ابعار

معنی کلمه ابعار در لغت نامه دهخدا

ابعار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ بَعر. پشکهای شتر و گوسفند. پشگل ها.

معنی کلمه ابعار در فرهنگ معین

(اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ بعر، پشکل ها، سرگین ها.

معنی کلمه ابعار در ویکی واژه

جِ بعر؛ پشکل‌ها، سرگین‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه ابعار

انس مالک گفت: بایّام ربیع شتران اعراب برسول خدا برگذشتند، و قد عبست علیها ابعارها و ابوالها فغطّی رسول اللَّه (ص) عینیه بمکّة فقال بهذا امرنی ربّی ثم تلا هذه الآیة: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی‌ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ» یقال مدّ عینیه الی مال فلان اذا تمنّاه.
و لایرجی الخیر عند امرء مرت ید الخناس فی راسه و ظالماکان الرمان متجسسا فی اثناء دوره متفصحا عن ابناء لیظفر علی خلق لم یخلق الله شیئا اسفل منه و ارذل عنه فیشرفه بمقعد المهد و یفعه من الحضیض الوهد و یملکه رقاب الاحرار و یولیه البلاد و الامصارکی یظهر فعله الذمیم و یعلن دابه القدیم فحرش حجر الضیاع وقتش ترب التلاع و جرب کل فقع بقاع و عاج نحود من الدیار و رسوم کل دار جس بین یوالی الابعار و بواقی الاثار حتی انعطف الی ربوع الرومیه و وفد علی جموع الشومیه ففتح باب تنور کانها بیت زنبور و اخراج علجا حدیث السن کانه من ولد الجن معقر الوجه بالرماد مغرق القلب بالسواد معروف الام بالخنساء مشتبه الاجداد و الآباء و عرف فیها کل آیات اللوم و دلایل الشوم من عور العین و قصر الد و خرس النطق وخنس الانف و ضیق الطرف و قبض الکف و ضعف النفس و خفه الراس.
میآید که روزی یکی به نزدیک وی اندر آمد، وی را گفت: «کیفَ حالُکَ؟» وی گفت: «کیفَ حالُ مَنْ دینُه هَواهُ و همّتُه دُنیاهُ، لیس بِصالحٍ تقیٍّ ولابعارفٍ نقیٍّ؟ چگونه باشد حال آنکه دین وی هوای وی باشد و همت وی دنیای وی باشد، نه نیکوکاری بود از خلق رمیده و نه عارفی بود از خلق گزیده؟»