البحر

معنی کلمه البحر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
بحر (۴۲ بار)
«بحر» در اصل، به معنای محل وسیعی است که آب زیاد در آن مجتمع باشد; و معمولاً به دریاها و گاهی به نهرهای عظیم نیز گفته می شود. بعضی گفته اند: «بحر» به معنای شهرهایی است که در کنار دریا است; و بعضی گفته اند: «بحر» به معنای مناطق حاصل خیز و پر باغ و زراعت است! ما دلیلی بر این گونه، تکلفات نمی بینیم، چرا که «بحر» معنای معروفی دارد، که همان «دریا» است و فساد در آن، ممکن است به صورت کمبود مواهب دریایی و یا ناامنی ها و جنگ هایی که در دریاها به وقوع می پیوست، باشد.
دریا. آب وسیع بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم در قاموس گوید: «البحر: الماء الکثیر» راغب گوید: آن در اصل هر محل وسیعی است که شامل آب زیاد باشد، و به اعتبار سعه در معانی دیگر نیز به کار رفته است مثلاً به اسب تندر و به اعتبار سعه سیرش گویند: «فَرَسٌ بَحْرٌ» نقل است که حضرت رسول «صلی اللّه علیعه و آله و سلم» به اسبی سوار شد و فرمود «وَجَدْتُهُ بَحْراً» و به آن که معلوماتش وسیع است گویند: «بحر و متّبحر» و به شتری که گوش آنرا می‏شکافند به جهت سعه شکاف می‏گفتند: «بحیرة». زمخشری در فائق نقل کرده: سعدبن عباده درباره عبداللّه ابن ابیّ به حضزت رسول «صلی اللّه علیه وآله و سلم» گفت: «... جاءَ اللّهذ بِالْحَقِّ وَ لَقْدَ اِصْطَلَحَ اَهْلذ البَحرَة علی اَنْ یَعصِبوهُبِالْعِصابَةِ» یعنی خدا حق را آورد در حالیکه اهل مدینه توافق کرده بودند عمامه (تاج) حکومت را به سر او ببندند. در این سخن مراد از بحر، مدینه است در نهایه به جای بحر، بحیرة آمده است و نیز در نهایه گوید: عرب شهرها و دهات را بحار گویند. لازم است در اینجا چند آیه را بررسی کنیم: 1- ، مراد از بحیره شتری است که گوش او را وسیعاً می‏شکافند در مجمع البیان از زجاج نقل شده: چون ناقه‏ای پنج بار می‏زائید و بچّه پنجمی نر می‏بود، گوش آن ناقه را می‏شکافتند دیگر به آن سوار نمی‏شدند و ذبح نمی‏کردند و در چراگاه و آبشخور مزاحم آن نمی‏شدند و اگر درمانده‏ای آنرا می‏دید سوار نمی‏شد. سلئبه شتریست که نذر می‏کردند در صورت آمدن مسافر و شفای آن را به سر خود رها کنند. در تفسیر این دو کلمه، اقوال دیگری نیز هست. 2- ، ظاهر آیه، چنان که در تبیان و در المیزان گفته می‏رساند که مراد از بَرّ مطلق خشکی و از بحر دریاست و ظهور فساد در آن دو عبارت است از نا امنی، سیل‏ها و قتل و غارتها و امثال اینها. اعمّ از طبیعی و غیر طبیعی. و از مسلّمیّات قرآن است که همه اینها مربوط به اعمال آدمی است لذا فرموده «بِما کَسَبَتْ اَیْدِی النّاس». ولی بسیاری از مفسّران بحر را در آیه فوق به معنی شهر یا آبادیهای کنار دریا گرفته‏اند. گویند: مراد از برّ صحرا و مسکن قبائل و از بحر شهرها یا آبادیهائی است که در کنار دریا واقع اند. به نظر می‏آید: چون تصوّر ظهور فساد در دریا برایشان مشکل بوده بحر را به معنای شهر گرفته‏اند. ولی تصوّر فساد در دریا آسان است مخصوصاً در این زمان. گرچه می‏شود بحر را به معنی شهر گرفت ولی از ظهور آیه نمی‏توان صرف نظر نمود. 3- ، مَرَجَ فعل، فاعل آن خداست و بحرین مفعول آن است: یعنی خدا دو دریا را فرستاد مخلوط کرد که پیوسته به هم می‏پیوندند میانشان حایلی است که به هم تجاوز نمی‏کنند. (مزرج به معنی ارسال و تخلیط هر دو آمده است) دو دریا کدام‏اند؟ تجاوز نمی‏کنند یعنی چه؟ برزخ چیست؟. نظیر این آیه، آیه: 61 از سوره نمل است «وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَنِ حاجِزاً» میان دو دریا مانعی قرار داد. نا گفته نماند: بسیاری از دریاها در محل مخصوصی به هم می‏پیوندند مثل بحر احمر و اقیانوس هند که در باب المندب به هم متصل می‏شوند و مانند اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه که به وسیله تنگه جبل الطارق به هم می‏پیوندند و همچون دریای سرخ و عقبه، و نیز رنگ آب دریاها مختلف است بعضی لاجوردی، بعضی مایل به سبزی، بعضی زرد، این اختلاف بجهت املاح و مواد شیمیایی است که در آب دریا محلول است. مثلاً ملاحظه می‏شود رنگ دیگری سیاه و در محل التفاء هر چند طوفانها و امواج آنها را به هم می‏زند باز می‏بینیم رنگ مخصوص هر دو باقی است و از بین نمی‏رود و این در اثر مواد شیمیایی مخصوص است که به یکدیگر تجاوز نمی‏کنند و یکی به آن دیگری مبدّل نمی‏شود مثل نفت و آب، که مخلوط نمی‏شود. بنابراین می‏شود گفت: مراد از دو دریا در آیات فوق مثلاً اقیانوس هند و بحر احمر است و مراد از برزخ، اختلاف مواد و املاح این دو دریاست که در نتیجه، به یکدیگر تجاوز نمی‏کنند و اثر هم دیگر را از بین نمی‏برند. ولی اصل مطلب در آیه بعدی خواهد آمد. طنطاوی و مراغی در تفسیر خود راجع به آیه :19 سوره رحمن، محلّ التفاء رود نیل و مدیترانه را مثل زده و گویند: نه آب تلخ و شور دریا آب شیرین را شور می‏کند و نه بالعکس. آقای صدر بلاغی در فرهنگ قصص قرآن ص 46 میگوید: یکی از محققین می‏نویسد: چندی پیش هیأت علمی (سرجون امری) به اتفاق هیئت اکتشافی دانشگاه مصر...دریافت که آبهای خلیج عقبه از جهت خواص و ترکیب طبیعی و شیمیایی از بقیه آبهای بحر احمر تفاوت دارد... و بوسیله دستگاه سنجش اعماق کشف کرد که در محل التقاء دو دریا سدّ و حاجزی در زیر دریا هزار متر می‏گذرد و مرتفع‏ترین قسمت آن حدود سیصر متر با سطح دریا فاصله دارد همچنین کشتی (باحث) در اولین سیاحت خود در اقیانوس هند و بحر احمر از وجود این حاجز اطلاع یافت و آزمایشهای علمی آن هیئت که در آن کشتی بودند ثابت کرد که آبهای اقیانوس هند از حهت خواص طبیعی و شیمیایی با آبهای بحر احمر متفاوت است. علم (اقیانوگرافی) این اختلاف را مربوط به همان حاجزی می‏داند که در نقطه التفاء آن دو دریا وجود دارد . آنگاه آقای بلاغی این کشف را از معجزات قرآن مجید شمرده و آیه 19 سوره رحمن را با آن تفسیر می‏کنند. ولی مشکل است بگوییم که: اختلاف خواصّ شیمیایی دو دریا در اثر وجود این دیوار و حایل سنگی است مثلا اگر در وسط ظرفی حایلی قرار بدهیم و یک طرف آنرا با آب شور و طرف دیگر را با آب شیرین پر کنیم بطوریکه سطح آب بالاتر از حایل باشد و دو آب در بالا به هم متّصل شوند در این صورت به تدریج هم دیگر را از اثر میاندازند مخصوصاً که ظرف را حرکت بدهیم، علی هذا دو دریا که بوسیله امواج آبشان روی هم می‏ریزند چطود ممکن است حایل حایل پایینی سبب اختلاف خواصّ باشد، اگر گویند: امواج دریا هر چند هم بزرگ باشند در سطح آب اند و در عمق بیست متری از امواج خبری نیست. گوئیم: در این صورت لااقل در سطح آب اثر یکدیگر را از بین می‏برند. و محلّی به جمله (لا یَبغیان) نمی‏ماند، پس ناچار باید گفت که اختلاف و عدم تجاوز آبها، در اثر اختلاف املاح معدنی ومواد شیمیائی است. ناگفته نماند در دو آیه فوق، شوری و شیرینی دو دریا مطرح نیست و فقط وجود حایل و عدم تجاوز در میان است و آیه اوّلی در بیان مطلب روشنتر از دوّمی است. 4- ، دراین آیه، رودخانه‏بزرگ به جهت وسعت و کثرت آبش بحر شمرده شده چون در روی زمین دریائی نیست که آبش عَذْب و فرات (شیرین و گوارا) باشد و همه شور و تلخ اند در مجمع ذیل آیه 96 مائده فرموده: عرب نهر را بحر می‏نامند، آنجا که دو دریا به هم می‏پیوندد مراد از برزخ و مانع نفوذناپذیر چیست ؟در المیزان ذیل آیه 19 سوره رحمن فرموده: بهترین چیزیکه در این باره گفته شده آنست که مراد از بحرین در آیه جنس دریای شور است که تقزیباًسه ربع کره زمین را گرفته و مطلق دریای شیرین که در مخازن زمین ذخیره شده که چشمه‏ها از آن شکافته و نهرها از آن جاری می‏شود و در دریای شور می‏ریزد. این دو پیوسته به هم مخلوط می‏شود ولی حایلی که خود مخازن و مجاری زمین باشد میان آندو هست که نمی‏کذارند دریای شور گرداند و زندگی از بین برود. و مانع از انست که آب شیرین به آب شور ریخنه و آن را شیرین گرداند و اثرش را از بین ببرد. نگارنده گوید: این سخن که مراد از برزخ تکه‏های زمین است به نظر قانع کننده می‏آید. نهرهای دریائی‏ 5- ، یعنی برای خداست آنها که جاری‏اند و در دریا به وجود آمده‏اند که مانند مرزهااند، جوار جمع جاریه است یعنی جاری شونده‏ها، منشأت از نشاء است یعنی به وجود آمده‏ها و پیدا شده‏ها، اعلام جمع علم است و آن چنانکه راغب در مفردات گوید علامت شیئی است مثل علامت راه و علامت لشگر. و کوه را از آن علم گویند که نشانه وجود خودش است. در اقرب الموارد آمده: عَلَم، شکاف لب بالا، یا شکاف یک طرف آن، مرز میان زمینها، نشانه راه و کوه طویل و گویند شامل هر کوه است. پس اعلام به معنی مرزها و نشانه هاست.مفسّران گویند: مراد از این آیه کشتیهاست که در یاها روان‏اند منشأت را مرتفعات و اعلام را کوهها معنی کرده و گفته‏اند: یعنی برای خداست کشتیهائی که مانند کوهها، در دریا حرکت می‏کنند. این معنی بسیار سخیف و نابجا و خروج از مدلول لفظ است، زیرا «المشأت فی البحر» صریح است که این حرکت کننده‏ها در دریا بوجود آمده‏اند، چه طور می‏توان نشأ را ارتفاع معنی کرد؟! آیا معنی آیه ، آنست که: برای شما گوش بلند کرد یا برای شما گوش به وجود آورد؟! وانگهی اعلام را چه طور به معنی کوهها می توان گرفت حال آنکه کشتیهای آن روز جز کشتیهای بادی و ناچیز نبودند وانگهی کوه معنای اصلی اعلام نیست بلکه معنای کنایه‏ای آنست و معنی اصلی آن نشانه است و مرزها را اعلام گویند که نشانه انفصال زمین‏هایند. پس مراد از آیه شریفه چیست؟ مراد از آیه بی شکّ، رودهائی است که در وسط دریاها و اقیانوسها روانند و این رودهای عظیم از خود دریاها به وجود می‏آیند و در آنها حرکت می‏کنند و مانند مرزها، روشن و محسوس‏اند و معنی آیه این است: برای اوست رودهایی که دریا پدید گشته و مانند مرزها در آن روانند، و این از حقائق عجیب قرآن مجید است، این مطلب از تراوش افکار نگارنده است و تابه حال در جائی ندیده‏ام. مخفی نماند رودهای عظیمی در سطح دریاها روانند و جریان آنها آبهای گرم استوا را به طرف قطبین و آبهای سرد قطبی را به طرف استوا حرکت می‏دهد علّت تولید این رودهای دریائی اختلاف درجه حرارت مناطق استوا و قطبین می‏باشد و عامل مهمّی که در حرکت آبها تأثیر دارد وزش بادهاست مخصوصاً بادهای منظّم آلیزه است که در جریانهای دریائی دخالت دارند.چون رنگ و غلظت و املاح و حرارت رودهای دریائی با آب اقیانوسها تفاوت دارد حرکت آنها در اقیانوس کاملاً آشکار است. مهمترین رودهای گرم که در اقیانوس جاری است یکی گلف استِریِم است که از خلیج مکزیک واقع در غرب اقیانوس اطلس و جنوب کشورهای متحده امریکا شروع و از جنوب به طرف شمال شرقی جریان می‏یابد سپس به سواحل غربی اروپا می‏رسد و از کنار جزائر انگلستان و کشور نروژ می‏گذرد پهنای آن در حدود 145 کیلومتر و گودی آن در بعضی نقاط بیش از 800 متر می‏باشد. در هر دقیقه دو بلیون تن آب در امتداد ساحل فلوریدا می‏خزد. از مهمترین جریانهای آب سرد، جریان آب سرد گروئنلند است که از کنار شبه جزیره لابرادر گذشته به سواحل شرقی آمریکا می‏رود، رجوع شود به کتاب دریا دیار عجائب فصل رودهای عظیم دریا، و سایر کتابهای جغرافیا. به موجب حساب دانشمندان آبهای اقیانوس منجمد شمالی مثل یک استخر شنا، در هر 165 سال یک مرتبه عوض می‏شود. در اقیانوسهای دیگر نیز وضع همین است. 6- یعنی از جمله آیه‏های وی جاری شوندهاست که مانند مرزها به دریا روانند اگر خواهد باد را آرام کند بر پشت دریا بی حرکت مانند، در آنها بر هر بردبار و شکور آیاتی است از قدرت خدا، یا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف کند. این سه آیه نیز درباره رودهای دریائی است. جمله «اِنْ یَشأ یُسْکِنِ الرّیحَ فّیَظْلَلْنَ الخ» قابل دقّت است، زیرا عامل مهم جریان آنها چنان که گفته شد بادهای منظّم آلیزه و کنتر آلیزه (مخالف آلیزه) است که به طور مداوم از قطبین به استوا و بالعکس می‏وزند و اگر این بادها نباشند جریانهای دریائی متوقّف می‏گردند، راجع به علّت جریانهای دریائی به کتاب دریا دیار عجائب ص 45- 53 رجوع شود «اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکور» آری بردباری و تأمل لازم است تا به این حقائق پی برده شود و پس از پی بردن شکرگزاری لازم است و بدون تأمل و سپاسگذاری، اینها به صورت نشانه‏های قدرت خدائی تجلّی نخواهند کرد. «اَوْیُو بِقْهُنَّ بِما کَسَبوا» این کلمه از «وبق» به معنی حبس است در قاموس گوید «اَوْبَقَهُ اَیْ حَبَسَهُ» در سوره کهف آمده «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً»(آیه‏52)، یعنی میان‏ها محبسی قرار دادیم. پس معنای آیه این می‏شود: یا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف کند، و این عبارت اخرای «یَظْلَلْنَ رَواکِد» می‏باشد. و خلاصه آنکه خدا، جاری شونده‏ها را یک دفعه به خواست خود متوقّف می‏کند زیرا آنها در اختیار خدایند و یک دفعه برای اعمال نا شایست مردم تا از منافع آنها بی بهره شوند. مفسّرین آیات فوق را درباره کشتی‏ها معنی کرده و گفته‏اند: مراد کشتی هاست که مانند کوه‏اند و اگر باد نیاید از حرکت می‏مانند و «یو بِقْهُنَّ» را به معنی هلاکت و غرق شدن کشتیها گرفته‏اند، ولی حق همان است که گفتیم. در ردّ قول مفسّران و این که کلمات آیه‏هامخالف فرموده آنهاست سخن را به درازا نمی‏کشانیم و الحمدالله رب العالمین گفتار ما درباره دریا در این کتاب مانند دریا و سیع و مفصّل شد.

جملاتی از کاربرد کلمه البحر

از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال الجزیره (امان) و باشگاه ورزشی البحرین اشاره کرد.
شمس‌الدین دمشقی در کتاب «نخبه الدهر فی عجائب البر و البحر» آورده‌است: «از شهرهای نیشابور، شهرستان را می‌توان نام برد که از بناهای عبدالله پسر طاهر است … دیگر سرزمین‌های با خزر بالین و غیان است که سرزمین غیان را چنان‌که سمعانی گفته‌است ارغیان نیز می‌خوانند، همه این سرزمینها بسیار پرفایده و حاصلخیزند» (دمشقی، ۱۳۵۶، ص ۳۵۰)
مجمع البحرین اگر جوئی وی است صورتا جامست در معنی می است
آمنهوتپ یکم نخستین فرعونی است که گورش را از مجموعه معبد-آرامگاه خود جدا کرد که این به گمانی برای سخت تر کردن کار دردان آرامگاه‌ها بوده‌است. بازماندهای معبد او به احتمال زیاد در شمال انتهایی دیر البحری قرار دارند، چرا که نزدیک به آرامگاه تبسی ۳۵۸ که متعلق به شهبانو اهموسه مریت‌آمون هستند. با این حال معبد او جایی بنا شده که بعدها حتچپسوت می‌خواست معبدی برای خود بسازد. نقشه اولیه حتچپسوت بنا را سالم نگاه می‌داشته ولی به نظر می‌آید که هنگامی که او بالکن پایینی را افزوده بنا فرو ریخته و نابود شده، با این حال آجرهایی با نام آمنهوتپ یکم باقی‌ماندند.
الدر وسط البحر لیس بمعجب البحر فی الدر النثیر من العجب
آیین هندو و عرفان اسلامی (بر اساس مجمع البحرین دارا شکوه) یا تصوف و هندوئیسم کتابی از داریوش شایگان است که نویسنده در آن به شرح و تفسیر کتاب مجمع البحرین اثر دارا شکوه می‌پردازد.
تنبیه- آنچه مفهوم این درویش است از این آیت اگر نوشته شود ظاهر را زیادت از یک مجلد آید: قل لو کان البحر مداد الکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی.
ابن مسعود ازینجا گفت: لیس ارض بامطر من ارض و لا عام بامطر من عام و لکن اللَّه یقسمه و یقدّره فی الارض کیف شاء عاما ها هنا و عاما ها هنا ثمّ قرأ هذه الآیة. و عن الحکم بن عیینه فی هذه الآیة قال: ما من عام باکثر مطرا من عام و لا اقل و لکنّه یمطر قوم و یحرم آخرون و ربّما کان فی البحر. قال وهب: ثلاثة ما اظنّ یعلمها الّا اللَّه: الرّعد و البرق و الغیث، ما ادری من این هی و ما هی، فقیل له «أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» قال و لا ادری امطر من السّماء علی السّحاب ام خلق فی السّحاب. و عن جعفر بن محمد (ع) عن ابیه عن جدّه انّه قال فی العرش تمثال جمیع ما خلق اللَّه فی البرّ و البحر و هو تأویل قوله: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» قرأ حمزة: «و ارسلنا الریح» علی انّه للجنس کالانسان و واحدة اللّواقح لاقحة ای حاملة، یقال لقحت النّاقة فهی لاقح و لاقحة اذا حملت و انّما صفت الرّیاح بذلک لانّها تحمل السّحاب و الماء و لانّ الخیر فیها فکانها حاملة له، ای و ارسلنا الرّیاح حوامل للماء و الخیر. و قیل لواقح فی معنی ملاقح جمع ملقحة و هی الّتی تلقح الشجر و السّحاب کما یلقح الفحل النّاقة.
عربستان شرقی - قسمت شرقی شبه جزیره عربستان که تا قرن هجدهم بحرین (به عربی: البحرین) نامیده می‌شد. این منطقه از بصره، در امتداد خلیج فارس آغاز می‌شد و امروزه شامل کشورهای عراق (استان بصره)، کویت، عربستان سعودی (استان شرقی)، بحرین، قطر و امارات متحده عربی امروزی است و در شمال عمان خاتمه می‌یابد.
"... خدیوِ نافذالامرِ اقلیمِ دولتِ قوی‌بنیاد، و شیرازه‌یبندِ اوراقِ پریشانِ امورِ بلاد و عباد، سلطان البرّین و خاقان البحرین، ثانی اسکندر ذی القرنین، خادم الحرمین الشریفین، "نجماً لِفلک السطنة و خلافة و العظمة و الراَفة و المرحمة و البرّ و العدل و الاحسان"، سلطان محمود خان بن سلطان مصطفیٰ خان "خلّد الله ملکه و سلطانه" حضرتله‌رینین مرآتِ ضمیرِ منیرِ خورشید ناظیرله‌رینه مستطیع…"
فصل یازدهم درباره موادی است که آثار آبله را از چشم و دیگر نقاط بدن می‌زداید. بوره، نشادر، کف دریا (زَبَدالبحر) و فضله گنجشک و پرستو، از جمله موادی است که رازی برای بازگرداندن بینایی به چشم آبله زده در نسخه‌های ترکیبی ذکر کرده است.
مجمع البحرین جامست و شراب این شراب و جام آبست و حباب
برکهٔ کَل یا گنج‌البحر یک آب‌انبار تاریخی مربوط به دورهٔ قاجاریان است که در شهر گراش، استان فارس قرار دارد. این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ با شمارهٔ ثبت ۳۲۹۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است. این آب‌انبار، بزرگترین آب‌انبار ساخته‌شده در ایران است. برکهٔ کل در جنوب‌غربی شهر گراش و در مسیر رودخانهٔ فصلی پئت قرار دارد.
انا فی البحر غارق معدوم راح علمی و قلبی المعلوم
وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ أُمِّ مُوسی‌ اسمها یوخائذ من ولد لاوی بن یعقوب. و الوحی هاهنا وحی الهام لا وحی نبوّة و رسالة، کقوله: وَ أَوْحی‌ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ و المعنی قذفنا فی قلبها و اعلمناها. و قیل کان رؤیا فی المنام. و قیل اتاها ملک کما اتی مریم من غیر وحی نبوة حیث قال: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ. قوله: أَنْ أَرْضِعِیهِ یعنی ارضعیه ما لم تخافی علیه الطّلب، فاذا خفت علیه فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ ای فی البحر.
ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ پس گوساله را بخدایی گرفتند، یعنی ایشان که با هارون بودند پس رفتن موسی بمناجات، مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ پس آنکه‌ فرعون را غرقه کردند بر سر آب، و ملک ازو ستده، و ایشان را داده. و گفته‌اند: بیّنات آن نه چیز است که قرآن بدان آمده، و هی الید و العصا و الحجر و البحر و الطّوفان و الجراد و القمّل و الصّفادع و الدّم. و این هر یکی را شرحی است، بجای خویش گفته شود ان شاء اللَّه تعالی.
از جمله مورخانی که به «ایران‌شهر» (به عربی: بلاد فارس) یا (به عربی: مملکة الفرس) اشاره داشته‌اند، ابن خلدون و بلاذری بوده‌اند. ابن خلدون در این باره نوشته‌است: «ارض ایران هی بلاد الفرس». بلاذری در تاریخچه فتوحات مسلمانان، از بحرین اینگونه یاد می‌کند: «و کانت ارض البحرین من مملکه الفرس، و کان بها خلق کثیر من العرب من عبدالقیس و بکر بن وائل و تمیم، مقیمین فی بادیتها؛ و کان علی العرب بها من قبل الفرس علی عهد رسول‌الله المنذر بن ساوی». بنابراین در نواحی شهری بحرین پیش از اسلام، ایرانیان زندگی می‌کرده‌اند و عرب‌ها در بادیه این سرزمین بوده‌اند؛ و نیز حاکمان بر عرب‌ها را هم ایرانیان منصوب می‌گمارده‌اند.
و عن ابی بن کعب مرفوعا قال لمّا انتهیا الی الصّخرة وضعا رؤسهما فناما و اضطرب الحوت فی المکتل فخرج منه فسقط فی البحر «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً».
کتاب غیبت (ترجمه فارسی انتشارات کتاب جمکران) ص 300 . الغیبة الطوسی ص 150 ح 111 . بحار الأنوار ج 36 ص 260 ح 81 . بحار الأنوار ج 53 ص 147 ح 6 – مختصر . غاية المرام ج 2 ص 241 . مختصر بصائر الدرجات ص 39 . إثبات الهداة ج 1 ص 549 ح 376 . الايقاظ من الهجعة ص 393 . العوالم عبدالله البحراني ج 3 ص 236 ح 227 . نوادر الاخبار الفیض الکاشاني ص 294 . مكاتيب الرسول الشيخ الميانجي ج 2 ص 96 .
و ما تنظر علی عینی و دمعی و ما فی البحر اشتاق اللالی