خواتم
معنی کلمه خواتم در فرهنگ معین
معنی کلمه خواتم در فرهنگ عمید
معنی کلمه خواتم در فرهنگ فارسی
جمع خاتم یا جمع خاتمه
معنی کلمه خواتم در دانشنامه اسلامی
...
معنی کلمه خواتم در ویکی واژه
پایانها، انجامها.
مهرها، نگینها.
انگشتریها.
جملاتی از کاربرد کلمه خواتم
این مقدمات از بهر آن تقریر افتاد تا پادشاه تعجیل را که از نتایج تسویل شیطان و طلایع حرمان است به سیرت مرضیه و عادت حمیده خود راه ندهد که عواقب شتابزدگی و خواتم ترک تانی، ندامت و غرامت بود و العجله من الشیطان خاصه که زنان را مقر در وکر مکر و آشیانه عذر باشد و داستان ایشان از الحان هزار دستان عجب ترست و حیلت و خدیعت ایشان از ریگ بیابان بیشتر و اگر شاه درین معنی اجازت فرماید، داستانی روایت کنم و حکایتی بگویم. شاه فرمود: بگوی.
اینست مثل خردمند روشنرای که فرصت مصالحت دشمن به وقت حاجت فایت نگرداند و پس از حصول غرض از مراعات جانب حزم و احتیاط غافل نباشد. سبحان الله ! موشی با ضعف و عجز خویش چون آفات بدو محیط گشت و دشمنان غالب گرد او درآمدند دل از جای نبرد و به دقایق مخادعت یکی را از ایشان در دام موافقت کشید، تا بدان وثیقت و وسیلت محنت از وی دور گشت، و از عهده عهد دشمن به وقت بیرون آمد، و پس از ادراک نهمت در تصون ذات ابواب تیقظ بجای آورد. اگر اصحاب خرد و کیاست و ذکا و فطنت این تجارب را نمودار عزایم خویش گردانند و در تقدیم مهمات این بشارت را امام سازند فواتح و خواتم کارهای ایشان به مزید دوستکامی و غبط مقرون باشد و سعادت عاجل و آجل به روزگار ایشان متصل گردد، والله ولی التوفیق.
و خردمندان سزاوارند بدانچه این اشارت را در فهم آرند و این تجارت را مقتدای عقل و طبع گردانند، و بنای کارهای دینی و دنیاوی بر قضیت آن نهند، و هرچه خود را و فرزندان خود را نپسندند در باب دیگران روا ندارند، تا فواتح و خواتم کارهای ایشان بنام نیکو و ذکر باقی متحلی باشد، و در دنیا و آخرت از تبعات بدکرداری مسلم ماند.
این افسانه از بهر آن گفتم تا رای پادشاه را مقرر گردد که فنون مکر و صنوف غدر زنان بی اندازه است و در حد حزر و حصر نگنجد و عاقل روشن رای به ترهات ایشان التفات ننماید و غث و سمین و معین و مهین آن را وزنی ننهد و به مشاورت و مفاوضت نامفید ایشان در هیچ مهم حوض و شروع نپیوندد که عواقب آن وخیم و خواتم آن ذمیم باشد. پس بر مقتضای این مقدمات از عقل و شرع و مروت و فتوت لایق نباشد به تزویر و تمویه کسی که اوصاف ذات او نقصان عقل و خسران خرد باشد، فرزندی را که آثار رشد از ناصیه او لایح و مخایل نجابت و تباشیر شهامت بر جبین او لامح است و استعداد او مناصب ملک را معین و استقلال او مثابت شاهی را مبین، سیاست فرماید و مکان دولت را از زینت و زیب او خالی و عاطل گرداند. چه فردا که شب شبهت از حجاب ریبت چون روز جهان افروز روی بنماید و آفتاب یقین از پرده سحاب غفلت بیرون آید و صورت این حادثه شنیع از جلباب تعجیل چهره بگشاید، ندامت نافع نیاید و حسرت ناجع نباشد و پای تلافی از عرصه مراد قاصر گردد و دست تدارک از ادراک مطلوب کوتاه ماند و عقل گوید: «ترکت الرای بالری».
و پادشاه موفق آنست که تامل او از خواتم کارها قاصر نیاید. و نظر بصیرت او به اواخر اَعمال محیط گردد، و نهمت به اختیار کمآزاری و ایثار نکوکاری مصروف دارد، و سخن بندگان ناصح را استماع نماید.
و عواقب مکر و غدر همیشه نامحمود بوده ست و خواتم بدسگالی و کید نامبارک. و هرکه دران قدمی گزارد و بدان دستی دراز کند آخر رنج آن بروی او رسد و پشت او بزمین آرد.
و خردمند اگر بزرو و قوت خویش ثقت تمام دارد تعرض عداوت و مناقشت جایز نشمرد، و تکیه بر عدت و شوکت خویش روا نبیند. و هرکه تریاک و انواع داروها بدست آرد باعتماد آن بر زهر خوردن اقدام ننماید. و هنر در نیکو فعلی است که بسخن نیکو آن مزیت نتوان یافت، برای آنکه اثر فعل نیک اگر چه قول ازان قاصر باشد در عاقبت کارها بآزمایش هرچه آراسته تر پیداآید. باز آنکه قول او برعمل رجحان دارد ناکردنیها را بحسن عبارت پساواند و در چشم مردمان بحلاوت زبان بیاراید اما عواقب آن بمذمت و ملامت کشد. و من آن راجح سخن قاصر فعلم که در خواتم کارها تامل شافی و تدبر کافی نکنم،و الا ازاین سفاهت مستغنی بودم و اگر خرد داشتمی نخست با کسی مشورت کردمی و پس از اعمال فکرت و قرار عزیمت فصلی محترز مرموز چنانکه او منزه بودی بگفتمی، که در مهم چنین بزرگ بر بدیهه مداخلت پیوستن از خرد و کیاست و حصافت و حذاقت هرچه دورتر باشد. هرکه بی اشارت ناصحان و مشاورت خردمندان درکارها شرع کند در زمره شریران معدودگردد، و بنادانی و جهالت منسوب شود، چنانکه سید گفت علیه السلام: شرار امتی الوحدانی المعجب برایه المرائی بعمله المخاصم بحجته. و من باری بی نیاز بودم از تعرض این خصمی و کسب این دشمنی.
روی عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، قال: خرج علینا رسول اللَّه (ص) یوما کالمودّع، فقال: انا محمد النبیّ الامّی. انا محمد النّبی الامّی. انا محمد النّبی الامّی و لا نبی بعدی. اوتینا فواتح الکلم و خواتمه، و علّمتکم خزنة النّار و حملة العرش، فاسمعوا و أطیعوا ما دمت فیکم، فاذا ذهب بی فعلیکم کتاب اللَّه، احلّوا حلاله و حرّموا حرامه».
این افسانه از بهر آن گفتم تا بر رای انور و خاطر اشرف اعلی، معین و مقرر گردد که در امور معضل و مهمات مشکل به اوایل کار احتیاط بسیار می باید کرد و از خواتم و عواقب اندیشه داشت تا آفتاب یقین از حجاب اشتباه بیرون آید و چهره مقصود چون روز عالم افروز روی نماید، چه اقوال و افعال زنان به نزدیک هیچ عاقل، معتمد و معتبر نیست و مکرهای ایشان زیادت از آنست که در حساب آید و خدای تعالی با عظمت و بزرگی خویش، کید زنان را عظیم خوانده است. کماقال: «ان کید کن عظیم» و از آن تجنب و تحذیر فرموده است و امیر المومنین عمر بن الخطاب- رضی الله عنه- که بانی دین و قانی خلفای راشدین- رضی الله عنهم- بوده است، می فرماید: «استعیذوا بالله من شرار النساء و کونوا من خیار هن علی حذر.» می گوید: پناه جوئید به خدای تعالی از بدان زنان و بر حذر باشید از نیکان ایشان، از بهر آنکه نظر شهوت ایشان چون به چیزی میل کند، دین و دنیا فرو گذارند و مقصود و مطلوب خود بردارند و به مصالح دین و دولت التفات ننمایند و در لذت عاجل نگردند و از عقوبت آجل تامل نکنند. کژی در طبیعت ایشان سرشته است و کذب و نفاق و زور و شقاق با طینت ایشان آمیخته و اگر پادشاه اجازت فرماید، از تالیف کذب و مکر و تصنیف حیلت و غدر ایشان داستانی بگویم. پادشاه فرمود که: بگوی