درقی. [ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به درقه. تُرسی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). - شریان درقی بالائی ( فوقانی ) ؛ شریانی است که به حنجره و جسم درقی می رود از قدام طرف تحتانی سبات ظاهر رسته اول به قدام و انسی رفته پس مستقیماً به تحت آمده بطرف اعلای قطعه طرفی جسم درقی همین طرف متفرق می شود. ( از جواهر التشریح میرزا علی ص 391 ). - غضروف درقی ؛ غضروف تُرسی. تیروئید. غضروفی از غضروفهای حنجره که به لمس در زیر زنخدان می توان دریافت. نام یکی از سه غضروف حنجره است و چون زیر زنخ دست نهند پیدا باشد، اصل وی به اصل زبان پیوسته است و آن مانند سپر غازیان است و آنرا غضروف ترسی نیز گویند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). یکی از سه غضروف حنجره است که آنرا اندر زیر زنخدان پیش حلقوم همی توان دید و به انگشت بتوان یافت ، و او را درقی گویند از بهر آنکه پشت او برآمده است و اندرون او مقعر است برسان درقهاء غازیان و اصل او به اصل زبان پیوسته است و بوقت فرازآمدن حنجره سر سوی مری آرد و بر سر او نشیند تا خوردنیها بر پشت او بگذرد. ( از ذخیره خوارزمشاهی ).
معنی کلمه درقی در فرهنگ فارسی
منسوب به درقه. ترسی .
جملاتی از کاربرد کلمه درقی
ونداد هرمزد و مازیار دو تن از اسپهبدان این دودمان بودند که علیه خلافت عباسیان قیام کردند. شورش طبرستان به رهبری وندادهرمزد درقیام اول باعث افزایش بیشتر استقلال طبرستان شد و قیام طبرستان به رهبری مازیار، هر دو به شکست انجامید و قدرت و قلمرو کاروندیان از دست رفت. تبار مازیار که آخرین اسپهبد کارنوندی بود، از این قرار است: مازیار پسر قارن، قارن پسر وندادهرمزد، وندادهرمزد از نوادههای کارن بزرگ بود.[نیازمند منبع]
درقیاما حشر را حاجت به نفخ صور نیست بگذرد بر کوی خلقی مژده کوی وصال
از لباس تن مجرد کن روان پاک را یوسف سیمین تنی، درقید پیراهن مباش
(در این متن، منظور از پنگان، فنجان، و غضروف لااسم له، غضروف انگشتری است و بند گشاد یعنی مفصل و مغاک به معنی گودی است. مکبه نیز به معنی سرپوش و درقی به معنای سپری است)
در همان سال، هاردی، یکی از بازیگران کمدی گروه «آل استار» استودیوی هال روچ، در یک اتفاق ناگوار در آشپزخانه مجروح و روانهٔ بیمارستان شد. از آنجایی که او قادر به بازی در یک فیلم کمدی از قبل برنامهریزیشده نبود، از لورل خواستند تا جای خالی هاردی را پر کند و به عرصهٔ بازیگری بازگردد. از اوایل سال ۱۹۲۷، لورل و هاردی در چندین فیلم کوتاه از جمله سوپ اردک، ازدواج چپاندرقیچی و با عشق و نارضایتی با هم همبازی شدند. دوستی این دو با هم آغاز شد و ماهیت کمدی دوجانبهٔ آنها آشکار شد. لئو مککری، مدیر ناظر استودیو روچ، متوجه واکنش تماشاگران به آنها شد و از آن پس آندو را در یک تیم کمدی دونفره به بازی گرفت که منجر به مجموعه فیلمهای لورل و هاردی در اواخر همان سال شد.
درقیامت خوش برا دامن کشان چون زلف خویش تا به بینی زیر پا هر جانب افتاده سری
چلبی درقیمو درلک چلبا گل نه گز رسن چلبی قللرن استر چلبی نه سز سن
و در تشریح میرزا علی آمده: دو غضروف طرجهالی صغیر منشوری مثلث و عموداً بطرف خلف و فوقی حنجره ممتد و در آنها دیده میشود. سطح خلفی عریض مقعر و محل اتصال عضلهٔ طرجهالی است. سطح قدامی محدب مقابل عضلهٔ درقی طرجهالی و رشتهٔ صوت فوقانی است. سطح داخلی که از غشاء مخاطی حنجره مستور است. قاعدهٔ این غضروف به غضروف حلقوی پیوسته، زائدهٔ قُدّامی آن محل اتصال رشتهٔ صوت تحتانی و از وحشی زائدهٔ خلفیی دارد که محل اتصال عضلهٔ حلقوی طرجهالی طرفی و خلفی است. رأس که در آن دانهٔ صغیر غضروفی است که گاهی آزاد و گاهی به غضروف طرجهالی ملتئم و موسوم به غضروف قرنی یا دانهٔ سانترینی است.
دست گیر این پنج روزم در حیات تا نگیرم درقیامت دامنت
برآ از خود، فضای بیخودی را هم تماشا کن چرا چون برق، درقید حیات مختصر باشی؟
ندارد زهره گفتار صائب درقیامت هم نظر بازی که می سازد شکوه حسن اولالش