استباق

معنی کلمه استباق در لغت نامه دهخدا

استباق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بر یکدیگر پیشی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). بر همدیگر پیشی گرفتن. پیشی گرفتن با کسی در دویدن و تاختن. || درگذشتن از جای. ( منتهی الارب ). || ترک کردن.( از منتهی الارب ). || با یکدیگر تیر انداختن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). با همدیگر تیر انداختن.

معنی کلمه استباق در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیشی جستن ، پیشی گرفتن .

معنی کلمه استباق در فرهنگ فارسی

بریکدیگرپیشی گرفتن، پیشی جستن درتاختن ودویدن، درگذشتن ازجائی
( مصدر ) پیشی جستن پیشی گرفتن .

معنی کلمه استباق در ویکی واژه

پیشی جستن، پیشی گرفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه استباق

سبق از درس دولتی گیرید وندرین عرصه استباق کنید
آغوش برگشای و مرا گیر در بغل تا گوی استباق ز میدان بدر برم
شرعت آئین شرعست، و منهاج راه بسوی حقّ. شرعت آنست که مصطفی آورد، و منهاج چراغی است که حقّ فرا دل داشت. شرعت بر پی شریعت رفتن است، منهاج بنور آن چراغ راه بردن است. شرعت آن پیغام است که از رسول شنیدی، منهاج آن نور است که در سر یافتی. شریعت هر کس راست، حقیقت کس کس راست. فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ استباق الزاهدین برفض الدنیا، و استباق العابدین بقطع الهوی، و استباق العارفین بنفی المنی، و استباق الموحّدین بترک الودی، و نسیان الدّنیا و العقبی.