آن همه

معنی کلمه آن همه در لغت نامه دهخدا

( آنهمه ) آنهمه. [ هََ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) تمام آن :
چو بشنید شه کیقباد آن همه
برآورد سر از میان رمه.فردوسی. || آن مقدار بسیار :
ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژ
کجا شد آنهمه دعوی و لاف و آنهمه ژاژ؟لبیبی.

معنی کلمه آن همه در ویکی واژه

آنهمه
آن اندازه، آن مقدار (در بیان کثرت).
آن اندازه، آن مقدار (در بیان کثرت).
به آن اندازه، به آن مقدار (در بیان کثرت).

جملاتی از کاربرد کلمه آن همه

اسکندر همراه مادرش از مقدونیه گریخت. مادرش را نزد دایی‌اش (دایی اسکندر)، الکساندر یکم اپیروس در دودونا برد و خودش به ایلیریا رفت و از پادشاه آنجا پناه خواست. با وجود آنکه اسکندر چند سال پیش پادشاه ایلیریا را طی نبردی مغلوب کرده بود اما به او پناه دادند و همچون یک مهمان از او پذیرایی کردند. اما فیلیپ هرگز نمی‌خواست که پسرش را که آن همه تعلیم نظامی و سیاسی دیده بود به همین سادگی از دست بدهد. این چنین بود که با تلاش‌های یکی از دوستان خانوادگی‌شان به نام دماراتوس میان فیلیپ و اسکندر وساطت کردند و اسکندر پس از شش ماه دوری، دوباره به مقدونیه بازگشت.
اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم
آن همه خود بود سخت این بود لیک کان اسیران چون نگه کردند نیک
در آستانه پیروزی و رسیدن به هدف خودم را فدا می‌کنم. خوشا به‌حال کسانی که بعد از ما زنده خواهند بود و طعم شیرین آزادی و صلح را می‌چشند. مطمئن هستم که خلق فرانسه و تمام مبارزان راه آزادی خاطرات ما را گرامی خواهند داشت. در این لحظه مرگ، تأکید می‌کنم هیچ کینه‌ای نسبت به مردم آلمان ندارم و هرکس که شایسته هرچه بود، دریافت خواهد کرد؛ ولی من مخالف این هستم که برخی از آن‌ها ولو این‌که مستحق باشند، مجازات شوند. مردم آلمان و تمام خلقها بعد از جنگ که چندان دور نیست، در صلح و برادری زندگی خواهند کرد. خوشبختی از آن همه باد!...
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها ادا دفن العبد، یعلم ما الذی کان فی‌ قلبه من اخلاصه و توحیده و وجده و حزنه و حسراته. وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ علی قلوب اولیائه من الالطاف و الکشوف وَ ما یَعْرُجُ فِیها من انفاس الاولیاء و هم الاصفیاء. اخلاص مخلصان و توحید موحّدان و معرفت عارفان بر وی جلّ جلاله هیچ پوشیده نه و علم قدیم وی بهمه رسیده، لا جرم چون بنده در خاک شود از وی اخلاص و توحید و معرفت دیده و دانسته، همان ساعت نواخت خود بر وی نهد و ثواب آن بوی رساند و آثار آن بخلق نماید چنان که در حق ذو النون مصری فرا نمود آن ساعت که جنازه وی برگرفتند جوقی مرغان بر سر جنازه وی آمدند و پروا پر زدند چنانک آن همه خلق و زمین بسایه خود بپوشیدند و هرگز هیچ کس از ان مرغان یکی ندیده بود و نه پس از ان دیدند مگر بر سر جنازه مزنی شاگرد شافعی رحمهما اللَّه، و دیگر روز بر سر خاک ذو النون نبشته یافتند خطّی که نه مانند خطّ آدمیان بود که: ذو النون حبیب اللَّه من الشوق قتیل اللَّه، هر گه که آن نبشته محو میکردند باز آن را هم چنان نبشته می‌یافتند.
پادشاه ساسانی یزدگرد دوم فرمانی صادر کرد که بر اساس آن همه مسیحیان کشور ملزم به گرویدن به دین زرتشتی می‌شدند، زیرا او می‌ترسید که مسیحیان با رومیان که اخیراً مسیحیت را پذیرفته بود متحد شوند. این امر منجر به شورش آرانی ها و ارمنی ها و ایبری ها شد. با این حال، واچه، حاکم اران، از خویشاوندان یزدگرد دوم، به دین رسمی امپراتوری ساسانی گروید، اما به سرعت به مسیحیت بازگشت. در اواسط قرن پنجم به دستور پادشاه ساسانی پیروز یکم واچه در اوتیک شهری را در ابتدا به نام پیروزآباد بنا کرد و آن را مرکز اران ساخت که بعداً نام آن به پارتاو و سپس به بردا تغییر یافت .
بنابراین این یک نکته از آزادی است که در آن همه دموکرات‌ها تصدیق می‌کنند که از اصول دولت آنهاست. دیگری این است که انسان باید همان‌طور که دوست دارد زندگی کند. می‌گویند این یک برده آزاد است، چون از طرف دیگر زندگی نشانه بردگی نیست. این دومین ویژگی دموکراسی در صورت امکان، یا اگر غیرممکن باشد، به نوبه خود اداره می‌شود، و بنابراین به آزادی مبتنی بر برابری کمک می‌کند.
زکوه را منحصر در نه چیز نمی‌داند، چون قرآن همه تولیدات را ذکر فرموده که صنعتی، کشاورزی و غیر آن‌ها را شامل می‌شود.
و از حکم مرید آن بود که چون خدمت درویشان کند صبر کند بر جفای ایشان که با او کنند، و اعتقاد کند که روح خویش را بذل کند در خدمت ایشان و ایشان او را بر آن شکر نکنند و او باز آن همه از تقصیر خویش عذر خواهد، و بر خویشتن از جنایت اقرار کند تا دل ایشان خوش باشد و اگرچه داند که او بریْ السّاحه است.
از یار به جز فراق بر جای نماند رفت آن همه روزگار گوئی که نبود
چندین که روی و نیک یا بد بینی گر دیدهوری آن همه از خود بینی
به‌خاطر سخت‌گیری بر شیعیان زندگی در قم برایش مشکل بود و به طرف یکی از روستاهای بلخ، که ساکنان آن همه شیعه بودند، مهاجرت کرد. یکی از سادات بلخ به نام شریف الدین ابو عبدالله محمد بن حسین، معروف به نعمت، از او درخواست کرد که مانند کتاب من لایحضره الطبیب، نوشتهٔ زکریای رازی،‌ او هم کتابی در علم فقه به نگارش درآورد تا مورد استفادهٔ کسانی قرار گیرد که به فقها دسترسی ندارند. و او من لایحضره الفقیه را تألیف نمود.
درختی در آن مرغزار اندر آن همه برگ او سبز و بارش چو خوان
از قیل و قال مدرسه‌ام حاصلی نشد جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
هر جا که ماه روی تو طالع شود، بود با آن همه ضیا ز سها کمتر آفتاب
چتوان سرودن آن همه با این زبان لال افسانه ای که رفت برون از حدود فال
احمد کسروی جز دو-سه فصل کتاب تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان به‌صورت مجمل و نارسا به وقایع اردبیل در دوران مشروطیت که از ملتهب‌ترین شهرهای ایران در این دوره بود نپرداخته‌است و اردبیلیان از این حیث از وی همواره گله مند هستند؛ زیرا در زمانیکه او دست به تألیف آن کتابها زد، طرفداران وی در اردبیل هر چه یادداشت و نوشته و عکس و مدرکی راجع به وقایع اردبیل بود جمع‌آوری کرده برای او بردند. لیکن او از آن همه مدارک، جز صفحات معدودی راجع به اردبیل در کتابهای خود مطلبی نیاورده است و چون وی به قتل رسید استرداد مدارک یاد شده به صاحبان آنها نیز میسر نگردید از اینرو متأسفانه تاریخ اردبیل، مدارک و اسناد لازم را هم از دست داده‌است.
در مورد تاریخچهٔ این زیارت گفته شده‌است: زمانیکه اسلام تازه به افغانستان آمد و مسلمانان با حکومت آن زمان دربلخ جهاد می‌کردند؛ حضرت یحیی سرلشکر مسلمانان شهید شد. سپس مسلمانان تصمیم گرفتند که سرامام را که از تنش درجنگ جدا شده بود، غرض دفن کردن به بغداد ببرند؛ اما شخصی که می‌خواست آن را به بغداد ببرد، درهمین منطقه (ولسوالی حضرت امام صاحب) توسط دشمنان به قتل رسید. بعداً که مسلمانان آمدند؛ سرحضرت یحیی و جسد شخص شهید را درهمینجا دفن کردند که بعد از آن همه ساله، همین مراسم صورت می‌گیرد. روایت دیگری هم وجود دارد که نسبتاً نزدیکتر به واقعیت است: زمانیکه سرحضرت امام حسین (ع) نواسهٔ حضرت محمد (ص) در کربلای عراق از تنش جدا شد؛ غرض دفن کردن، به همین منطقه آورده شده‌است.
عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراکِ کرم‌ها شده‌اند؛
بفرمود تا بار کرد آن همه به پیش اندر افکند گنج و رمه