ذبحه

معنی کلمه ذبحه در لغت نامه دهخدا

( ذبحة ) ذبحة. [ ذُ ح َ / ذَ ب ِ ح َ /ذُ ب َ ح َ ] ( ع اِ ) درد گلو. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ). ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم. ( غیاث ). دردگلو یا خونی است که خناق آرد پس بکشد یا ریشی است که در حلق پدید آید. ( منتهی الارب ). دردی است که در گلو از بسیاری خون پیدا میشود و بدترین خناقهاست. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ذبحة. بضم ذال معجمه وفتح باء موحدّه که عامه بجای فتح سکون آن را اختیارکرده اند، ورمی است حار که در عضلات جانب حلقوم ایجادمیشود مخصوصاً در مجرای بلع. علامه گوید: و گاه این لفظ درباره اختناق اطلاق شود. و شیخ بین آنها فرق ننهاده. برخی دیگر این لغت را در مورد ورم لوذتین استعمال کرده اند چنانچه در بحر الجواهر بیان کرده است.
ذبحة. [ ] ( اِخ ) ابن عمرو در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 292 ذیل شرح قبائل طابخةبن الیاس بطون ضبه و جماهیرها مینویسد: و از آنهاست عبدمناف... و بنوثعلبه.... و بنی کوز و بنی زهیر و میگوید از بنی زهیر است عمروبن مالک بن زیدبن کعب و او سیدی مطاع بود و از فرزندان اوست عبدالحرث و حصین و عمرو و ادهم و ذبحة و...

معنی کلمه ذبحه در فرهنگ معین

(ذُ حَ یا حِ ) [ ع . ذُبحة ] (اِ. ) ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم ، درد گلو.

معنی کلمه ذبحه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم درد گلو .

معنی کلمه ذبحه در ویکی واژه

ذُبحة
ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم، درد گلو.

جملاتی از کاربرد کلمه ذبحه

لیک چو خوش بنگری نیست چنین بلکه هست مذبحه ای از ادیم مهلکه ای از تراب
نمرود گفت: من خوابی عجیب دیدم چنان دانم که وی نسوخته است. بخواب نمودند مرا که دیوارهای حظیره‌ای که ما بنا کردیم بیفتادی و ابراهیم بی‌رنج بیرون آمدی، و پس ما او را طلب کردیم و نیافتیم پس نمرود از بام قصر خویش بوی نظر کرد و او را چنان دید و بیرون خواند، و ابراهیم بیرون آمد نمرود گفت: من الرجل الّذی رأیته معک فی مثل صورتک قاعدا الی جنبک؟ آن که بود که با تو نشسته بود مردی هم بصورت تو؟ ابراهیم گفت فریشته ظلّ بود خداوند من فرستاد او را بر من تا مرا مونس باشد، گفت ای ابراهیم مهربان خدایی داری و کریم، که با تو این همه نیکویی کرد بآن که تو وی را می‌پرستی. ای ابراهیم من میخواهم که چهار هزار گاو از بهر وی قربان کنم، ابراهیم گفت: اذا لا یقبل اللَّه منک ما کنت علی دینک حتی تفارقه الی دینی. خدای من از تو قربان نپذیرد تا بر دین خویشی پس اگر با دین من آیی و او را توحید گویی بپذیرد، نمرود گفت: لا استطیع ترک ملکی، و لکن سوف اذ بحهاله، فذبحها، پس نمرود دست از ابراهیم بداشت و نیز تعرض وی نکرد، و وبال کید وی هم بوی بازگشت و ذلک قوله: «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ» ای خسروا السعی و النفقة و لم یحصل لهم مرادهم. و قیل معناه انّ اللَّه ارسل علی نمرود و قومه البعوض فاکلت لحومهم و شربت دماء هم و دخلت واحدة فی دماغه فاهلکته.
و عن عکرمة ان رجلا اضجع شاة و جعل یحد شفرته لیذبحها، فقال النبی (ص): «ترید أن تمیتها موتا قبل ان تذبحها».
«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ» پس از کشتی بیرون آمدند و در شهر شدند، و جماعتی کودکان را دیدند که بازی میکردند، خضر یکی را از ایشان که بر وی نیکوتر بود و بجامه پاکتر و بطبع خوبتر. بگرفت و سر وی از تن جدا کرد، قیل اقتلع رأسه، و قیل ذبحه بالسّکین، و قیل دمغ رأسه بالحجر، و قیل رفسه برجله فقتله، و قیل ضرب رأسه الجدار فقتله. ابن عباس گفت کودکی بود بحد بلوغ نارسیده بدلیل آنکه موسی گفت: «نَفْساً زَکِیَّةً»، و بر قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و رویس از یعقوب «زاکیة» و هما واحدة ای طاهرة لم تبلغ حدّ التّکلیف فالزّکیّة فعلیة و الزّاکیة فاعلة و کلتاهما واحدة فی المعنی، و قیل الزّاکیة التی لم تذنب قطّ و الزّکیّة الّتی اذنبت ثمّ تابت، قومی گفتند بالغ بود و لهذا قال موسی: «بِغَیْرِ نَفْسٍ» ای بغیر قود و لو کان صغیرا لم یکن علیه قصاص و لا تبعة:
و روی عکرمة عن ابن عباس: ان المجوس فی اهل فارس لما نزل تحریم المیتة کتبوا الی مشرکی قریش، و کانت بینهم مکاتبة، ان خاصموا محمدا و قولوا له: ما تذبح انت بیدک بسکین فهو حلال، و ما ذبحه اللَّه یعنی المیتة فهو حرام، فنزلت الایة.
و بدان که اوّل کسی که در اسلام انکار کرد که اللَّه با موسی سخن گفت، سخن مسموع بی‌واسطه، جعد درهم بود، بروزگار هشام بن عبد الملک بن مروان. هشام علماء وقت را جمع کرد بواسطه، و جعد را حاضر کردند تا خود چه میگوید. جعد بر آن انکار اصرار نمود، علما همه متّفق شدند که گوینده این سخن زندیق است، و معتقد این بر باطل، که در آن ردّ قرآن است، و تکذیب شرع. پس هشام بن عبد الملک روز عید اضحی وی را حاضر کرد، و خلق را پند داد، و قربان فرمود، و گفت: ارجعوا و ضحّوا تقبّل اللَّه منکم، فانّی مضح بالجور من درهم، فانّه زعم انّ اللَّه لم یکلّم موسی تکلیما، و لم یتّخذ ابراهیم خلیلا. ثمّ نزل، و ذبحه تحت المنبر بمحضر من الخاصّة و العامّة، فاستحسن الکلّ فعله، و قالوا: نفی الغلّ من الاسلام.
«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» الذبح اسم لما یذبح کالطحن اسم لما یطحن. نظر ابراهیم فاذا هو بجبرئیل معه کبش ابیض اعین اقرن کبیر الشّخص فقال: هذا فداء لابنک فاذبحه دونه، فکبّر جبرئیل و کبّر ابراهیم و کبّر اسماعیل ابراهیم برنگرست جبرئیل را دید بر هوا که می‌آمد و آن نرمیش عظیم فدای اسماعیل با وی و جبرئیل میگفت: اللَّه اکبر اللَّه اکبر اللَّه اکبر، ابراهیم بموافقت وی گفت: لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر، اسماعیل گفت: اللَّه اکبر و للَّه الحمد. این تکبیر سنّتی گشت در روزگار عید و در مناسک حجّ. و گفته‌اند آن کبش عظیم خواند از بهر آنکه قربان هابیل بود از نخست و پذیرفته حق بود و روزگار دراز در بهشت چرا کرده بود. قیل: رعی فی الجنّة اربعین خریفا سعید جبیر گفت: حقّ له ان یکون عظیما سزاست که آن را عظیم گویند فرستنده آن ربّ العالمین، آرنده آن جبرئیل امین، فدای اسماعیل جدّ سیّد المرسلین.
روی عدی بن حاتم قال: قال لی رسول اللَّه (ص): «اذا ارسلت کلبک فاذکر اسم اللَّه، فان امسک علیک فأدرکته حیّا فاذبحه، و ان ادرکته قد قتل، و لم یأکل منه فکله، و ان اکل فلا تأکل، فانما امسک علی نفسه، و ان وجدت مع کلبک کلبا غیره، و قد قتل فلا تأکل، فانک لا تدری ایهما قتله، و اذا رمیت بسهمک فاذکر اسم اللَّه، فان غاب عنک یوما، فلم تجد فیه الا اثر سهمک فکل ان شئت، و ان وجدته غریقا فی الماء فلا تأکل».
گفته‌اند: سخنگوی درین قصّه جبرئیل بود، با داود گفت: این برادر منست در دین و طریقت و صاحب من، او را نود و نه میش است و مرا یک میش، او را مهمانی رسید قصد کشتن میش من کرد مهمان را از دریغ داشتن میش خویش داود چون این سخن شنید خشم گرفت گفت: و اللَّه لاقتلنّه ان ذبحها، فقال جبرئیل: أ تقتل فی ذبح شاة و لا تقتل من استلب امرأة جاره و استنکحها.
أَوْ دَماً مَسْفُوحاً ای مصبوبا سائلا. در مسفوح چهار چیز مستثنی است: الکبد و الطحال و دم المسک و ماء اللحم الاحمر. أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ قذر و نجس، أَوْ فِسْقاً ای مفسوقا به، یعنی مذبوحا، او منحورا فسق فی ذبحه او نحره، فذبح و نحر علی اسم غیر اللَّه. و نظم الایة: الا ان یکون میتة او فسقا فانه رجس. فَمَنِ اضْطُرَّ ای من دعته الضرورة الی اکله، فأکله، غَیْرَ باغٍ ای غیر قاصد لتحلیل ما حرم اللَّه وَ لا عادٍ ای و لا مجاوز للقصد و قدر الحاجة، فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ یغفر لمن لم یتعدّ. غَفُورٌ رَحِیمٌ درین آیت از بهر آن گفت که خوردن مردار باصل حلال نیست، و آن قدر که درین آیت مباح است خوردن آن رخصتی است که اللَّه داد برحمت خویش. میگوید: حکم بالرّخصة کما حکم بالمغفرة. اگر کسی گوید: چونست که محرمات درین آیت بر سه قسم اقتصار کرد، و در سورة المائده بسیار برشمرده از منخنقه و موقوذه و غیر آن؟ جواب آنست که هر چه درین آیت گفت اصناف و انواع میته است. آنجا بتفصیل گفت، و اینجا بر جمله، که اسم میته بر همه افتد. اگر گویند: بیرون از انواع میتات در شرع محرمات بسیار است از خبائث و سموم و غیر آن؟ جواب آنست که: الحسین بن فضل گفت در معنی آیت: قُلْ لا أَجِدُ یعنی فی وحی القرآن، فأما وحی السنة فقد حرم اشیاء کثیرة، فمنها ما