آذن. [ ذِ ] ( ع ص ) دربان. اذن. [ اَ ] ( ع مص ) بگوش کسی زدن.بر گوش زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بدردگوش مبتلا گشتن. || خشک شدن گرفتن گیاه. اذن. [ اَ ذَ ] ( ع مص ) اِذن. اَذانت. || دانستن. || اباحة. ( اقرب الموارد ). || استماع. ( اقرب الموارد ). گوش داشتن. ( زوزنی ). گوش فراداشتن. اذن. [ اَ ذَن ن ] ( ع ص ) مردی که آب بینی او از هر دو سوراخ روان باشد. ( منتهی الارب ). آنکه آب بینی او از هر دو سوراخ جاری شود. آنک از بینی وی آب روان باشد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آنک آب از بینی او چکد.آب بینی چکنده. مُفی. فرکند. فرغند. مؤنث : ذَنّاء. - امثال : انفک منک و ان کان اذن . اذن. [ اِ ] ( ع مص ، اِمص ) دستوری. ( منتهی الارب ). دستوری دادن. ( زوزنی ). بار. اجازه. اجازت. رخصت :5 و پسرش را بدیوان آوردند و موقوف کردند تا مقرر گردد باذن اﷲ. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324 ). بگفتا اذن خواهی چیست از من چه بهتر کور را از چشم روشن.جامی.- اذن دادن ؛ دستوری دادن. رخصت دادن. جایز شمردن. مرخص کردن. اجازه. || امر. فرمان. ( غیاث اللغات ). || دانست : فعله باذنی ؛ کرد آنرا بدانست من. ( منتهی الارب ). || دانستن. بدانستن. ( زوزنی ). || گوش داشتن. ( زوزنی ). گوش فراداشتن. || اِباحه. در لغت بمعنی اعلام است ودر شرع برداشتن و رفع کردن مانع از تصرف است و رها کردن و اجازه دادن در تصرف است برای کسی که شرعاً ممنوع از تصرف بوده است. ( تعریفات جرجانی ). بکسر و سکون ذال معجمه ؛ در لغت اعلام به اجازه آزادی عمل در چیزیست. و در شرع موقوف داشتن و رفع محرومیت است خواه محرومیتی که برای غلام و کنیز پیش آید و خواه محرومیتی که برای اطفال نابالغ متصور است باشد. و آنکس که محرومیت از او برداشته شده بلسان شریعت ، مسمی به مأذون است. هکذا یستفاد من جامعالرموز. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). - اذن فحوی . اذن.[ اِ ذَ ] ( ع ق ) اکنون. || این هنگام. || آنگاه. آنگهی. حرف جواب و جزاء، و هو اماان یدل علی انشاء التسببیة بحیث لایفهم الارتباط من غیره کقولک اذن اُکرمک لمن قال لک ازورک و هو حینئذ عامل یدخل علی الجملة الفعلیة فینصب المضارع بثلاثة شروط، الاول ان یکون مُصَدَّراً والثانی ان یکون مباشراً للمضارع و لایضر الفصل بالقسم او بلاالنافیة و الثالث ان یکون المضارع ( ؟ ) بعده مستقبلا. ( اقرب الموارد ).
( آذن ) دربان مرد کلان گوش اجازه دادن، دستوری دادن، رخصت دادن ، اجازه، دستوری، رخصت، فرمان، گوش، آذان جمع ( اسم ) اذن گوش عضو شنوایی . نام سال اول هجرت
معنی کلمه اذن در دانشنامه آزاد فارسی
اِذْن در اصطلاح حقوق، موافقت و رضایت و اجازۀ شخص به تصرّف یا استفادۀ دیگری در امور مربوط به او، به ویژه در امور مالی یا غیرمالی. برای این که اذن مؤثر و صحیح باشد، باید اذن دهنده صلاحیت و حق استفاده از مال یا حق موضوع اذن را داشته باشد. شخصی را که به او اذن داده می شود مأذون نامند. استفاده از مال موضوعِ اذن باید متعارف باشد، در غیر این صورت تعدّی محسوب می شود و موجب مسئولیت است. اذن گاه قابل رجوع است، مانند اذن در انتفاع از ملک دیگری که اذن دهنده می تواند از اذن خود رجوع کند، مگر مانع قانونی موجود باشد. ولی اگر اذن ضمن عقد خارج لازم اعطا شده باشد، قابل رجوع نیست. اما چون برخلاف عقود و قراردادها، قصد انشاء عقد یا معامله در آن وجود ندارد، از نظر حقوقی ایجاد تعهد نمی کند، بلکه صرفاً مانع قانونی را مرتفع می سازد. مثلاً تصرف در مال غیر یا انتفاع از آن، ممنوع است (تصرف عدوانی) و گاه جرم است، ولی اگر مالک اذن در تصرف یا انتفاع مال خود را به دیگری داد، این مانع قانونی رفع می شود و مأذون می تواند در آن تصرف کند یا از آن مال استفاده نماید. اذن یک عمل ارادی است و منشأ آثار حقوقی است و مادام که مانع قانونی در کار نباشد، قابل رجوع و پس گرفتن است. گاه موضوع اذن امور غیر مالی، و شرط صحت آن نیز مطرح است، مانند اذن ولیّ برای ازدواج دختر باکره (مادۀ ۱۰۴۳ قانون مدنی) که در صورت امتناع ولیّ از دادن اذن، بدون عذر موجه، اعطای آن با دادگاه مدنی خاص است (همان ماده). گاه اذن و اجازه مترادف استعمال می شود؛ در صورتی که علی القاعده موضوع اذن، امری است که هنوز واقع نشده و ناظر به آینده است، در صورتی که اجازۀ ناظر به عملی است که قبلاً واقع شده و صاحب حق بعداً به آن رضایت و اجازه می دهد، مانند عقد فضولی که در صورت اجازه بعدی مالک، صحیح است. اعلام اذن و رضایت ممکن است صریح باشد یا به صورت باطنی و فحوی که آن را اذن فحوی گویند و اغلب در بین دوستان و اقربای نزدیک وجود دارد، مانند اذن به استفاده از باغ یا ملک متعلق به بستگان یا دوستان نزدیک و استفاده از میوه های آن.
معنی کلمه اذن در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] آذن. معنی أَذِّن: اعلام کن معنی أَذَّنَ: اعلام کرد معنی أَذِنَ: اجازه داد معنی أُذُنَ: گوش معنی أُذِنَ: اجازه داده شد معنی إِذْنِ: اجازه معنی أَظُنُّ: گمان می کنم معنی یَأْذَنَ: که اجازه دهد - که اذن دهد ریشه کلمه: اذن (۱۰۲ بار) [ویکی فقه] اذن، رخصت در تصرف از سوی مالک یا شخص به منزله مالک را گویند. تفاوت اذن با اجازه این است که اذن پیش از تصرف و انجام کار، و اجازه بعد از آن است. تفاوت اذن با رضا و وکالت همچنین تفاوت آن با رضا این است که رضا امر باطنی است که به صورت اذن یا اجازه ابراز می شود. نیز فرق آن با وکالت این است که اذن، ایقاع است، امّا وکالت، عقد. از عنوان اذن در بیشتر باب های فقهی اعم از عبادات،عقود، ایقاعات و احکام به عنوان شرط صحّت یا جواز چیزی، سخن رفته است. ارکان اذن ارکان اذن عبارت است از: آذن (اذن دهنده)، مأذون (کسی که به او اذن داده شده است) و مأذون فیه (مورد اذن) که هر یک شرایطی دارند. ← اذن دهنده ... [ویکی الکتاب] معنی أَذِّن: اعلام کن معنی أَذَّنَ: اعلام کرد معنی أَذِنَ: اجازه داد معنی أُذُنَ: گوش معنی أُذِنَ: اجازه داده شد معنی إِذْنِ: اجازه معنی أَظُنُّ: گمان می کنم معنی یَأْذَنَ: که اجازه دهد - که اذن دهد تکرار در قرآن: ۱۰۲(بار) [ویکی فقه] اذن (قرآن). اذن در لغت به معنای علم و اعلام با اجازه و رخصت است، در قرآن مجید در معانی اجازه، اراده، اعلام، اطاعت و علم به کار رفته است. در این مدخل، اذن انسان به دیگری یا اجازه خواهی مورد نظر است و به اذن الهی پرداخته نشده و در مدخل مستقل آمده است. در این مدخل از واژه «اذن» و مشتقات آن و عبارت «لاجناح» استفاده شده است. اهم عناوین احکام اذن؛ اذن از پدر؛ اذن جهاد؛ اذن در ازدواج؛ اذن محمد صلی الله علیه و آله وسلّم؛ اذن ورود به خانه.
معنی کلمه اذن در ویکی واژه
رخصت دادن، اجازه دادن. فرمان، رخصت، اجازه. گوش.
جملاتی از کاربرد کلمه اذن
دیگر چون از مضمون مسطورات آن عالیجاه چنین مفهوم میشد که عالیجاه محمدخان سرتیب لاغیر مأمور خدمت سلیمانیه باشد و فی الحقیقه شهرت وبلدیت او را هم سایر نوکرها نداشتند. لهذا اذن و اختیار کلی در این باب به آن عالیجاه دادیم.
در این زمینه وی معتقد است وحدت وجود از مهمّات مسائل توحیدی است. صوفیه و عرفاً و متشرّعه و اصحاب حدیث، حتی فرنگیها هم عدّهای در این مسئله وارد شدهاند. اهل حدیث و متشرعه هم با تفسیر از احادیث بیان داشتهاند او (تعالی) وحدت عددیه ندارد. وی در معنای وحدت وجود گفته است که «در عالم یک حقیقت موجود است و آن خداست، و موجودات دیگر قابل اینکه به آنها چیز گفته شود نیستند. … زیرا موجود آن است که اثر داشته و کار از او ساخته باشد. وقتی مقایسه کنیم میبینیم که موجودات دیگر کاری نمیتوانند بکنند مگر به اذن خدا.»
زمن اذن پیگار دشمن مخواه جهان را مکن پیش چشمم سیاه
اسماء خطاب به رسولالله گفت: زن و شوهر در حالی که زیر یک لحافاند غلامشان بدون اذن بر آنها وارد میشود.
پیشوای چهارم شیعیان در سومین دعای خود از دعاهای «صحیفه کامله سجادیه» گفتهاست: «و ای پروردگار! درود و تحیات خود را بفرست بر اسرافیل که دارای صور است، و چشم گشوده آماده است و در انتظار اذن و فرود آمدن فرمان تو است؛ تا بدینوسیله افتادگان گِرو قبرها را آگاه کند و بیدار و زنده گرداند.»
به هر حال قول مشهور در فقه شیعه عدم لزوم اذن ولی برای دختر دوشیزه است. شیخ طوسی در کتاب تبیان، سید مرتضی، ابن جنید، سلار دیلمی، ابن ادریس، علامه حلی در کتاب تذکره و قواعد، شهید اول، شهید ثانی، محقق کرکی و صاحب جواهر بر این نظرند. به نوشته فاضل لنکرانی: «آنچه بین قدما و متأخرین مشهور است این است که دختر در نکاح مستقل است و اجازه ولی لازم نیست، کما اینکه سید مرتضی در این باره ادعای اجماع کرده است». محمدجواد مغنیه نیز مینویسد که اکثریت فقهای امامیه در مورد بالغه رشیده اذن ولی را در نکاح لازم نمیدانند.
شرک برخلاف توحید است. این عقیده است که جهان بیش از یک اصل یا قطب دارد. از نظر مرتضی مطهری، وجه تمایز توحید نظری از شرک، شناخت این اندیشه است که هر واقعیت و موجودی در ذات و صفات و فعل خود از اوست. هر عمل ماوراء طبیعی پیامبران به اذن خدا است که قرآن به آن اشاره کرده است. شرک در عمل آن است که چیزی را غایت خود و مستقل از خدا فرض کنیم، و آن را راهی به سوی خدا بدانیم.
پس زشه جست اذن (و) گفتا خیز باد شد برزم و جیش را آواز داد
گفتم جَنین نبندد بی اذنِ او وجود گفتا رَحِم نگیرد بی امرِ او جَنین
چه بسا مردی که خدمتکار یا فرزند یا یتیمش بود بر حجرهٔ او وارد میشد و او بر روی اهلش بود [آمیزش میکرد] پس خدا دستور داد در آن عورتها که نام برد، اذن بگیرند.
با این وصف صدور سند به صورت سفید امضاء فقط در حدودی که صاحب امضاء به تحویل گیرنده سفید امضاء اذن و تجویز در تنظیم نموده الزامآور است؛ بنابراین میتوان گفت اصل بر این است که نوشته مذکور معتبر است مگر اینکه امضاء کننده مدعی سوء استفاده از آن شود در اینصورت اثبات ادعا با مدعی است و در صورت اثبات، سند مذکور فاقد ارزش حقوقی خواهد بود.
روی ابو هریرة قال: سمعت رسول اللَّه (ص): کل بنی آدم یلقی اللَّه بذنب قد اذنبه یعذّبه اللَّه ان شاء او یرحمه، الّا یحیی بن زکریا فانه کان سیدا و حصورا و نبیّا من الصالحین.
و عن وائل بن حجر قال: رأیت النّبی (ص) یضع یده الیمنی علی الیسری فی الصّلاة قریبا من الرّسغ و یرفع یدیه حتّی تبلغا اذنیه.
خدای شاخ و دمت را بریده است از آن ستیزه داری باذوالقرون و الاذناب
اباحه یعنی اجازهٔ تملک. این اجازه را گاهی مقنِّن مستقیماً میدهد؛ مانند اجازهٔ تملک مباحات در مادهٔ ۱۴۷ قانون مدنی، و گاهی شامل قصد و انشای مالک است؛ مثل نثار مال در عروسی یا اذن در نهادن سرِ تیر بر سرِ دیوار که مصداق اباحهٔ تملک منافع است.
در هر حال بیشتر فقیهانی هم که اذن ولی را واجب میدانند آن را شرط لزوم میشمارند نه شرط صحت؛ یعنی عدم اذن از ولی گناهی مجزا از سوی شوهر بوده و نکاح باطل نیست بلکه باید زن را طلاق بدهد اما آمیزش جنسی بین زن و مرد تا زمان طلاق صحیح و مشروع است.
به اذن باغبان ناگشته محتاج برد سنبل به غارت گل به تاراج
پاسخ چو دادمش، خردم اذن داد و گفت میدان ز توست، گوی سخن زن به اقتدار
پس روح الامین اذن طلب کرد ز داور آمد به زمین سود جبین نزد پیمبر
این سازمان از حیث منابع مالی یک سازمان خصوصی به حساب میآید و در بودجههای دولتی برای آن ردیف بودجهای در نظر گرفته نمیشود. از نظر بانک مرکزی یک سازمان دولتی بوده برای گرفتن تسهیلات بانکی شمول قوانین دستگاههای دولتی میشود. از منظر مدیریتی اتکا یک سازمان دولتی به حساب میآید و مدیرعامل آن توسط وزارت دفاع منصوب میشود. از حیث خدماتدهی اما خدمات آن عمومی بوده و به مانند شرکتهای خصوصی فعال در این زمینه به تمام مردم خدمات ارائه میدهد. همین چندگانه باعث شدهاست که طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس لزوم تعیین و تکلیف ماهیت این سازمان باید در دستور کار قرار گیرد. از آنجا که این سازمان زیر نظر نیروهای مسلح حساب میشود تعیین و تکلیف آن نیاز به اذن رهبر دارد.