استکانت
معنی کلمه استکانت در فرهنگ عمید
معنی کلمه استکانت در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - زاری کردن زاریدن . ۲ - فروتنی کردن عجز آوردن . ۳ - تن در دادن گردن نهادن . ۴ - ( اسم ) زاری تضرع . ۵ - فروتنی تواضع .
معنی کلمه استکانت در دانشنامه اسلامی
استکانت در حال نماز و دعا مستحب است.
روش استکانت در دعا
از آداب دعا، نهادن دو دست بر شانه است.
معنی کلمه استکانت در ویکی واژه
خضوع نمودن.
فروتنی.
جملاتی از کاربرد کلمه استکانت
از میدان اشفاق میدان خشوع زاید. و خشوع ترسیست که خاطر از حرمت نرم کند، و اخلاق را تهذیب کند، و اطراف را ادب کند. قوله تعالی: «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه». خشوع بیمیست با هشیاری و استکانت. و آن سه بابست: در معاملت ایثار و تحمل در خدمت استکانت و حضور، و در سر شرم و تعظیم. آثار ایثار در معاملت سه چیزست: بدان از وی ایمن، و نیکان از وی شاد، و خلق از وی آزاد. و نشان حضور در خدمت سه چیزست: حلاوتی که بدان از درگاه نشکیبد، و مطالعة مقصود که از آن بخلق نه پردازد، و معاینت تقصیر که خود را حق نه بیند. و نشان تعظیم بر سه چیزست: نزدیک دیدن حق تعالی بخویشتن، و دور دیدن خویش را از وی، و بزرگ داشتن آزمایش وی. و این ترس صدیقانست.
وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ این هاء کنایت نماز است خصها بالذکر لانها الاغلب و الافضل و الاعم. میگوید این نماز شغلی بزرگ است و کاری گران. إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ ای الخائفین المؤمنین حقا، مگر بر ترسندگان و مؤمنان براستی و درستی. خشوع بیمی است با هشیاری و استکانت، خاطر را از حرمت پر کند و اخلاق را تهذیب کند، و اطراف را ادب کند، و خشوع هم در علانیت است و هم در سرّ، در علانیت ایثار تحمل است و در سر تعظیم و شرم.
عَلِمَ اللهُ که چون چشم برین لقایِ مروّح زدم از دردهایِ مبرّح بیاسودم و در کنجِ این وحشت خانهٔ اندهسرای برواءِ کریمِ تو مستأنس شدم و از لطفِ این محاورت و سعادتِ این مجاورت راحتها یافتم و شک نیست که هر آنچ او بر من گفت جمله لایقِ حال و فراخورِ وقت بود و سررشتهٔ رضایِ ملک جزبدان رفق نشایستی با دست آوردن و اطفاءِ نوایرِ خشم او جز بآبِ آن لطافت ممکن نشدی و تو با بلاءِ هیچ عذر محتاج نهٔ ، بهر آنچ فرمودی ، معذور و مشکوری و بر زبانِ خرد مذکور، در جمله هُدنَهٌ عَلَی دَخَنٍ ، عهدِ مصادقت تازه کردند و از آنجا جمله باتّفاق نزدیک شهریار رفتند و بیک بار زبانِ موافقت و اخلاص بخلاصِ او بگشودند. ملک بر خلاصهٔ عقایدِ ایشان وقوف یافت که از آن سعی الّا نیکونامی و اشاعتِ ذکرِ مخدوم بحلم و رحمت و اذاعتِ حسنِ سیرتِ او نمیخواهند و جز ترغیب و تقریبِ خدم براهِ طاعت و خدمت نمیجویند. دادمه را خلاص فرمود، بیرون آمد و بخدمتِ درگاه رفت ، بر عادتِ عتاب زدگان عتبهٔ خدمت را بلبِ استکانت بوسه داد و با اقران و امثالِ خویش در پیشگاهِ مثول سرافکندهٔ خجلت بایستاد. ملک چون در سکّهٔ رویِ او نگاه کرد، دانست که سبیکهٔ فطرتش از کورهٔ حبس بدان خلاص تمام عیار آمدست و هیچ شایبهٔ غشّ و غایلهٔ غلّ درو نمانده و تأدب و تهذّب پذیرفته و سفاهت بنباهت بدل کرده .
هر که بکاری درماند یا او را نکبتی رسد دست در دعا و تضرع زند، دست اعتماد بضمان اللَّه زد و دست نیاز ببرّ وی زد، یقول اللَّه تعالی: فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا و شرط آنست که بوقت دعاء آواز نرم دهد و خاطر از حرمت و استکانت پر کند و باجابت، یقین باشد که مصطفی ص گفت: «ادعوا اللَّه و انتم موقنون بالاجابة و اعلموا ان اللَّه لا یستجیب دعاء من له قلب غافل لاه»
و بازگفتند توحید چیست گفت: صفت بندگی همه ذل است و عجز و ضعف و استکانت و صفت خداوند همه عز و قدرت هر که این جدا تواند کرد با آنکه گم شده است موحد است.
از میدان مروت میدان انابت زاید. قوله تعالی: «و ما یتذکر الا من ینیب». انابت چیست؟ باز گشتن بهمه از چیز. انابت سه قسم است: اول انابت انبیاء صلواتاللّه علیهم که بهمگی بازگشتند، که کس را جز ازیشان طاقت آن نیست. ابراهیم را گفت: «لأواه منیب». داود را گفت: «خر راکعا و اناب». شیعب را گفت: «توکلت و اله أنیب» مصطفی را گفت: «و اتبع سبیل من أناب الی». دیگر انابت توحیدست که دشمنان را بازخواند: «و انیبوا الی ربکم»، «منیبین الیه و اتقوه». سیم انابت عارفانست بازگشتن در حال با وی: «وأنابوا الی اللّه». اما انابت پیغمبران سه چیزست، ترسگاری با بشارت آزادی، و خدمت و استکانت با شرف پیغمبری، و بار بلا کشیدن با دلهای پر شادی. و انابت توحید را سه نشانست: اقرار و اخلاص و بینایی ویرا پذیرفتن، دیگر فرمان ویرا گردن نهادن، سیم نهی ویرا حرمت داشتن. و انابت عارفانرا سه نشانست: یکی از معصیت دور بودن، دیگر از طاعت خجل بودن، سیم در خلوت با حق انس داشتن.