استراب
معنی کلمه استراب در فرهنگ فارسی
معنی کلمه استراب در ویکی واژه
به معنای ستاره آب و آبادانی یا عمارت
منسوب به ایزد بانوی آبهای روان آناهید یا آناهیتا
جملاتی از کاربرد کلمه استراب
رابینو در کتاب مازندران و استراباد مینویسد: رودخانه سرخانی مرز بین گیلان و مازندران است. سختسر ناحیهٔ کوچکی از تنکابن است و وسعت آن از رودخانه سرخانی در مغرب و تا نسیه رود در مشرق است. از جنوب به کوههای اشکور گیلان که آن را از رودبار الموت جدا میسازد. بیشتر سکنهٔ آن تابستان را در کوهستان بهسر میبرند و فقط در اوایل زمستان به دهات خود مراجعت میکنند کوههایی که در سمت جنوب تقریباً وصل به سختسر است، عموماً به بالابند یا جوربند معروفند در آنجا باقلا و گندم و جو بمقدار کمی کاشته میشود. بیشتر سکنه آن از ساداتند. ملگونف نوشته بود که که صد تن ار اوصانلوها در آنجا ساکن بودند ولی فعلاً کسی از آنها در آنجا نیست.
و روز سهشنبه سیم ذی القعده ملطّفههای بوسهل حمدوی و صاحب دیوان سوری رسید با قاصدان مسرع از گرگان. نبشته بودند که: «چون حاجب و لشکر منصور را حالی بدان صعبی افتاد و خبر بزودی به بندگان رسید، که سواران مرتّب ایستانیده بودند بر راه سرخس آوردن اخبار را، در وقت از نشابور برفتند بر راه بست [و] بپای قلعت امیری آمدند تا آنجا بنشینند بر قلعت ؛ پس این رای صواب ندیدند، کوتوال را و معتمدان خویش را که بر پای قلعت بودند بر سر مالها، بخواندند و آنچه گفتنی بود بگفتند تا نیک احتیاط کنند در نگاه داشت قلعت. و مال یکساله بیستگانی کوتوال و پیادگان بدادند. و چون ازین مهّم بزرگتر فارغ شدند، انداختند تا بر کدام راه بدرگاه آیند، همه دراز آهنگ بودند و مخالفان دمادم آمدند و نیز خطر بودی، چون خویشتن را بدین جانب نموده بودند، راهبران نیک داشتند، شب را درکشیدند و از راه و بیراه اسفراین بگرگان رفتند و با کالیجار بستارآباد بود و وی را آگاه کردند، در وقت بیامد و گفت که بنده سلطان است و نیکو کردند که برین جانب آمدند که تا جان در تن وی است، ایشان را نگاه دارد، چنانکه هیچ مخالف را دست بدیشان نرسد، و گفت: گرگان محلّ فترت است و اینجا بودن روی ندارد، باستراباد باید آمد و آنجا مقام باید کرد تا اگر، عیاذا باللّه، از مخالفان قصدی باشد برین جانب، من بدفع ایشان مشغول شوم و شما باسترآباد روید که در آن مضایق نتوانند آمد و دست کس بشما نرسد. بندگان باستراباد برفتند و با کالیجار با لشکرها بگرگان مقام کرد تا چه پیدا آید. و ما بندگان بستاراباد هستیم با لشکری از هر دستی بیرون حاشیت و با کالیجار برگ ایشان بساخت و از مردمی هیچ باقی نمیگذارد، اگر رای عالی بیند، او را دل خوش کرده آید بهمه بابها تا بحدیث مال ضمان که بدو ارزانی داشته آید، چون بر وی چندین رنج است از هر جنسی خاصّه اکنون که چاکران و بندگان درگاه بدو التجا کردند و ایشان را نگاه باید داشت، و گفته شود که بر اثر، حرکت [رکاب] عالی باشد که گزاف نیست، چه خراسان نتوان بچنان قومی گذاشتن، تا این مرد قویدل گردد که چون خراسان صافی گشت، ری و جبال و این نواحی بدست بازآید، و بباب بندگان و جوقی لشکر که با ایشان است عنایتی باشد، که از درگاه عالی دور ماندهاند تا خللی نیفتد.
- استرابو همچنین می افزاید که اسبان تخمه نسایی در ارمنستان هم پرورده میشدند و «والی ارمنستان هر سال در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب برای شاه ایران می فرستاد».
تلاشهایی برای مطابقت دادن اهواز با شهر اگینیس که استرابون از آن نام برده انجام شدهاست، لیکن محتمل تر آن است که اهواز در محل شهر قدیم تاریانا هخامنشی که نئارخوس، سردار اسکندر، در مسافرت خود به خلیج فارس در کنار آن لنگر انداخت قرار گرفته باشد.
آخاییها گروهی از مردم سکایی بودند که توسط استرابون (بخش ۱۱٫۲، همراه گروههای زیگوی ، هنیاوچی، و سرستایی و ماکروپگونس) و توسط پلینی (بخش ۴٫۲۶٫۲) با نام پورتوس آخایئروم که در دهانه دانوب زندگی میکردهاند یاد شدهاست. این نام به معنای «رودخانهنشینان» از یک کلمه هندواروپایی برای «آب» برگردانده شدهاست.
استرابون خود در یکی از این مراسم شرکت کرده و آن را گزارش کرده است. هنگامی که تیرداد اول اشکانی (اشکانیان ارمنستان) به روم میرود تا از امپراتور نرون تاج پادشاهی ارمنستان را بگیرد به او گفت: فرمانروا منم، از تخم ارشک… اما برده تو ام و نزد تو آمدهام تا میترا را، در لباس تو نیایش کنم.
تئودور مومسن و استرابون مینویسند:
نام اسکیلاکس در جهان باستان شناخته بود و استرابون از او به عنوان «نویسنده قدیمی» یاد کردهاست. رهنامهای از یونان باستان در دست است که در عنوانش (گمان میرود برای تجلیل) از او نام برده شدهاست.
امیر چون این نامهها بخواند، سخت شاد شد، که دلش بدین دو چاکر و مالی که بدان عظیمی داشتند نگران بود، و قاصدان ایشان را پیش بردند و هر چیزی پرسیدند، جوابها دادند، گفتند: «ترکمانان راهها باحتیاط فروگرفتهاند و ایشان را بسیار حیلت بایست کرد تا از راه بیراه بتوانستند آمد.» ایشان را نیز رسولدار جایی متنکّر بنشاند، چنانکه کس ایشان را نهبیند، و امیر نامهها را جواب فرمود که «نیک احتیاط باید کرد و اگر ترکمانان قصد استراباد کنند، بساری روید و اگر بساری قصد افتد؛ بطبرستان، که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان بتوانند رسید، و نامه پیوسته دارند و قاصدان دمادم فرستند، که از اینجا همچنین باشد؛ و بدانند که پس از مهرگان حرکت خواهیم کرد، با لشکری که بهیچ روزگار کشیده نیامده است، سوی تخارستان و بلخ، چنانکه بهیچ حال از خراسان قدم نجنبانیم تا آنگاه که آتش این فتنه نشانده آید. دل قوی باید داشت که چنین فترات در جهان بسیار بوده است و دریافته آید .
در جغرافیای استرابون گروهی از قوم تپور به عنوان قومی ساکن میان سرزمین هیرکانی و سرزمین آریا (خراسان) یاد شده است.
تاریخنگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافیدانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستانهایی را که میشنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانههای محلی را جمعآوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا میباشند. به ویژه هرودوت، سنتهای متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشههای تاریخی و اسطورهای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود. او تلاش کرد تا ریشهها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.
استرابون نقل میکند که کالاهای هندوستان به وسیله این رودخانه تا دریای خزر حمل و از آنجا از طریق رود کورا به دریای سیاه فرستاده میشد. هنگامی که اسکندر به ایران حمله کرد، این رودخانه به دریای خزر میریخت و از آن پس مسیر آن تغییر کرد و چون مغولها شهر گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان را تصرف کردند رودخانه مزبور را با تغییراتی در مسیر آن به طرف دریای مازندران جاری ساختند و این صورت تا سه قرن بعد از آن تاریخ دوام داشت و از آن پس به حالت کنونی برگشت. آنتونی جنکینسون انگلیسی که در زمان شاه طهماسب اول صفوی از طریق خیوه و بخارا به دربار صفوی آمد، میگوید رودخانهٔ اکسوس به دریای ختا میریخت و مسلماً دریایی را که وی نام میبرد همان دریاچه آرال است.
و قد حمل جماعة من اهل العلم و ائمّة الحدیث، منهم احمد بن حنبل و ابو نعیم الاسترابادی.