افصاح
معنی کلمه افصاح در فرهنگ معین
معنی کلمه افصاح در فرهنگ عمید
۲. پیدا و آشکار شدن چیزی.
معنی کلمه افصاح در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه افصاح
لسن واقع بوی گردد کماهی باذن واعی افصاح الهی
کتبت ولم یکن کتابی حاکیا عن عذابی و لا قلمی عن المی و لا مداری عن ودادی و لابنانی عن جنانی. ولیس تحضرنی عباره افصح بها عما یعینه قلبی و یحویه صدری، فکیف حیلتی فی شرح حالتی و افصاح مقالتی، اتودع فی الطرس الرقیق ما فی القلب الحریق، ام تدرج نارا من النصب فی بشر من القصب، ام یحکی سواد المداد عن سویداء الفو آد، ام یکتب بالاصابع ما یکتم فی الاضالع کلاو قد کلت الالسن و عیت الخواطر و بلغت القلوب الحناجر عن شرح مارایت من بعدک و حویت فی بعدک و ایم الله انی لم ادر حقیقه حراره الحزن و غزاره المزن حتی حال بینی و بینک البین و شهدت ما شهدت فی القلب و العین؛ فها انا الان متقلب بین طوفان و نیران، جامع بین الماء و النار، واقع علی شفا جرف هار
شود واقع بحق افصاح و گفتار بر آن گوشی که میباشد نگهدار