اهلاً و سهلاً
معنی کلمه اهلاً و سهلاً در فرهنگ عمید
معنی کلمه اهلاً و سهلاً در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اهلاً و سهلاً
آمدی اهلاً و سهلاً مرحبا خوش خرامیدی خوش ای باد صبا
ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا
فرمود که «اگر آن به مجرّدِ سخن معلوم شدی خود محتاج به فنای وجود و چندین رنجها نبودی چندین میباید کوشیدن که تو نمانی تا بدانی آن چیز را که خواهد ماندن.» یکی میگوید «من شنیدهام که کعبهایست ولیکن چندانک نظر میکنم کعبه را نمیبینم؛ بروم بر بام نظر کنم کعبه را» چون بر بام میرود و گردن دراز میکند نمیبیند؛ کعبه را منکر میشود. دیدن کعبه به مجرّدِ این حاصل نشود چون از جای خود نمیتواند دیدن. همچنانک در زمستان پوستین را به جان میطلبیدی چون تابستان شد پوستین را میاندازی و خاطر از آن منتفّر میشود؛ اکنون طلب کردنِ پوستین جهت تحصیلِ گرما بود زیرا تو عاشق گرما بودی. در زمستان بواسطهٔ مانع گرما نمییافتی و محتاج وسیلتِ پوستین بودی امّا چون مانع نماند پوستین را انداختی اِذَا السَّمَاءُ اْنشَقَّتْ و اِذَا زُلْزِلَتِ الْارْضُ زِلْزَالَهَا اشارت با تست یعنی که تو لذّت اجتماع دیدی اکنون روزی بیاید که لذّت افتراق این اجزا بینی و فراخی آن عالم را مشاهده کنی و ازین تنگنا خلاص یابی مثلاً یکی را به چار میخ مقیّد کردند او پندارد که در آن خوش است و لذّت خلاص را فراموش کرد چون از چار میخ برهد بداند که در چه عذاب بود، و همچنان طفلان را پرورش و آسایش در گهواره باشد و در آنک دستهاش را ببندند الّا اگر بالغی را به گهواره مقیّد کنند عذاب باشد و زندان. بعضی را مزه در آنست که گلها شکفته گردند و از غنچه سر بیرون آرند و بعضی را مزه در آنست که اجزای گل جمله متفرّق شود و به اصل خود پیوندد. اکنون بعضی خواهند که هیچ یاری و عشق و محبّت و کفر و ایمان نمانَد تا به اصل خود پیوندند زیرا این همه دیوارهاست و موجب تنگیست و دُویست و آن عالم موجب فراخیست و وحدتِ مطلق. آن سخن خود چندان عظیم نیست و قوّتی ندارد و چگونه عظیم باشد؟ آخر سخنست، و بلک خود موجب ضعف است. موثر حقّست و مهیّج حقّست این در میان روپوش است. ترکیب دو سه حرف چه موجب حیات و هیجان باشد؟ مثلاً یکی پیش تو آمد او را مراعات کردی و اهلاً و سهلاً گفتی به آن خوش شد و موجب محبّت گشت و یکی را دو سه دشنام دادی آن دو سه لفظ موجب غضب شد و رنجیدن؛ اکنون چه تعلّق دارد ترکیب دو سه لفظ به زیادتی محبّت و رضا و برانگیختنِ غضب و دشمنی؟ الّا حقتعالی اینها را اسباب و پردهها ساخته است تا نظر هر یکی بر جمال و کمال او نیفتد پردههای ضعیف مناسب نظرهای ضعیف. و او سپس پردهها، حکمها میکند و اسباب میسازد. این نان در واقع سبب حیات نیست الّا حقتعالی او را سبب حیات و قوّت ساخته است. آخر او جمادست ازین رو که حیات انسانی ندارد چه موجب زیادتی قوّت باشد؟ اگر او را حیاتی بودی خود خویشتن را زنده داشتی.