اجتراء

معنی کلمه اجتراء در لغت نامه دهخدا

اجتراء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دلیر شدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). دلیر گردیدن بر کسی. دلیری.

معنی کلمه اجتراء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دلیر شدن ، جرئت پیدا کردن . ۲ - (اِمص . ) دلیری .

معنی کلمه اجتراء در ویکی واژه

دلیر شدن، جرئت پیدا کردن.
دلی

جملاتی از کاربرد کلمه اجتراء

مم اجتراء ک و الحراس ایقاظ و بین عینیک مذبوح و مقتول
والحقّ اگرچ نقش نگارخانهٔ خوبی و جمال بود. نقش‌بندیِ حیل زنان هم به کمال دانستی و از کارگاهِ عمل، صورت‌ها انگیختی که در مطالعهٔ آن چشمِ عقل خیره شدی. القصّه هر شب به هنگامِ آنک درودگر سر در خوابِ غفلت نهادی و دیده‌بانِ بصرش درِ دولختی اجفان را به سلسلهٔ مژگان محکم ببستی و آن سادهٔ یک لخت خوش بخفتی، زن را سلسلهٔ عشقِ دوستی دیگر که با او پیوندی داشتی، بجنبیدی، آهسته از در بیرون رفتی و تا آنگه که غنودگانِ طلایع روز، سر از جیبِ افق بیرون کنند، با خانه نیامدی. درودگر را کار به جان و کارد به استخوان رسید، اندیشید که من این نابکار را بدینچ می‌کند، رسوا کنم و طلاقش دهم که میانِ اقران و اخوان چون سفرهٔ خوان عرضِ من دست‌مالِ ملامت شد و خود را مضغهٔ هر دهنی و ضحکهٔ هر انجمنی ساختم؛ او را رها کنم و از خاندانِ صیانت و خدرِ دیانت سرپوشیده‌ای را در حکمِ تزوّج آرم که بدو سرافراز و زبان‌دراز شوم، مَن لَم تَخُنهُ نِاَؤُهُ تَکَلَّمَ بِمِلءِ فیه. تا شبی که متناوم شکل، سر در جامهٔ خواب کشید، زن به قاعدهٔ گذشته برخاست و بیرون رفت. شوهر در استوار ببست تا آنگه که زن بر درآمد، در بسته دید. شوهر را آواز داد «که در باز کن.» درودگر گفت: «از اینجا بازگرد و اگرنه بیرون آیم و تیشه‌ای که چندین‌گاه از دستِ تو بر پایِ خود زده‌ام، بر سرت زنم.» مگر چاهی عمیق به نزدیکِ در کنده بود، زن گفت: «اگر در باز نکنی، من خود را درین چاه اندازم تا فردا شحنهٔ شهر به قصاصِ من خونِ تو بریزد.» پس سنگی بزرگ بدست آورد و در آن چاه انداخت و از پسِ دیواری پنهان شد. درودگر را آواز سنگ به گوش آمد، بیرون آمد تا بنگرد که حال چیست. زن از جایی در خانه جست و در ببست و مشغله و فریاد برآورد. همسایگان جمع آمدند که چه افتاد؟ گفت: «ای مسلمانان، این شوهرِ من مردی درویش است، من به افاقهٔ خویش و فقرِ او می‌سازم و با او به هر نامرادی دامنِ موافقت گرفته‌ام و او شکرانهٔ چنین نعمتی که مرا حقّ تَعالی در کنار او نهاد، بدین حرکت می‌گذارد که هر شبانگاه از خانه بیرون شود و هر صبحدم درآید، مرا بیش ازین طاقتِ تحمّل نیست.» شوهر از افتراء و اجتراء بدان غایت عاجز بماند. قرار بر آن افتاد که هر دو پیشِ حاکم شرع روند و این حال مرافعت کنند؛ رفتند و به داوری نشستند. زن آغاز کرد و صورتی که نگاشتهٔ خدیعت و فراداشتهٔ هوایِ طبیعت او بود، باز گفت. پس شوهر حکایتِ حال راست در میان نهاد. زن را حکمِ تعزیر و تحدیدی که در شرع واجب آید، بفرمودند. این فسانه از بهر آن گفتم تا ملک داند که مرد را چون انوثت غالب آید و رجولیّت مغلوب، کارِ مردان کمتر کند و به هر وقت با صفتِ زنان گراید، بدین روی پیش آید.