اخلاء

معنی کلمه اخلاء در لغت نامه دهخدا

اخلاء. [ اِ ] ( ع مص ) اِخلاء مکان ؛ خالی شدن جای. || خالی کردن جائی را. || خالی یافتن جائی را. || در جای خالی و بی مزاحم افتادن. || خلوت کردن با. در خلوت بردن کسی را: اخلاه معه. || تهی شکم شدن از طعام. || علفناک شدن زمین. با گیاه بسیار شدن زمین. ( تاج المصادر بیهقی ): اخلت الارض. || گیاه رویانیدن : اخلی اﷲ الماشیة؛ رویانید خدای تعالی علف را برای مواشی.
اخلاء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خَلی. گیاههای تر. || ج ِ خِلو. مردان فارغ و بری. || ج ِ خالی. مردان بی زن و زنان بی شوهر.
اخلاء.[ اَ خ ِل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خلیل. دوستان : الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ الاّ المتقین. ( قرآن 67/43 ). اَخِلّاءُ هذاالزمان جواسیس العیوب. ( علی ع ).
ملکا اسب تو و زرّ تو و خلعت تو
بنده را نزد اخلّا بفزوده ست اجلال.فرخی.
اخلاء. [ اَ ] ( اِخ ) ناحیه ایست ببصره. ( مراصدالاطلاع ).

معنی کلمه اخلاء در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع - فا. ] ۱ - (مص م . ) خالی یافتن . ۲ - خالی کردن ، در خلوت بردن کسی را. ۳ - (مص ل . ) خالی شدن ، در جای خلوت و بی مزاحم افتادن ، خلوت کردن با.

معنی کلمه اخلاء در ویکی واژه

خالی یافتن.
خالی کردن، در خلوت بردن کسی را.
خالی شدن، در جای خلوت و بی مزاحم افتادن، خلوت کردن با.

جملاتی از کاربرد کلمه اخلاء

زروی گفت: چون نیت بر تیسیرِ این مراد نهادی، باید که در انفاذِ این عزیمت متبرّم نشوی و عروهٔ صریمت منصرم نگردانی و تردّد و تبلّد بخاطر راه ندهی، قوی‌دل و ثابت‌رای و راسخ‌قدم و نافذ عزم و بیدار حزم باشی تا چهرهٔ آمال از حجبِ امکان بزودی جمال دهد و سعادتِ حصول آن عن قریب سایه افکند و مرا با تو سخنی چندست که امروز توانم گفت نه آن روزکه هیأتِ پادشاهیِ تو در لباسِ هیبت شود و قامتِ دولت قباءِ استقامت درپوشد، چه مرا دهشتِ حضرت چنان فرو گیرد که سخن اگرچ در مصالحِ ملک گویم و محاسن و مقابحِ آن خواهم که عرض دهم و در رتق و فتقِ امورِ دولت و رفع و وضعِ مبانیِ مملکت نفس زنم و شرایطِ رجوع در مجاریِ کارها با رای و رویتِ تو رعایت کنم، گستاخ و بی‌وقار و آزرم هرگز نتوانم و جز باختلاسِ فرصت و انتهازِ وقت گفتن صلاح نبینم و مقرّرست که بعضی مردم چون از پایهٔ نازل بدرجهٔ رفیع رسند، خویِ ایشان بگردد و باندازهٔ گردشِ حال تفاوتی در معاشرت و صحبت با بیگانه و آشنا پدید آرند. فردا که مشّاطهٔ تقدیر زلفِ ترا شانه زند و تو در آیینهٔ بخت بزرگیِ خویش بینی و خردیِ من، مرا دندانِ آن طمع که تو چون دندانهٔ شانه با من در درجه متوازی و متساوی باشی، بباید کند تا در میانه تهمتِ اشتراکِ ملک ننشیند و بتخالف و تجانف مزاجِ کار فساد نپذیرد. زیرک گفت : نیکو گفتی، لیکن بمساعدتِ زمان مباعدتِ اخوان جستن و با اخلاءِ خود دامنِ خیلاءِ و تجبّر در زمین کشیدن نشانِ خساستِ نفس و نجاستِ عرض ودناءتِ همّت و ردائتِ سیرت باشد و از آن معنی تصغیر و تنزیرِ مقدارِ خویش نموده. هر آنچ بشرطِ گفتار و کردار مشروطست و بتمشیِّ کارها مفضی، می‌باید گفتن و نقابِ شرم از رویِ مصلحت حال برداشتن و هرچ باخلاقِ پادشاهان درخورد و فرمان‌دهی را بکار آید، باز نمودن تا در کار بستنِ آن توفیق و گشایش از خدای عَزَّوَجَلَّ خواهیم. زروی گفت: شرطِ اوّل آنست که بدگویان را از مجاورتِ خویش دور گردانی و هر آنچ بشنوی از نفی و اثبات بی استقصا و استقرائی که در تحقیق آن رود، حکم براحد الطرفین روا نداری و باولین وهلت بی مهلت در سمعِ رضایِ خود جای ندهی تا بر فعلی که از آن ندامت باید خورد، مبادرت نرفته باشد ، یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِن جَاءَکُم فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا اَن تُصِیبُوا قَوما بِجَهَالَهٍٔ فَتُصبِحوُا عَلَی مَا فَعَلتُم نَادِمِینَ ؛ و چون از دو متحاکم یکی بخدمت رفعِ ظلامه کند، دفعِ آن بر حضورِ خصم و جوابِ او موقوف داری و اقتدا بقدوهٔ اصحابِ رسول الله واجب دانی، چنانک قاضیِ بحقّ و خلیفهٔ مطلق، امیرالمؤمنین ، علیّ‌بن‌ابی‌طالب، رِضوَانُ اللهِ عَلَیهِ می‌فرماید : لَاتَقضِ لِاَحَدِ الخَصمَینِ مَا لَم تَسمَع کَلَامَ الاخَرِ،و باید که زبان ببد گفتن و خشونت و فحش تعوّد نفرمائی که عیسی را عَلَیهِ السَّلامُ ، می‌آید که وقتی بسگی عقور دیوانه باز افتاد، گفت : صَحِبتَکَ السَّلَامَهُٔ . پرسیدند که در حقّ چنین حیوانی نجس چنین لفظی چرا فرمودی؟ گفت : تا زبان بنیکی خوگر شود که ع ، خوپذیرست نفس انسانی و باید که سمعت از بد شنیدن ابا کند که مساویِ خلق اگرچ در حال اثر ننماید، بروزگار مؤثّر آید و آثارِ آن اندک اندک پیدا شود ، چنانک موش را با گربه افتاد. زیرک پرسید: چون بود آن داستان؟
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ قرأ ابو عمرو بالتشدید و الآخرون بالتخفیف و معناهما واحد و قیل: الإخراب: التعطیل و الاخلاء و التخریب: الهدم. قال ابو عمرو: انّما اخترت التشدید لانّ الإخراب ترک الشی‌ء خرابا بغیر ساکن و انّ بنی النضیر لم یترکوا منازلهم فیرتحلوا عنها و لکنّهم خربوها بالنقض و الهدم لانّها کانت مزخرفة و حسدوا المسلمین ان یسکنوها فخربوها «بِأَیْدِیهِمْ» من داخل و خربها المسلمون من خارج لیتّسع لهم موضع القتال. قال الزهری: لمّا صالحهم النبی (ص) علی انّ لهم ما اقلّت الإبل، کانوا ینظرون الی الخشب فی منازلهم فیهدمونها و ینزعون منها ما یستحسنونه فیحملونه علی ابلهم و یخرب المؤمنون باقیها و قیل: یخرب المؤمنون الجدران لیرتقوا الیها و قیل: اضاف التخریب الی «الْمُؤْمِنِینَ» لانّهم مکّنوهم منه و تسبّبوا له «فَاعْتَبِرُوا» ای اتّعظوا و اعبروا من الشک الی الیقین.