معنی کلمه آنین در لغت نامه دهخدا
سبو و ساغر و آنین وغولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.طیّان.بخرم آخر آنین ترا جان پدر
پس در او ریزم جغرات و همی جنبانم.طیّان.دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت
تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم.طیّان.دوغم اکنون که در آنین تو شد
بزنم تا بکشم روغن از او.طیّان.|| چوبی که ماست را بدان برهم زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. ( برهان ). و ظاهراً این معنی دوم مجعول باشد و از بعض امثله فوق باشتباه افتاده اند.
انین. [ اَ ] ( اِ ) ظرفی سفالی مانند سبو و خمچه بزرگ که دوغ در آن کنند و بجنبانند تا مسکه ( روغن و کره ) جدا گردد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
انین. [ اَ ] ( ع مص ) ناله کردن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نالیدن. ( از اقرب الموارد ). نالیدن بیمار. ( از المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) ناله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( نصاب ).بانگ دردمند بخاطر درد. ( از تعریفات سید جرجانی ):
ماه نو منکسف در گلوی فاخته است
طوطیگان باحدیث قمریکان باانین.منوچهری.ز دوستان تو آواز رود و بانگ سرود
بر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین.سعدی.گفت ای دانای سر و رب دین
کرد خاک لابه گر نوحه و انین.مولوی.