اخگره
جملاتی از کاربرد کلمه اخگره
شقایقهای عشقانگیز، پیشاپیش طاووسان به سان قطرههای قیر باریده بر اخگرها
به زینت خواجه مغرورست از دنیا، نمی داند که چون خاکستر اخگرهاست پنهان زیر سنجابش
بود از پر زدن مقصودش این کآتش برافروزد ز اخگرهای برگ گل سحر مرغ سحرخوان را
مبین مرقع خاکی چه دروی اخگرهاست نهفته اند به خاکستر آذر فقرا
بهرنگی سوخت عشقم درهوای آتشین خویی که از خجلت بهخاکستر عرقکردند اخگرها
پر از خونش دو چشم ناغنوده چو اخگرها ز خاکستر نموده
بسکه اخترها ز اخگرها همی ریزد در آب از شمار اختران عاجز بود اخترشمار