اغاثه

معنی کلمه اغاثه در لغت نامه دهخدا

( اغاثة ) اغاثة. [ اِ ث َ ] ( ع مص ) فریاد رسیدن. ( ناظم الاطباء ). کمک کردن و یاری دادن. اغاثه اغاثة؛ اعانه و نصره. ( از اقرب الموارد ). فریاد رسیدن. یقال : استغاثنی فاغثته. ( منتهی الارب ). بفریاد رسیدن وباران دادن. ( آنندراج ). || برطرف کردن خدای سختی را. اغاثهم اﷲ برحمته ؛ کشف شدتهم. اغاثنا اﷲبالمطر؛ کشف الشدة عنّا بِه ِ. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه اغاثه در فرهنگ معین

(اِ ثِ ) [ ع . اغاثة ] ۱ - (مص م . ) به فریاد کسی رسیدن . ۲ - (اِمص . ) فریادرسی .

معنی کلمه اغاثه در فرهنگ عمید

به فریاد کسی رسیدن، فریادرسی.

معنی کلمه اغاثه در فرهنگ فارسی

اغاثت: بفریاد کسی رسیدن ، فریادرسی
۱ - ( مصدر ) فریاد رسیدن رهایی دادن رهانیدن . ۲ - ( اسم ) فریادرسی .

معنی کلمه اغاثه در ویکی واژه

اغاثة
به فریاد کسی رسیدن.
فریادرسی.

جملاتی از کاربرد کلمه اغاثه

«ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ» هذا من خبر یوسف (ع) عمّا لم یکن فی رؤیا الملک و لکنّه من الغیب الذی اتاه اللَّه عزّ و جلّ، کما قال قتادة زاده اللَّه علم سنة لم یسئلوه عنها. فقال ثمّ یأتی من بعد ذلک عام ای السّنة الثّامنة، «فِیهِ یُغاثُ النَّاسُ» یغاث از غیث گرفته‌اید یعنی که مردمان را باران دهند و نبات و نعمت فراوان بود و روا باشد که از غوث بود، یقال استغاث فاغاثه ای یغیثهم اللَّه من القحط و الجوع، «وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ» ای یکثر الثمار و الاعناب و السّمسم و الزّیتون فیعصرونها و یتّخذون الادهان و الاشربة. قال ابن عباس یعصرون ای یحلبون المواشی من کثرة المراعی. ابو عبیده گفت: یعصرون از عصرة گرفته‌اند و عصرة نجاتست یعنی که در آن سال از تنگی و قحط و نیاز برهند. حمزه و کسایی تعصرون بتا مخاطبه خوانند اسنادا للفعل الی المستفتین الذّین: «قالوا افتنا» ساقی چون تعبیر خواب از یوسف بشنید باز گشت و ملک را خبر کرد از تعبیر وی و نصیحت که کرد، ملک گفت «ائتونی به» ای بالّذی عبّر رؤیای آن کس که این خواب را تعبیر کرد بنزد من آرید، همین ساقی باز گشت برسولی و گفت اجب الملک، ای یوسف ترا بشارت باد که خلاصی آمد، ملک ترا میخواند اجابت کن، یوسف باین بشارت که بوی رسید شادی ننمود و از حلیمی که بود اهتزازی و حرکتی چنان که از زندانیان پدید آمد بوقت خلاص از وی پدید نیامد و آن رسول را گفت: «ارْجِعْ إِلی‌ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» باز گرد و با خداوند خویش شو و از وی بپرس که پیش از آنک من بیرون آیم، بپرس تا حال آن زنان که دستهای خویش بریدند چیست؟ تا بداند که ایشان را چه افتاد و از کجا افتاد و آن کید ایشان را که ساخت و بان چه خواست! و مراد یوسف آن بود تا کید زلیخا و برائت یوسف بر ملک ظاهر شود و او را هیچ تهمت نماند. قال ابن عباس لو خرج یوسف یومئذ قبل ان یعلم الملک بشأنه ما زالت فی نفس العزیز منه حاجة یقول هذا الّذی راود امرأتی. و قوله: «فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ» ای فاسئله ان یسئل النّسوة ما بالهنّ و شأنهنّ و عمّهنّ بالذّکر دون امرأة العزیز صیانة لها و انّها معهنّ تعریضا لا تصریحا، و یحتمل انّ المعنی ما بالهنّ لم یشهدن ببراءتی و قد عرفن ذلک باقرار امرأة العزیز عندهنّ و هو قولها «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ»، «إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ» حین قلن لی اطع مولاتک. و قیل اراد بقوله انّ ربّی العزیز ای انّ سیدی اظفیر العزیز عالم ببراءتی ممّا قرّفتنی به المرأة. دو حدیث درین قصّه درستست از رسول خدای (ص) احدهما دعاه حین قنت علی قریش فقال فی قنوته‌
همت اقطاب وخدمت زهاد جمله دام دل بود نه کام دل، نه فتحی از آن ظاهر گشت و نه کشفی از این حاصل آمد. روز بروز مودت وجد و طرب افزون میشد و شدت شوق و شعف پیشی میگرفت تا دور طاقت و تاب بپایان آمد و رسم آرام وخواب متروک ماند. سرو قدش از بار غم خم شد وچهره گلگون از تاب درد زرد. کار دل با یاس و حرمان افتاد و کار درد از چاره و درمان گذشت. فاعانه جده و اغاثه جده و بلغه الشوق الی خضره العیش فدنی الیه العشق بنظره و امتحنه الله بجذبه قلبه بجذوه.
فهجموا علی ارضی بل عل عرضی و طمعوا فی نقدی بل فی فقدی و طلبوا املاکی بل اهلاکی و قطعوا اقطاعی بل اضلاعی حتی ضاعت جل ضیاعی واقوت خلت ای رباعی و انهدمت حصونی و قلاعی و عفت آثارداری و انمحت اطلاع دیاری و ما قام احد من اقاربی و اقوامی و صنایعی و خدامی بالنصر و الاغاثه و الامداد و الاعانه بل کانو کشیعه زید و اصحاب عبید و صنایع برمک و توابع مزدک و صحب مسلم بن عقیل و رهط ابراهیم الخلیل فیت اترنم طورا بمفتتح الحماسیات و طورا بفاتحه المعلقات فاقول تاره.