( آزری ) آزری. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به آزر : بزابُلْسِتان شد به پیغمبری که نفرین کند بر بت آزری.فردوسی.- مثل بت آزری ؛ سخت جمیل : جدا گشت از او کودکی چون پری بچهره بسان بت آزری.فردوسی. ازری. [ اُ زُ ری ی ] ( ص نسبی ) منسوب به اُزر جمع ازار و سمعانی گوید شاید منسوب الیه بفروش ازار اشتغال داشته است و منتسب بدان ابوالحسین سعداﷲبن علی بن محمد الازری الحنفی است. ( انساب ). ازری. [ اُ زَ ری ی ] ( اِخ ) ابراهیم بن احمد. متوفی به سال 993 هَ. ق. او را دیوانی است. ( کشف الظنون ). ازری. [ اُ زُ ری ی ] ( اِخ ) بغدادی. رجوع بکاظم ازری و معجم المطبوعات شود.
معنی کلمه آزری در فرهنگ معین
( آزری ) (زَ ) (ص نسب . ) منسوب به آزر جد مادری حضرت ابراهیم (ع ) یا عمّ او که آزر بتگر هم گفته شده .
معنی کلمه آزری در فرهنگ عمید
( آزری ) ۱. ساختۀ آز: دگر به روی کسم دیده برنمی باشد / خلیل من همه بت های آزری بشکست (سعدی۲: ۳۲۶ ). ۲. [مجاز] زیبا: جدا گشت از او کودکی چون پری / به چهره به سان بت آزری (فردوسی: ۲/۲۰۶ ).
معنی کلمه آزری در فرهنگ فارسی
( آزری ) ( صفت ) منسوب به آزر : که نفرین کند بربت آزری ( فردوسی ). منسوب به آزرجدمادری ابراهیم خلیل یاعم او )، آزربتگر هم گفته شده
معنی کلمه آزری در دانشنامه عمومی
ازری ( انگلیسی: Esri ) سرنام Environmental Systems Research Institute ( مؤسسه پژوهش سامانه های زیست محیطی ) ، شرکتی آمریکایی و تولیدکننده بین المللی نرم افزارهای سامانه اطلاعات جغرافیایی ( GIS ) ، وب جی آی اس، و برنامه های پایگاه داده جغرافیایی ( ئودیتابیس ) است. شرکت ازری در ردلندز، کالیفرنیا مستقر است.
معنی کلمه آزری در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَزْرِی: پشت من ریشه کلمه: ازر (۲ بار)ی (۱۰۴۴ بار) «أَزْر» در اصل، از مادّه «اِزار» به معنای لباس گرفته شده است; مخصوصاً به لباسی گفته می شود که بند آن را بر کمر گره می زنند. به همین جهت گاهی این کلمه، به کمر یا قوّت و قدرت نیز اطلاق شده است.
معنی کلمه آزری در ویکی واژه
منسوب به آزر جد مادری حضرت ابراهیم (ع)، یا عم او که آزر بتگر هم گفته میشود. ساخته آزر و به مجاز زیبا. بت آزری، نگار آزری.
جملاتی از کاربرد کلمه آزری
دوش دلم چون خلیل تا سحر و وقت شام ز آن صنم آزری بر سر آذر گذشت
نخستین حضور او به عنوان بازیگر در فیلم سینمایی آزریل و در نقش پشتیبان با نام غفور بود. این فیلم در سال ۲۰۱۴ اکران شد.
در جهان هرگز نگار آزری گویا نشد در میان آدمی هرگز نشد پیدا پری
باده باید خواست از دست بتان آزری اندرین موسم که آئین خلیل آزر است
به سرشان همه افسر نوذری تراشیدهٔ تیشهٔ آزری
سینهٔ صاف چون سمن، عارض تر چو یاسمن مقصد شیخ و برهمن رشک بتان آزری
گر نیی چون پور آزر بر نگار آزری پس چرا آذر همی بر خویشتن ریحان کنی
آن مه که بسوخت مشتری را بشکست بتان آزری را
آزریک تنتکلز به خاطر اجراهای زندهشان شهرت دارند، به خصوص رقصیدن جان ایگان بر روی صحنه، هنگام نوازندگی فلوت.
گر دی به صومعه در، مرد خلیل بدم امروز پیش مغان چون گبر آزریم
محمد بن حسان گوید: روزگاری بکوه لبنان میگشتم تا مگر دوستی از دوستان حق بینم از آن عزیزان که آنجا مسکن دارند، گفتا جوانی از آن گوشهای بیرون آمد باد سموم او را زده و سوخته و ریخته گشته، چون دیده وی بر من افتاد روی بگردانید میان درختان بلوط در شد تا خویشتن را از من بپوشد، من هم چنان از پی وی میرفتم، گفتم ای جوانمرد مرا کلمتی فایده کن که بامیدی آمدهام، جواب داد که احذر فانّه غیور لا یحب ان یری فی قلب عبده سواه، باز گرد و از قهر حق بترس و بدان که او غیورست در یک دلی دو دوستی نپسندد. آدم صفی که نقطه پرگار وجود بود و مایه خلقت بشر بود وصفی مملکت بود دل بر نعیم بهشت نهاد و خویشتن را وا آن داد تا از حضرت عزت پیک غیرت آمد که: یا آدم دریغت نیاید که سر همت خویش بدولتخانه رضوان فرود آری و بغیر ما بچیزی باز نگری، اکنون که بغیر ما باز نگرستی رخت بردار و بسرای حکم شو افکنده عجز و شکسته تقصیر در معدن بلا منتظر حکم ما. همچنین دیده خلیل صلوات اللَّه علیه باسماعیل باز نگرست نجابت و رشد وی دید عزیز افتاده بود سلاسه خلّت بود صدف درّ محمد مختار بود، دلش بدو مشغول گشت، فرمان آمد که ای خلیل ما ترا از بتان آزری نگاه داشتیم تا نظاره جمال اسماعیل کنی؟! اکنون کارد و رسن بردار و هر چه دون ماست در راه ما قربان کن که در یک دل دو دوستی نگنجد، همین حال افتاد مصطفی عربی را سیّد ولد آدم صدر انبیاء و رسل، گوشه دل خود چنان بعایشه مشغول کرد که از وی پرسیدند ایّ الناس احبّ الیک؟ فقال عائشة.
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد خلیل من همه بتهای آزری بشکست