ارتکاز

معنی کلمه ارتکاز در لغت نامه دهخدا

ارتکاز. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ثابت شدن. || ارتکاز عِرق ؛ برجستن رگ. پریدن رگ. ( منتهی الارب ). || ارتکاز بر قوس ؛ گوشه ٔآن بر زمین نهاده بر آن تکیه کردن ( برای برخاستن ). بر کمان تکیه کردن. آنرا بر زمین فروبرده ایستادن.

معنی کلمه ارتکاز در فرهنگ معین

( اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ثابت شدن . ،~ بر قوس : کمان را بر زمین فرو برده ایستادن . ،~عرق : برجستن رگ ، پریدن رگ .

معنی کلمه ارتکاز در فرهنگ فارسی

بچیزی تکیه کردن، ثابت شدن، درذهن جاگرفتن ، ثبات و برقراری
( مصدر ) ثابت شدن . یا ارتکاز برقوس . گوش. کمال بر زمین نهاده بر آن تکیه کردن ( برای برخواستن ) بر کمان تکیه کردن کمان را بر زمین فرو برده ایستادن . یا ارتکاز عرق . بر جستن رگ پریدن رگ .

معنی کلمه ارتکاز در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رسوخ و ثبوت مفهومی خاص در ذهن را ارتکاز گویند.
ارتکاز عبارت است از رسوخ مفهومی خاص در ذهن گروهی یا اکثر و یا همه مردم مانند ارتکاز محترم بودن قرآن و کعبه نزد مسلمانان و ارتکاز حرمت داشتن امامان معصوم علیهم السّلام نزد شیعیان.
کاربرد واژه ارتکاز به عنوان دلیل، نزد اصولیان معاصر رایج شده که در اصول فقه، بحث حجیّت خبر واحد آن جا که از سیره به عنوان دلیل بر حجیّت خبر واحد بحث می شود بدان اشاره کرده اند. برخی نیز برای ارتکاز متشرّعه باب جداگانه ای گشوده و به اختصار از آن سخن گفته اند.
مراد از ارتکاز در کلام فقها
مراد از ارتکاز به عنوان دلیل بنا بر آنچه از موارد استعمال آن در کلمات فقیهان و اصولیان استفاده می شود ارتکازی است که سیره عملی بر طبق آن موجود باشد و ارتکاز، در حقیقت، پشتوانه علمی سیره به شمار می آید.
البته از ظاهر سخنان برخی برمی آید که ارتکاز پشتوانه علمی سیره است؛ هر چند سیره عملی به جهت نظری بودن موضوع ارتکاز یا عدم تحقّق موضوع آن تا به حال بر طبق آن وجود نداشته باشد.
فرق ارتکاز و سیره
ویژگی ارتکاز نسبت به سیره در آن است که سیره از آن جهت که ماهیت آن فعل یا ترک است نسبت به نوع حکم اجمال دارد، برخلاف ارتکاز که نوع حکم را تعیین می کند.
انواع ارتکاز
...

معنی کلمه ارتکاز در ویکی واژه

ثابت شدن. ؛~ بر قوس: کمان را بر زمین فرو برده ایستادن. ؛~عرق: برجستن رگ، پریدن رگ.

جملاتی از کاربرد کلمه ارتکاز

حقیقت- نماینده تا به نیستی بعضی ازتعینات خود، که مسما است به تجلیه و تصفیه،‌ موصوف نگردد، نمایندگی از او نیاید، بلکه به حقیقت نماینده خود آن نیستی است. غایت ما فی الباب آنست که در بعضی از صور آن نیستی قایم بود به هستی اعتباری که آن نیز نیستی است و به ضرورت نمایندۀ هستی جز نیستی نبود،‌لیکن نه بر سبیل حلول و اتحاد یا ارتکاز که این جمله نسبت دو هستی ست با یکدیگر، بلکه بر وجه تقابل و تضاد وجودو عدم: خلقتک من قبل ولم تک شیئا.