ابوالعباس

ابوالعباس

معنی کلمه ابوالعباس در لغت نامه دهخدا

ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( ع اِ مرکب ) شیر. اسد. ( المزهر ). || در تداول فارسی زبانان ، شرم مرد. ایر:
بخواهم کرد وصف سرخ کناس
چو کرد اندر دلم ابلیس وسواس
ترش روئی ابوالعباس نامی
نشسته بر بساط آل عباس. سوزنی.|| ( اِخ ) کنیت فیل اصحاب الفیل و نام آن محمود بود. ( المرصع ).
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) کاتب ( ؟ ).
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) بروزگار محمودبن سبکتکین قاضی بلخ بود. ( تاریخ بیهقی ).
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) بروزگار خلافت ابوجعفر منصور دوانیقی دو سال حکومت جرجان داشت. رجوع به ص 342 حبیب السیر ج 1 شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) یا ابوالعیاس. او از ابن المسیب و از او ابن ابی حباب روایت کند.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ]( اِخ ) او از ابراهیم و از وی ابوالاحوص روایت کند.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) آملی ظاهراً عالم هیوی و ریاضی یا فقیه معاصر یا قریب العصر با بیرونی. در آثار الباقیه ابوریحان نام او آورده است و کتابی دلائل القبله بدو منسوب است.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن ابی اصیبعه احمدبن ابی القاسم بن خلیفه. رجوع به ابن ابی اصیبعه موفق الدین... شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن ابی حجله ، احمدبن یحیی. رجوع به ابن ابی حجلة احمد... شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ )ابن البنّاء. احمدبن محمد. رجوع به ابن البناء شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن بندار. بردعی ( ؟ ). رجوع به تاریخ ابوعلی مسکویه ج 3 ص 101 چ گیب شود. و مرحوم کسروی آنر ابن ندار خوانده است.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن تیمیه. احمدبن عبدالحلیم. رجوع به ابن تیمیه... شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن ثوابه. او را بیست ورقه شعر است. ( ابن الندیم ). رجوع به ابوالعباس احمدبن محمدبن ثوابه... شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن جبود المروزی. رجوع به ابوالعباس مروزی شود.
ابوالعباس. [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن حاج. احمدبن محمدبن احمد ازدی اشبیلی نحوی. رجوع به ابن الحاج و رجوع به احمد... شود.

معنی کلمه ابوالعباس در فرهنگ فارسی

دومین از سلسله امرای بنی الاغلب تونس
ربنجنی فضل بن عباس از شاعران عهد سامانی است و بقول عوفی [ شعر او در غایت دقت و نهایت رقت ] بود ٠ مولد او ربنجن ( ه . م ٠ ) بود ٠ وی معاصر نصر بن احمد و جانشین او نوح بود و مسلما در سال ۳۳۱ ( سال فوت نصربن احمد ) حیات داشته و او را مرثیه گفته است ٠

معنی کلمه ابوالعباس در فرهنگ اسم ها

اسم: ابوالعباس (پسر) (عربی) (تلفظ: abol-abbas) (فارسی: ابوالعباس) (انگلیسی: abol-abbas)
معنی: پدر عباس، کنیه شیر

معنی کلمه ابوالعباس در دانشنامه عمومی

ابوالعباس، روستایی در دهستان منگشت بخش مرکزی شهرستان باغ ملک در استان خوزستان ایران است. این روستا، مرکز دهستان منگشت است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۶۹۰ نفر ( ۴۴۳ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه ابوالعباس در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوالعباس (ابهام زدایی). ابوالعباس ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابوالعباس ابن خباز، ابوعبدالله احمد بن حسین ، ادیب ، فقیه شافعی و زبان شناس نابینای موصلی • ابو العباس ابن سماک، ابوالعباس محمد بن صَبیح عجلی کوفی ، فقیه ، محدث و زاهد• ابوالعباس اربلی، خَضِربن نصر، ابوالعباس اِرْبِلی، مفسر و فقیه شافعی قرن پنجم و ششم• ابوالعباس سفاح، عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، نخستین خلیفه عباسی• ابوالعباس سیاری، قاسم بن قاسم، عارف، فقیه و محدث بزرگ مرو• ابوالعباس مرسی، احمد بن عمر انصاری اسکندانی، ملقب به شهاب الدین، عارف و زاهد معروف سده ۷ ق واز بزرگان طریقه شاذلیه• ابو العباس مستغفری ، ابو العباس، جعفر بن محمد بن معتز بن محمد بن مستغفر بن فتح بن ادریس مستغفری نسفی سمرقندی نخشبی حنفی• ابوالعباس ابار، اَبّار، ابوالعباس احمد بن علی بن مسلم نخشبی محدث بغداد• ابوالعباس ابن حاج، اِبْن ِ حاج ، ابوالعباس احمد بن محمد اَزدی اشبیلی ، نحوی و ادیب اندلسی و معاصر ابن عصفور نحوی معروف اندلسی • ابوالعباس ابن ساعاتی، اِبْن ِ ساعاتی ، ابوالعباس مظفرالدین احمد بن علی بن تغلب ، فقیه ، اصولی و ادیب حنفی • ابوالعباس ابن سریج، اِبْن ِ سُرَیج ، ابوالعباس احمد بن عمر، فقیه و متفکر شافعی ، ملقب به باز اشهب • ابوالعباس ابن عاشر، اِبْن ِ عاشِر، ابوالعباس احمد عمر بن محمد، صوفی و زاهد مغربی • ابوالعباس ابن عریف، اِبْن ِ عَریف ، ابوالعباس احمد بن محمد بن موسی بن عطاءالله صَنهاجی ، فقیه ، محدث و صوفی مشهور اندلسی • ابوالعباس ابن عماد، اِبْن عِماد، ابوالعباس احمد بن عماد بن یوسف اُقْفَهْسی، فقیه شافعی مصری• ابوالعباس ابن عمار، اِبْن عَمّار، ابوالعباس احمد بن عبیدالله بن محمد بن عمار ثقفی، کاتب، محدّث، مؤلف شیعی بغدادی• ابوالعباس ایرانشهری، ایرانْشَهْری، ابوالعباس ، فیلسوف و دانشمند ایرانی سده ۳ق /۹م • ابوالعباس تقی الدین احمد بن علی مقریزی ، از نامورترین مورخان تاریخ مصر، در سده های هشتم و نهم هجری• ابوالعباس مسروق، احمد بن محمد بن مسروق، عارف محدث و زاهد بزرگ خراسان در سده ۳ ق • احمد بن علی نجاشی، ابوالحسن احمد بن علی نجاشی از اساتید و بنیان گذاران علم رجال• فضل بن عبدالملک بقباق، بَقباق، ابوالعباس، فضل بن عبدالملک کوفی، راوی شیعی در سده ی دوم هجری• احمد بن علی بونی، بُونی، ابوالعباس احمد بن علی بن یوسف قُرَشی الصوفی محیی الدین، نویسنده قرن هفتم• احمد بن ابراهیم حسنی، حسنی، ابوالعباس احمد بن ابراهیم بن حسن، محدّث، مورخ و فقیه زیدی در قرن سوم و چهارم
...

معنی کلمه ابوالعباس در ویکی واژه

لقب سفّاح بانی خلافت سلسله عربی عباسیان، پس از امویان. نام عباس در تاریخ شیعه سراسر گذشت و ایثار است ولی درگذشته تفکیک اینکه کدام عباس مطمع‌نظر است مشکل بوده.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالعباس

آدم بن عبدالعزیز (نسب: آدم بن عبدالعزیز بن عمر، اموی) شاعر مخصرم عربی در سدهٔ دوم هجری بود که به شیفگی در شراب‌نوشی شهرت یافت. از کسانی بود که هنگامی امویان برافتادند به ابوالعباس سفاح در نبرد نزدیکی نهر ابی‌فُطرُس حمله برد. سفاح او را شکست داد اما بر او منت گذارد. سپس آدم به بغداد رفت. در ابتدای سکونتش در بغداد، وصف‌شده که بسیار در شراب‌خواری و «زندقه» زیاده‌روی کرد و حتی از سوی خلیفه بازداشته و تازیانه خورد. گویند پس از این توبه کرد و نزد مهدی جایگاهی یافت. او شاعری ظریف به‌ویژه در خمریات بود.
و ابوالعباس بن عطا گوید، رضی اللّه عنه: «الرِّضا نَظَرُ القَلْبِ إلَی قَدیمِ اخْتیارِ اللّهِ لِلْعَبْدِ.»
ابونصر محمد ظاهر از خلفای عباسی در بغداد بود که از سال ۱۲۲۵ تا ۱۲۲۶ فرمان راند. او پسر ابوالعباس احمد ناصر بود. او مالیاتها را کاهش داد و ارتش بزرگی ترتیب داد. در عهد او، جنگ‌های صلیبی همچنان ادامه داشت. او در ۱۰ ژوئیه ۱۲۲۶ میلادی/ ۱۳ رجب ۶۲۳ هجری درگذشت.
عبدالله بن عباس (مختصراً ابن‌عباس) ملقب به ابوالعباس، حبر الامة (دانشمند امت) یا بحر (اشاره به علم زیادش از حدیث) از بزرگترین محققان نسل اول امت اسلامی است. او پدر علم تفسیر قرآنی است. با پیدا شدن ضرورت نوشتن قرآن و تغییر و دگرگونی در ساختار امت اسلامی، یکی از مهمترین و متخصص‌ترین کاتبان قرآن بود که مأمور به انجام این کار شد.
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام از شیخ ابوالعباس شقانی رحمه اللّه شنیدم که گفت: روزی در مجمعی بودم که گروهی سماع می‌کردند دیوان دیدم برهنه اندر میان ایشان پای بازی می‌کردند و من به تعجب حال ایشان مانده بودم که در می‌دمیدند و ایشان بدان گرم‌تر می‌شدند.
شیخ ابوالعباس قصاب - قدس سره - درویشی را دید که جامه خود را می دوخت هر درزی را که راست نیامدی بگشادی و باز بدوختی شیخ فرمود: آن بت توست.
مدتی به عزلت‌نشینی روی آورد و سرگرم مطالعهٔ آثار ابوحامد غزالی شد. در المریه با قطب صوفیه ابوالعباس احمد بن محمد صنهاجی اندلسی معروف به ابن العریف دیدار کرد و نزد او درس خواند.
ابوالعباس دامغانی گفت: مرا شبلی وصیت کرد که لازم تنهائی باش و نام خویش از دیوان آن قوم بیرون کن و روی در دیوار کن تا وقتی که بمیری.
«شیخ ابوالعباس احمد بن محمد بن الفضل النهاوندی» شیخ الاسلام گفت که نهاوندی گفت: ککه ایشان که خداوندان همت‌اند، اگردست چپ ایشان او را از مشغول داشتی بدست راست خود، دست چپ خود ببریدندی. و یوسف حین رازی گفت: که ایشان که خداوندان اسرارند اگر گوی گریبان ایشان از سرایشان آگاه گردد، آنرا برکنند.
ابوالعباس کَرْخی گوید از ابوعبداللّه خفیف شنیدم گفت از نوافل باز ماندم اکنون بدل هر رکعتی کی مرا ورد بود اکنون دو رکعت نشسته همی کنم از آن خبر کی نماز نشسته نیمۀ نماز بر پای بود.
شیخ ابوسعید پس از دریافت طریقه تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس قصاب آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن ۴۰ سالگی به نیشابور رفت.
و از ابوالعباس قصاب می‌آید رحمة اللّه علیه که گفت: «طاعت و معصیت من در دو گِرده بسته است: چون بخورم مایهٔ همه معاصی اندر خود بیابم، و چون دست از آن بدارم اصل همه طاعت از خود بیابم.»
و منهم: خزینهٔ توحید و سمسار تفرید، ابوالعباس القاسم بن مهدی السّیّاری، رضی اللّه عنه
در کتاب تاریخ طبرستان آمده‌است که ابوالعباس طوسی در زمان فرمانروایی بر طبرستان، برای تسلط بر امور طبرستان و جلوگیری از شورش مردم، چهل و پنج پاسگاه در سراسر آن ناحیه تأسیس کرد و هر پاسگاه عده ای نیرو گماشت. محل یکی از این پاسگاه‌ها «ارتاه» بود که با پانصد نیروی طبرستانی اداره می‌شد. به اعتقاد مورخین ارطه امروزی همان ارتاه می‌باشد که نام ان در تاریخ آمده‌است.
ابوالعباس احمد بن محمود دمشقی شهرت‌یافته به ابن فرفور دمشقی (۱۳ اکتبر ۱۴۴۸ - ۱۴ نوامبر ۱۵۰۵م) (نسب: احمد بن محمود بن عبدالله بن محمود) قاضی، فقیه شافعی و شاعر شامی بود.
المعتزبالله یا معتز (نام کامل وی: ابوعبدالله محمد بن المتوکل بن المعتصم بن الرشید المعتزبالله) خلیفه عباسی در بغداد بود که از سال ۸۶۶ تا ۸۶۹ فرمان راند. پس از برکناری ابوالعباس احمد مستعین، با او بیعت کردند و او در سال ۸۶۶ میلادی/ ۲۵۲ هجری به عنوان خلیفه مسلمانان برگزیده شد؛ در زمان پذیرش خلافت وی نوزده سال داشت. در سال اول خلافتش، اشناس ترک درگذشت. سرانجام، معتز در بیست و چهار سالگی به دست گروهی از ترکها کشته شد.
حکایت: مردی بود به طبرستان، او را قاضی القضاة ابوالعباس رویانی گفتندی؛ مردی بود مشهور و با علم و ورع و بیش‌بین و با‌تدبیر، وقتی به مجلس او مردی به حکم آمد و صد دینار بر دیگری دعوی کرد. قاضی خصم را پرسید، خصم انکار کرد. قاضی مدعی را گفت: گوا داری؟ گفت ندارم. قاضی
نام وی علی بن محمد احمد بن سهل. از یگانگان جوانمردان خراسان بود باعثمان حیری دیده و بعراق بابوالعباس عطا و جریری صحبت کرده، و بشام طاهر مقدسی و بوعمر دمشقی صحبت کرده، و با شبلی مسایل گفته و عالم بوده بعلوم و معاملات نیکو، و نیکو طریقت در فتوت و تجرید وکوشنده درویشی را.
ابوالعباس مأمون سومین فرمانروای خوارزم از آل مأمون بود که پس از برادرش ابوالحسن علی به قدرت رسید. وی از سال ۱۰۰۸ یا ۱۰۰۹ تا ۱۰۱۷ بر این ناحیه حکومت کرد. ابوالعباس با خواهر محمود غزنوی، حریه الخلجی، ازدواج کرد.
نام او ابوالعباس قاسم بن قاسم سیّار مروزی است.