معنی کلمه آموت در لغت نامه دهخدا
بر قله ٔقاف بخت و اقبال
آموت عقاب دولت تست.منجیک.و الموت ، مرکب از آلُه ْ به معنی عقاب و موت مخفف آموت به معنی آشیان است.
اموت. [ اُ م ُوْ وَ ] ( ع مص ) کنیزک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گویند ماکنت امة و لقد اموت اموة؛یعنی کنیزک نبودی و کنیزک گردیدی. و همچنین : امیت اموة. ( از ناظم الاطباء ) .
اموت. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَمْت. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جاهای بلند و پشتهای خرد و نشیب و فراز در چیزی. ( آنندراج ). و رجوع به اَمْت شود.
اموت. [ اَم ْ وَ ] ( ع ص ) ما اموته ؛ چه مرده دل است او. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
اموة. [ اَم ْ وَ ]( ع اِ ) اَمة. کنیزک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اموة. [اَ م َ وَ ] ( ع اِ ) اَمة. اَمْوة. کنیزک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). رجوع به اَمة شود.
اموة. [ اُ م ُوْ وَ ] ( ع مص ) پرستار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی چ تقی بینش ص 119 ). کنیزک گردیدن. ( از منتهی الارب ).