ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند هنر. صاحب فضل. || دینار. ( السامی فی الاسامی ) ( دهّار ) ( مهذب الاسماء ). || کنیتی از کنای عرب. || ودر فارسی گاه نام و علم مرد آید: میرزا ابوالفضل. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن ابی الحسن. یکی از امیرزادگان بنی مرین برادر ابی عنان. او بروزگار پدر ولایت تونس داشت و بزمان فرمانروائی برادر خود ابوعنان حکمران غرناطه بود و سپس عصیان ورزید و مأخوذ و مقتول گشت. رجوع به ابوعنان... شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن ابی طاهر. رجوع به ابن ابی طاهر شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ( حاج میرزا... ) ابن ابی القاسم ( حاج میرزا... ) معروف بکلانتری. از علمای قرن سیزدهم ساکن طهران. او راست : کتاب شفاءالصدور. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ( امیر... ) ابن ابی نصر احمدبن علی میکالی. ملقب بامیرالوزراء میکالی و پسر و پدر هردو ممدوح اسدی طوسی باشند. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن اَحْنف. رجوع به ابن احنف شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ( امیرشیخ... ) ابن امیر علیکه. شاهرخ بن تیمور پس از مرگ امیر علیکه مناصب وی را به فرزند ارشد او امیرشیخ ابوالفضل تفویض کرد و در شهور سنه خمسین و ثمانمائه ( 850 هَ. ق. ) آنگاه که شاهرخ به قصد شیراز بری رسید امیرسلطان شاه برلاس و امیر ابوالفضل بن امیر علیکه گوگل تاش و امیر نظام الدین احمد فیروزشاه را برسم مقدّمه پیشتر روانه کرد و سال بعد شاهر خ سلطان شاه و شیخ ابوالفضل صاحب ترجمه و میرک احمد فیروزشاه را نزد سلطان محمد فرستاد تا او را به استغفار و اعتذار از طغیان خویش بازداشته و بخدمت جد خود یعنی شاهرخ آرند. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 205، 207، 208 و بعد شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ] ( اِخ ) ابن ترک جیلی. رجوع به ابن ترک جیلی شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن حجرعسقلانی. رجوع به ابن حجر ابوالفضل شهاب الدین شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن حنزابه. رجوع به ابن حنزابه... شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن خازن. رجوع به ابن خازن... شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن شرائطی. رجوع به ابوالفضل بن یامین شود. ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ]( اِخ ) ابن شمس الخلافه. رجوع به ابن شمس الخلافه شود.
معنی کلمه ابوالفضل در فرهنگ فارسی
طبیبی یهودی معروف به شریطی از مردم حلب عباس ابن علی چهارمین فرزند علی ع و بزرگترین فرزند ام البنین و به [ قمر بنی هاشم ] معروف بود ٠ وی در روز عاشورای ۶۱ ه . ق ٠ در واقعه کربلا شهید شد و بقعه او در کربلاست ٠
معنی کلمه ابوالفضل در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ابوالفضل (ابهام زدایی). ابو الفضل ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • حضرت ابوالفضل، برادر بزرگوار حضرت سید الشهداء (علیه السلام) و از شخصیت های بزرگ جهان اسلام و از شهدا کربلا• ابوالفضل ابن قیسرانی، ابوالفضل محمد بن طاهر بن علی بن احمد مقدسی ، محدث و نویسنده متصوف• ابوالفضل بخاری، بُخاری، محمّدبن محمّد، ابوالفضل (یا ابوالعفه) حافظ الدین کبیر محمدبن محمدبن نصر بخاری، مفسّر، محدث و فقیه حنفی مذهب• ابوالفضل ابن اخوه، اِبْن ِ اِخوَه ، ابوالفضل عبدالرحیم بن احمد بن محمد بن ابراهیم بن الاخوة بغدادی شیبانی ، ادیب ، شاعر، مفسّر و محدّث شافعی • ابوالفضل الثائر فی الله، الثائر فی الله، ابوالفضل (ابوطالب) جعفربن محمد، فرمان روای علوی زیدی هُوسَمْ در نیمة نخست سده چهارم• ابوالفضل بدیع الزمان همدانی، ملقّب به «بدیع الزمان» یا «بدیع» از نامدارترین ادیبان عربی نویس ایرانی قرن چهارم• ابوالفضل برادی، بَرّادی، ابوالفضل (ابوالقاسم) بن ابراهیم، دانشمندی از فرقه اباضیّه و اهل افریقای شمالی، در نیمه دوم قرن هشتم• ابوالفضل تهرانی، عالم جامع و مؤلف شیعی قرن سیزدهم و چهاردهم• ابوالفضل بهاءالدین محمدبن حسن اصفهانی، معروف به فاضل هندی، از علمای بزرگ شیعه• ابوالفضل بهرام پور، یکی از مفسران معاصر• ابوالفضل تستری، تُسْتَری، ابوالفضل سهل بن فضل بن سهل (یَشار بن حِسِد)، متکلم قرائیمی مصری• ابوالفضل جیلی، جیلی ، ابوالفضل احمدبن صالح ، محدّث ، مورخ و فقیه حنبلی • ابوالفضل حافظ عراقی، حافظ عراقی، ابوالفضل زین الدین عبدالرحیم بن حسین، محدّث و فقیه شافعی قرن هشتم• ابوالفضل ختلی، اَبوالفَضل خُتَلی، محمد بن حسن، عارف و زاهد سده های ۴-۵/۱۰-۱۱م خراسان و پیر و استاد علی بن عثمان هجویری• ابوالفضل داورپناه، از علمای معاصر و صاحب تفسیر انوار العرفان فی تفسیر القرآن• ابوالفضل سرخسی، سَرَخسی، ابوالفضل محمد بن حسن، از عرفای قرن چهارم• ابوالفضل شاذان بن جبرئیل قمی، سدیدالدین، ابوالفضل، شاذان بن جبرئیل بن ابی طالب قمی از علمای قرن ششم هجری• ابوالفضل طریقه دار، مؤلف کتاب جزیره خضرا افسانه یا واقعیت• تقی الدین ابوالفضل سلیمان بن حمزه آل قدامه، سلیمان بن حمزه بن احمد، از شخصیت های آلِ قُدامه ...
معنی کلمه ابوالفضل در ویکی واژه
لقب و کنیه حضرت عباس. ابوالفضل از دو بخش ابول - فضل تشکیل شده و احتمالا اَبَل یا اَبول به دو بخش اَ - بل قابل تجزیه است.
جملاتی از کاربرد کلمه ابوالفضل
خواجه بونصر به گواه ابوالفضل بیهقی در غزنین افغانستان مدفون است در رباط و باغی از آن خود.
ابوالفضل آنکه شر و خیر هست از مهر و کین او کزان قارون شود مفلس وز این مفلس شود قارون
دینار - ابوالفضل
نقلست که اگر او را مشکل افتادی در حال به سرخس رفتی معلق در هوا میان آسمان و زمین و آن مشکل از پیر ابوالفضل پرسیدی تا روزی مریدی از آن پیر ابوالفضل پیر را گفت: ابوسعید در میان آسمان و زمین میاید پیر گفت: تو آن بدیدی گفت: دیدم گفت: تا نابینا نشوی نمیری و در آخر عمر نابینا شد.
در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، ابوالفضل سروش، در لیست سی نفرهٔ ائتلاف فراگیر اصلاح طلبان: گام دوم در تهران حضور داشت و توانست با کسب ۱٬۲۰۰٬۰۱۸ رأی، در رتبهٔ یازدهم تهران، وارد مجلس دهم شود.
و هُوَ ظهیر الدین طاهربن محمد. کنیتش ابوالفضل و ازفضالی عهد خود بوده. اصلش از فاریاب مِن توابع بلخ و مدتها مداحی سلاطین سلجوقیه و ایلدگزیه را کرده. مضامین بدیع و ابیات رفیع در روزگار از او یادگار است. وی را در شاعری پایهای بلند و رتبهای دل پسند بوده. عاقبت الامر ترک و تجرید گزیده در تبریز پای در دامن انزوا کشیده. دیوانش مکرر مطالعه شد. الحق قصاید خوب و مضامین مرغوب دارد. غرض، فاضلی است عالی مقدار وحکیمی هوشیار. این چند بیت در نصیحت و موعظه فرموده است:
همیشه باد در انکار و جهل چون بوجهل کسی که فضل ابوالفضل را کند انکار
وی با ابوالنجیب سهروردی و عینالقضات همدانی برادر طریقت بوده است. ابوالفضل بستی در سال ۵۵۰ هجری قمری در زمان سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی وفات یافت.
ابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند نصر بن احمد سامانی بود. وی در توسعهٔ زبان فارسی خدمات بزرگ و ارزشمندی داشتهاست. وی پدر ابوعلی بلعمی صاحب کتاب تاریخ بلعمی است. وی از یکی از خاندانهای معروف خراسان بود و وزارت اسماعیل سامانی و امیر نصر احمد سامانی را عهدهدار بود. در سال ۳۲۹ هجری قمری توسط خمارتکین از امرای ترک خراسان کشته شد. وی در علم حدیث، تاریخ، تفسیر و کلام تبحر داشت. دانش وی در علوم مختلف در ترجمهای که وی از تاریخ طبری تحت عنوان تاریخ بلعمی کردهاست نمودار است.
ابوالفضل بهادرانی (زاده ۱ شهریور ۱۳۵۷) یکی از بازیکنان فوتبال ایران بود. این بازیکن در طول در دوران حضورش، در تیمهای مختلفی منجمله فولاد نوین خوزستان و نفت مسجد سلیمان و شهرداری بندر عباس مشارکت داشتهاست.
ابوالفضل قاسی از اعضای اولیه حزب میهن پرستان به رهبری کریم سنجابی بود که پس از اتحاد با حزب ایران به این حزب پیوست.
ابوالفضل میرزا آموزشهای نظامی را در صنف پیادهنظام و توپخانه فراگرفت و قدری هم ریاضیات و تاریخ و جغرافیا مطالعه کرد. در ۱۳۱۰ ه. ق که فرزندان مظفرالدین میرزا ولیعهد دسته جمعی به حضور ناصرالدینشاه قاجار رسیدند، شاه برای هر یک لقب و مواجبی تعیین نمود. در این دیدار برای ابوالفضل میرزا لقب عضدالسلطان و سالیانه یک هزار تومان حقوق تعیین گردید.
«گویندهٔ این داستان ابوالفضل بیهقی دبیر از دیدار خویش چنین گوید که چون سلطان ماضی محمود بن سبکتگین غازی غزنوی رضی اللّه عنه در غزنی فرمان یافت و ودیعت جان شیرین را بجان آفرین تسلیم نمود پسر بزرگ و ولیعهد وی امیر مسعود در سپاهان بود و بسوی همدان و بغداد حرکت میخواست کردن و از تخت ملک بسیار دور بود. بناء علی هذا، امنا و ارکان دولت محمودی از قبیل امیر علی قریب حاجب بزرگ و عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین برادر سلطان که سپهسالار بود و امیر حسن وزیر مشهور به حسنک وزیر و بونصر مشکان صاحب دیوان رسالت و بوالقاسم کثیر صاحب دیوان عرض و بکتغدی سالار غلامان سرایی و ابوالنجم ایاز و علی دایه خویش سلطان این جمله با سایر فحول و سترکان بصواب دید یکدیگر دریافت وقت را پسر کهتر سلطان ماضی انار اللّه برهانه امیر ابو احمد محمد را از کوزکانان که به دارالملک نزدیک بود آورده به جای پدر بزرگوارش بر تخت سلطنت نشانیدند و حاجب بزرگ امیر علی قریب که وجیهترین امنای دولت بود در پیش کار ایستاده کارهای دولتی را راندن گرفت. و چون امیر مسعود رحمه اللّه فسخ عزیمت بغداد کرده از سپاهان به ری و از ری به نشابور و از نشابور به هرات رسید باز امیر علی به همداستانی دیگر سترکان امیر محمد را در قلعهٔ کوهتیز تکیناباد موقوف نموده و به عذرخواهی آنچه از روی مصلحت رفته بود این عریضه نبشته به صحابت منگیتراک برادر حاجب بزرگ و بوبکر حصیری ندیم سلطان ماضی به درگاه سلطان شهریار مسعود رضی اللّه عنه انفاذ داشتند» ...
ابوالفضل ظهرهوند هفتم اردیبهشت همان سال در کابل کارش را رسماً آغاز کرد. اما اظهارات وی در مورد موافقتنامه استراتژیک آمریکا و افغانستان در نخستین هفتههای کارش در کابل، واکنش شدید نمایندگان شماری از گروههای سیاسی در مجلس سنا و نمایندگان افغانستان را برانگیخت و در رسانههای داخلی افغانستان نیز بازتاب گستردهای یافت.
گوید آن یک بده به نذر ابوالفضل یک دو سه شاهی به دست سیّدِ مسکین
از ابوالفضل محمدبن احمد نوقانی حکایت کردند کی گفت: شیخ ابوسعید از نشابور بمیهنه میآمد، چون بکوه درآمدیم شخصی با ما همراه بود، مگر آن مرد اندیشه کرد که این چه مردمانند کی کلیچه و حلوا و طعامهای خوش میخورند و میگویند که ما صوفییم. شیخ از راه کرامات مطلع گشت و گفت بدین پس کوه در شو و ما را خبری بیار آن مرد از پیش شیخ برخاست و آنجا که اشارت رفته بود برفت، اژدهایی عظیم دید، بترسید و باز بخدمت شیخ آمد،، شیخ گفت چه دیدی؟ حال باز نمود شیخ گفت سالها رفیق ما بوده است، مرد خجل شد و در پای شیخ افتادو از آن گفتار توبه کرد.
ابوالفضل چون زین جهان رخت بست به عرش برین نزد داور نشست
ابوالفضل مهدیار پس از پایان تحصیلات در بهمن ماه سال ۱۳۴۷ وارد نیروی هوایی ایران گردید پس از طی دوره پیشرفته پرواز در آمریکا به ایران بازگشت و به عنوان خلبان اف۴ انتخاب و به پایگاه یکم شکاری (فرودگاه مهرآباد) منتقل گردید. مهدیار بهترین خلبان لیزر ایران و یکی از بهترینها در جهان بود. در سال ۵۴ پس از طی دوره کابین جلو به پایگاه هفتم شکاری (شیراز) منتقل شد و در سال ۵۶ مجدداً به پایگاه یک شکاری در تهران بازگشت، سپس با پیروزی انقلاب به پایگاه ششم شکاری منتقل شد.
در کتاب پیران خراسان نام وی [[پیر ابوالفضل حسن خراسانی]
شاگرد ابوالمظفر کرمانشاهی، کنیت او ابوالفضل عباس بن الشاعر الازدی، یگانهٔ مشایخ شام در وقت خود زبان نیکو و فتوت ظاهر.