اذلال

معنی کلمه اذلال در لغت نامه دهخدا

اذلال. [ اِ ] ( ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. ( منتهی الارب ). خوار شمردن. خوار گرفتن کسی را. || خوار داشتن. ( منتهی الارب ). خوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث ) ( مؤید الفضلاء ). تذلیل. ذلیل کردن. اقماع. ( تاج المصادر بیهقی ):5 ابوعلی را باکرام و احترام تمام بجرجانیه بردند و خوارزمشاه را در لباس اذلال و کسوت نکال بر مرکبی بستند و بجرجانیه رسانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 161 ). و در اذلال صعاب و رقاب براهین معجز نموده... ( جهانگشای جوینی ). با خاندان خوارزمشاهیه و سلجوقیه... چه مایه اذلال رفت. ( رشیدی ).
گفت بعد عزّت این اذلال چیست
گفت آن داد است و اینت داوری است.مولوی. || اذلال کسی ؛ خوار یافتن اورا. || خداوند یاران خوار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). صاحب یاران خوار گردیدن. ( منتهی الارب ). صاحب یاران خوار و ذلیل شدن. || نرم گردانیدن. رام کردن.
- اذلال بعیر صعب ؛ رام کردن شتر سرکش را به برکشیدن کنه ها را از او. برکشیدن کنه از شتر سرکش تا لذّت یابد و انس و الفت گیرد. ( منتهی الارب ).
|| اخلاق دیباجه. آب رو ریختن.
اذلال.[ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ذِل . مجاری. مسالک. طُرق :5 اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ). اموراﷲ جاریة اذلالها و علی اذلالها؛ ای مجاریها. ( منتهی الارب ). || احوال. || عادات.
- اذلال الناس ؛ مردم کم پایه. ( منتهی الارب ). اراذل مردم.

معنی کلمه اذلال در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) پست شمردن ، خوار گرفتن .

معنی کلمه اذلال در فرهنگ عمید

نرم و روان شدن، نرمی
۱. ذلیل کردن، خوار کردن، خوار پنداشتن، خوار شمردن.
۲. خواری، ذلت.

معنی کلمه اذلال در فرهنگ فارسی

خوار پنداشتن کسی را

معنی کلمه اذلال در ویکی واژه

پست شمردن، خوار گرفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه اذلال

کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ نصب است بر مصدر، توکید را و این محمولست بر معنی، لانّ معنی قوله عزّ و جلّ: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ، کتب اللَّه علیکم کتابا و هذا کما قال الشّاعر: «و رضت فذلّت صعبة ایّ اذلال»، لأنّ معنی رضت، اذللت. و قیل نصب علی الاغراء، ای الزموا کتاب اللَّه بتحریم ما ذکرنا من النّساء علیکم.
بود عبدالمذل در علم و احوال ز یزدان مظهر او بر وصف اذلال
ناصح دولت تو در اعزاز کاشح ملت تو در اذلال
و قدح کفر از دست عدل بنعت اذلال به ابلیس مهجور دادند، گفتند: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» رابعه عدوی گفته که: کفر طعم فراق دارد و ایمان لذّت وصال، و آن طعم و این لذّت فردای قیامت پدید آید که در آن صحراء هیبت و عرصه سیاست قومی را گویند: «فراق لا وصال له». و قومی را گویند: «وصال لا نهایة له». سوختگان فراق همی‌گویند:
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، ای من کل اهل عصر جماعة کثیرة مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ ای یحبس اوّلهم علی آخرهم لیجتمعوا ثم یساقون الی النار و من فی قوله ممّن یکذّب للتبیین لا للتبعیض، ای الفوج من المکذّبین لانّه لا یحشر بعض المکذّبین دون بعض، و انّما خصّ المکذّبین بالحشر دون المؤمنین لانّه یرید وصف حالهم خاصّة دون المؤمنین. و قال المبرّد: لا یقال للمؤمنین حشروا لانّ الحشر لا یستعمل الّا فی الجمع علی وجه الاذلال.
غواص بلند همت که با دریای مغرق بجان ستد و داد کند تا گوهر شب افروز بدست آورد کی بشبه سیاه رنگ تن در دهد، نیکو سخنی گفت آن عزیز عهد که: من عرف الحق لم یحتمل اذلال الخلق.
«کلّا» ردع عن التّطفیف ای لیس الأمر علی ما هم علیه فلیرتدعوا و تمام کلام هاهنا. و قال الحسن: «کلّا» ابتداء یتّصل بما بعده علی معنی حقّا. إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ الّذی کتب فیه اعمالهم «لَفِی سِجِّینٍ» قال ابن عباس: السّجّین هی الارض السّابعة السّفلی فیها ارواح الکفّار. و فی الخبر عن النّبیّ (ص) قال: «سجّین» اسفل سبع ارضین و «علّیّون» فی السّماء السّابعة تحت العرش، اخبر «إِنَّ کِتابَ» اعمال الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ وضعا لقدرهم و اذلالا لهم علی سبیل ضرب المثل لاهانتهم و یکون ذلک علامة عذابهم، ثمّ یحمل الی ما هناک ارواحهم و هذا کما یقال لخسیس القدر انّه فی الحضیض و انّه فی التّراب. و قیل: السّجّین خزانة ارواح الکفّار و هی صخرة خضراء تحت الارض السّابعة خضرة السّماوات منها رقم فیها اسماء الکفّار و مصیرهم الی النّار. و روی انّ ابن عباس قال لکعب الاحبار: اخبرنی عن «سجّین» و «علّیّین»؟
ملک منم، پادشاه بر پادشاهان منم، اعزاز و اذلال بندگان در ید منست، دلهای عالمیان در قبضه منست چنان که خواهم میگردانم و اسرار ایشان بر حسب مراد خود میرانم.
گفت بعد از عز این اذلال چیست گفت آن دادست و اینت داوریست
و اما مدینه تغلب اجتماع جماعتی بود که تعاون یکدیگر بدان سبب کنند تا ایشان را بر دیگران غلبه بود، و این تعاون آنگاه کنند که همه جماعت در محبت غلبه اشتراک داشته باشند و اگرچه به قلت و کثرت متفاوت باشند و غایت غلبه متنوع بود، بعضی باشند که غلبه برای خون ریختن خواهند، و بعضی باشند که برای مال بردن خواهند، و بعضی باشند که غرض ایشان استیلا بود بر نفوس مردمان و به بندگی گرفتن ایشان، و اختلاف اهل مدینه به حسب فرط و قصور این محبت بود، و اجتماع ایشان به جهت تغلب بود در طلب دما یا اموال یا ازواج و نفوس تا از دیگر مردمان انتزاع کنند، و لذت ایشان در قهر و اذلال بود، و بدین سبب گاه بود که بر مطلوبی ظفر یابند بی آنکه کسی را قهر کنند و بدان مطلوب التفات ننمایند و ازان درگذرند، و ازیشان بعضی باشند که قهر به طریق کید و فریب دوست تر دارند، و بعضی باشند که به مکابره و مکاشفه دوست تر دارند، و بعضی باشند که هر دو طریق استعمال کنند، و بسیار بود که کسانی که غلبه بر دما و اموال به طریق قهر خواهند، چون به سر شخصی خفته رسند به تعرض خون و مال او مشغول نشوند، بلکه اول او را بیدار کنند و گمان برند که قتل او در حالی که او را امکان مقاومتی بود بهتر باشد، و آن قهر در نفوس ایشان لذیذ تر آید، و طبیعت این طایفه اقتضای قهر کند علی الاطلاق، الا آنکه از قهر مدینه خود امتناع نماید به سبب احتیاج به تعاون یکدیگر در بقا و در غلبه.