( آویزه ) آویزه. [زَ / زِ ] ( اِ ) گوشوار. گوشواره. قرطه : ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزه گوش از گوش بدیده آ که در دیده بهی.کمال اسماعیل.نخشبیهای وی از گوهر پاک کرد یاقوت تر آویزه تاک.جامی.دُرِ نظم من در سراسرْ جهان شد آویزه گوش شاهنشهان.هاتفی.و بیشتر این کلمه به معنی الماس و دیگر گوهرهای ثمین است که بحلقه گوشواره آویزند یا در نگین دان آن نشانند. - آویزه گوش کردن گفته ای را ؛ آن را فراموش نکردن. از آن پند و عبرت گرفتن. هماره بدان کار کردن. آویزه. [ زَ / زِ ] ( اِ )آپاندیس . ( فرهنگستان ). اویزه. [ اَ زَ / زِ ] ( اِ ) شراب انگور و می. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).
( آویزه ) ۱. چیزی که به چیز دیگر آویخته شده، آویخته. ۲. (اسم ) گوشواره. ۳. (اسم ) گردن بند، گوشواره. ۴. (اسم ) (زیست شناسی ) آپاندیس.
معنی کلمه آویزه در فرهنگ فارسی
( آویزه ) ( اسم ) ۱ - گوشوار گوشواره . یا آویزه گوش کردن گفته ای را. آنرا بیاد داشتن و فراموش نکردن از آن پند گرفتن . ۲ - ضمیم. اعور آپاندیس آویخته، هرچیز آویخته شده ازچیزدیگر شراب انگور و می
معنی کلمه آویزه در فرهنگستان زبان و ادب
آویزه {appendix, appendicis, appendix vermiformis} [پزشکی] لوله ای نازک و کوتاه به طول 7 تا 10 سانتی متر، چسبیده به انتهای کورروده متـ . آپاندیس * مصوب فرهنگستان اول
معنی کلمه آویزه در دانشنامه عمومی
آویزه. آویزه ( به ایتالیایی: Avise ) یک کومونه در ایتالیا است که در واله دائوستا واقع شده است. آویزه ۵۲ کیلومترمربع مساحت و ۳۱۶ نفر جمعیت دارد و ۷۷۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
معنی کلمه آویزه در ویکی واژه
آویزه (پزشکی) آویز. گوشواره. گردنبند. (جانوری): آپاندیس. آویزه ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش آو - ایزه قابل تجزیه است؛ و ایزه با ایذه تفاوت مفهومی نداشته هر دو به معنی نشان، راه، یا هدف و آیین بوده است.
جملاتی از کاربرد کلمه آویزه
گلسنگهای برگی شکلی شبیه برگ دارند که حاشیه آنها دندانهدار است. گلسنگ برگی در واقع برگ ندارد بلکه به جای آن آویزهایی دارد که به منظور جذب هرچه بیشتر نور آفتاب به سمت خارج کشیده شدهاست. گلسنگهای بوتهای به صورت یک بوته در روی زمین از محل اتصال آویخته شدهاست.
در پرندگان، گوشتآویزه به بخشهایی به نامهای غبغبک، تاج گوشتی، نوکآویز، و گوشآویزه و گوشتاله تقسیم میشود. دربارۀ بوقلمون اما، واژه گوشتآویزه تنها به زائدههای گوشتی پشت سر و گردن اشاره دارد.
نغوله بسته بر لاله ز عنبر ز گوش آویزه کرده لؤلؤ تر
کودکی داشت کمندی و شکاری میکرد یک سرش نیست که آویزه فتراک نبود
با اینکه شد آویزه فتراک تو سرها دست دل سودا زده گانت برکیب است
خنک آنکه زین تازه می نوش کرد وزین گوهر، آویزه ی گوش کرد
بر بدنه ساختمان ۳ رج چفدآویز زیر پایه گنبد ودو سنگ نبشته بخط کوفی بنایی از آجر برجسته که یکی زیر چفدآویزها و دیگری بر بالای درآیگاه است.
فرهنگ سخن، ذیل «مقرنس» آوردهاست: نوعی گچبُری در سقف اتاقها و ایوانها بهصورتِ پلهپله و به شکل آویزههای قندیل مانند. ویژگی سقف یا ایوانی که دارای چنین گچبُری است.
آب گوهر خواه و گوهر ریزه شو بهر گوش شاهدی آویزه شو
گه آویزه چون میوه بد بر درخت گهی افسر نیزه ی شوربخت
پارتیان: پارتیان به آرایش و درخشانسازی اشیا که در شرق ایران؛ از سر زمینهای دیگر فرا گرفته بودند، علاقه ویژهای نشان میدادند. دیگر سرزمینها نیز از روشهای آرایشی پارتیان، پیروی میکردند. در زمان پارتیان، جواهرات، زیباتر و با شکوهتر شدند. زر و جواهرات، در اندازههای کوچکتر و با طرحهایی سادهتر، ساخته میشدند. آنها انواع گوناگون آذینها، آویزها، سنجاقهای کوچک، حلقهها و سنگهای گرانبها را به کار میبردند. کمربندها و کلاههای آراسته شده با جواهرات، در این دوره کاربرد فراوانی داشت.
به گوشش دو آویزه چون ماه نو رخش برده از مهر تابان گرو
قطره باران به دلشادی اطفال چمن دُر بگوش هر یکی آویزه گوهر کند
در آرایشهای مهرازی، اسپندرال به پارهها و آویزههای نگارهداری افقی که بر دهانههای درونی و بیرونی بین پایهها جای میگیرند گفته میشود. آنها را میتوان از چوب برش خورده، ساختار توپ و میله و کنده کاریهای دوکی الگویی ساخت. اسپندرالهای بهکار رفته برای آرایش چوبی به نام اسپندرال های "شیرینی زنجفیلی" در معماری شناخته میشوند. اگر به نمود قوسی از تاق باشند، به آنها "اسپندرال قوسی زنجفیلی" میگویند.
و امیر از نشابور حرکت کرد بر جانب طوس، روز شنبه دو روز مانده بود از جمادی الأخری دهم نوروز [به] راه ده سرخ، و بصحرا فرود آمد بر سر راههای سرخس و نسا و باورد و استوا و نشابور. و بر چهار جانب لشکر فرستاد ساخته با مقدمان هشیار و با سالاران با نام تا طلائع باشند. و مخالفان نیز بجنبیدند و بسرخس آمدند، مردم ساخته بسیار، و طلائع فرستادند بر روی لشکر ما . و هر دو گروه هشیار میبودند، و جنگها میرفت و دست آویزها . و امیر خیمه بر بالا زده بود و به تعبیه ساخته فرود آمده بود، و شراب میخورد و بتن خویش با معظم لشکر بروی خصمان نمیرفت منتظر آن که تا غلّه در رسد. و حال نرخ بجایگاهی رسید که منی نان بسیزده درم شد و نایافت، و جو خود کسی بچشم نمیدید. و طوس و نواحی آن را بکندند و از هر کس که منی غلّه داشت بستدند و سوری آتش درین نواحی زد. و مردم و ستور بسیار از بیعلفی بمرد که پیدا بود که بگیاه زندگی چند بتوانستند کرد. و کار بجایی رسید که بیم بود که لشکر از بیعلفی خروجی کردی و کار از دست بشدی، امیر را آگاه کردند و مصرّح بگفتند که کار از دست میبشود، حرکت باید کرد که اگر کرده نیاید، کاری رود که تلافی دشوار پذیرد. امیر از آنجا حرکت کرد بر جانب سرخس روز شنبه نوزدهم شعبان، و تا بسرخس رسیدیم در راه چندان ستور بیفتاد که آنرا اندازه نبود. و مردم همه غمی و ستوه ماندند از بیعلفی و گرسنگی. آنجا رسیدیم در راه چندان ستور بیفتاده یک روز مانده از شعبان؛ شهر خراب و یباب بود و شاخی غلّه نبود و مردم همه گریخته و دشت و جبالگویی سوختهاند، هیچ گیاه نه . مردم متحیّر گشتند، و میرفتند و از دور جای گیاه پوسیده میآوردند که [به] روزگار گذشته باران آنرا در صحرا انداخته بود، و آنرا آب میزدند و پیش ستور میانداختند یک دو دم بخوردندی و سر برآوردندی و مینگریستندی تا از گرسنگی هلاک شدندی.
«همهٔ مردم در ایران دزدی میکنند. حاکم شهر اهالی را میچاپد. کارمند زیردست او در حول و حوش خود دزدی میکند. حاکم قسمت اعظم پولی را که باید برای حکومت مرکزی بفرستد، نزد خود نگاه میدارد و برای آنکه طعم دستآویزهایی را که برای اقدام خود ابداع کردهاست بچشاند، نوعی مقرّری به نخستوزیر تقدیم میکند. نخستوزیر هم به نوبهٔ خود برای آنکه مبادا کاسهٔ حوصلهٔ شاه لبریز شود، سهمی به او میدهد که دهان او را ببندد.»
این نکته، چو درس زندگانی آویزهٔ گوش کن، که پروین
وایکینگها آویزهای تندیس مانند اینهریار را به نشان دلاوری و امید پیوستن به آنها با خود به همراه داشتند.