تقاعس
معنی کلمه تقاعس در فرهنگ معین
معنی کلمه تقاعس در ویکی واژه
عقب ماندن، به تأخیر افتادن.
طفره رفتن.
جملاتی از کاربرد کلمه تقاعس
خرگوش گفت: اگرچ خود را به دستِ قضاءِ محتوم دادن و با دادهٔ ایزد کام و ناکام ساختن قضیّهٔ عقل و شرع است، اما چون حادثهٔ اذیّت و عارضهٔ بلیّت را دفعی توان اندیشیدن، بدان راضی نباید شد و به تقاعس و تکاسل بر نباید برد. ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد ازین غرقاب بلا که در افتادهای، شتر را ازین سخن بویِ راحت به مشامِّ جان رسید و گفت:
الحمدلله الاول الذی ماوفی حقکبریائه مجتهد ولاجاهد، الاخر الذیکل موجود الی عتبة جلاله قاصد، الظاهر الذی بهرت آیاته العقول فلایجحده جاحد، الباطن الذیکل ذرة فی السموات و الارض علی وحدانیّته علم شاهد، السماء قبّته و ایوانه و الارض فراشه و میدانه البسیط بساط و شاذروانه، و انه قلوب العارفین اکرّته و القضاء صولجانه، الجنة رحمته و خازن الجنة رضوانه، النّار سجنه و مالکها سجانه، القیامة مجمعه الاکبر و مظالمه الاعظم و دیوانه «فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شراً یره» مکیاله و میزانه، عمّ العالمین رأفته و احسانه و شمل العاصین رحمته و غفرانه من غاص فی بحراوصافهکل لسانه و من جال فی میدان جلاله تقاعس و ان طال جولانه «کلّ یوم هو فی شان» فاحذروا مخالفة من هذا شأنه. بعث نبیّنا محمداً صلی الله علیه و سلم العنایة الازلیّة بضاعته و انشقاق القمر اشارته، «و ان یکاد الذین کفروا» تعویذه و تمیمته، «ما زاغ البصر و ماطغی» همته و رتبته الدنیا مفقوده و العقبی موجوده و الرّب معبوده و المعبوده مقصوده و الله عاصمه و جبرئیل خادمه و البراق مرکبه و المعراج سفرته و سدره المنتهی مقامه و قاب قوسین مطلبه و مرامه و الصدیق عاشقة و مستهامه، الفاروق عدله و حسامه و ذوالنورین، ختنه و امامه و المرتضی شجاعه و صمصامه علیهم رضوان الله و سلامه.