ارمل

ارمل

معنی کلمه ارمل در لغت نامه دهخدا

ارمل. [ اَ م َ ] ( ع ص ) مرد بی زن. ( منتهی الأرب ) ( شمس اللغات ). عزب یا زن مرده. || بیوه بدبخت و فقیر. || محتاج و درویش و بیچاره. ( منتهی الأرب ). مرد بی توشه. مسکین. ( آنندراج ). مفلس. ج ، اَرامل ، اَرامیل ، اَراملة. ( منتهی الأرب ). || سال کم باران. ( کنزاللغات ). سال کم نفع. ( منتهی الأرب ). || سال بی باران. ( منتهی الأرب ). || گوسپند که چهار دست و پای او سپید باشد. ( کنزاللغات ).
ارمل. [ اَ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ رَمْل.

معنی کلمه ارمل در فرهنگ معین

(اَ مَ ) [ ع . ارملة ] (ص . ) ۱ - مجرد، مرد بی زن . ۲ - تهی دست .

معنی کلمه ارمل در فرهنگ فارسی

مرد بی زن، مردی که زنش مرده یاطلاق گرفته، ونیزبه معنی مسکین ومحتاج وبیچاره
( صفت ) ۱ - مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیو. بدبخت و فقیر . ۲ - محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین . جمع : ارامل و ارامیل و ارامله .

معنی کلمه ارمل در دانشنامه عمومی

آرمل. آرمل ( فرانسوی: Armelle ؛ زادهٔ ۲۳ ژوئیهٔ ۱۹۶۹ ) هنرپیشه، کمدین، فیلم نامه نویس اهل فرانسه است.
از فیلم ها یا برنامه های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می توان به کایرا، معجون زمان ۲، سرنوشت شگفت انگیز املی پولن، آن سوی زندگی و بچه های پاریس اشاره کرد.

معنی کلمه ارمل در ویکی واژه

مجرد، مرد بی زن.
تهی دست.

جملاتی از کاربرد کلمه ارمل

گفته گرسیوز ارملک بنیوشد یا ندهد گوش بر نصیحت پیران
ارملا (به عربی: ارملا) یک روستا در سوریه است که در استان ادلب واقع شده‌است و ۹۱۱ نفر جمعیت دارد.
بوئنوس آیرس رخ داد و همچنین قتل کارملو سوریا یک دیپلمات سازمان ملل که از وابستگان قبلی به آلنده بود و دیگر نزدیکان به آلنده که زمانی با او کار می‌کردند و همچنین مجازات مردمی سه نفر از اعضای برجستهٔ حزب کمونیست که منجر به استفای ژنرال مندوزا شد، نیز اشاره کرد.
و بر وفق این قصّه و بیان این معنی خبر مصطفی است (ص): روی انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): انّ موسی کان یمشی ذات یوم بالطّریق فناداه الجبّار: یا موسی، فالتفت یمینا و شمالا و لم یر احدا. ثمّ نودی الثانیة: یا موسی فالتفت یمینا و شمالا فلم یر احدا و ارتعدت فرائصه ثمّ نودی الثّالثة: یا موسی بن عمران انّی انا اللَّه لا اله الّا انا، فقال لبیک فخرّ للَّه ساجدا. فقال: ارفع رأسک یا موسی بن عمران. فرفع راسه، فقال یا موسی ان احببت ان تسکن فی ظلّ عرشی یوم لا ظلّ الّا ظلّی یا موسی فکن للیتیم کالاب الرّحیم و کن للارملة کالزّوج العطوف، یا موسی ارحم ترحم، یا موسی کما تدین تدان، یا موسی انّه من لقینی و هو جاحد بمحمد ادخلته النّار و لو کان ابرهیم خلیلی و موسی کلیمی. فقال: الهی و من محمد؟
شدی به صوب خراسان ز دارملک پدر گرفته خنگ تو بر ابلق جهان اسباق
در غار غم‌انگیز ازمی کارملیتا را لوس‌تر از همیشه بار می‌آورد. او همچنین تعداد زیادی بچه می‌دزدد.
شورای انقلابی در آن موقع ببرک کارمل معاون سابق نخست وزیر و رهبر جناح پرچم را که به دنبال تصاحب قدرت توسط جناح خلق، به سمت کم‌اهمیت سفارت چکسلواکی تنزل مقام یافته و سپس عزل شده بود را به عنوان رهبری دولت جدید انتخاب نمودند که در حقیقت دست نشانده مستقیم شوروی بود. وی نیز بر حضور نظامی شوروی تأکید داشت.
در آبشار یخ زده از ازمی مورد خاصی دیده نمی‌شود بجز لباس عجیبش. لباسی از شعله‌های رنگارنگ که خود با افتخار می‌گوید که دزدی است. حرف مشکوک بی ما را به فکر می‌اندازد که این لباس از بئاتریس دزدیده شده باشد. کار دیگر او در این کتاب قبولی کارملیتا اسپاتس به عنوان فرزندخوانده خود می باشد.
دولت رئیس‌جمهور کارمل، یک رژیم دست نشانده و بی‌ثبات بود. تفرقه و چند دستگی در درون حزب دموکراتیک خلق و به ویژه شاخه پرچم باعث تضعیف دولت شده و تلاش‌های دولت در جهت تثبیت شرایط بی‌نتیجه بود. مسکو می‌دید که اشتباهات وی باعث ایجاد مشکلات شده‌است. سال‌ها بعد، زمانی که کارمل عاجز از تثبیت دولت شده بود، میخائیل گورباچف دبیر کل حزب کمونسیت شوروی گفت: به این دلیل حیاتی که یک پارچگی ملی در آنجا (افغانستان) بعید به نظر می‌رسد، با اینحال رفیق کارمل امیدوار به ادامه حکومت با کمک ماست!
به فال فرخ و روز مبارک از بغداد شه ملوک سوی دارملک روی نهاد
رو که ترا بر مال وی مسلط کردم، ابلیس بیامد و آن مرده شیاطین دیوان ستنبه را بر انگیخت تا آن مال وی را جمله نیست کردند و بتلف بردند و بعضی را بسوختند و بعضی را بصیحه بکشتند و بعضی را بباد بر دادند و نیست کردند چون خبر بایوب رسید گفت هو الّذی اعطی و هو الذی اخذ الحمد للَّه حین اعطانی و حین نزع منّی، عریانا خرجت من بطن امّی و عریانا اعود فی التراب، و عریانا احشر الی اللَّه عز و جل. ابلیس نومید و خاسر بازگشت و بآسمان باز شد گفت: بار خدایا ایوب چنان داند که او را بفرزندان و بنفس خویش برخورداری است و تو مال بوی باز دهی از آن بفتنه نیفتاد، اگر مرا بر فرزندان وی مسلط کنی او را بفتنه مضله افکنم، گفت: رو که ترا بر فرزندان وی مسلط کردم، هفت پسر داشت و هفت دختر جمع شده در قصر خویش، ابلیس و حشم وی آمدند و آن قصر بسر ایشان فرو آوردند و همه را هلاک کردند ایوب چون خبر هلاک فرزندان بوی رسید طاقتش برسید و صبر از وی برمید زار بگریست و قبضه‌ای خاک بر سر ریخت، پس همان ساعت پشیمانی بوی در آمد توبه کرد و عذر خواست و اللَّه تعالی او را عفو کرد، ابلیس نومید از وی بازگشت و گفت بار خدایا اگر مرا بر تن وی مسلط کنی او را از راه صواب بگردانم تا نعمت ترا جحود آرد، گفت: رو که ترا بر تن وی مسلط کردم مگر بر دل که محل معرفت و فکر است و بر زبان که محل تسبیح و ذکرست، ابلیس بیامد و او را در نماز یافت بادی در بینی وی دمید که بهمه تن او برسید و قرحه‌ها و بثرها در اندام وی پدید آمد حکه و خارش بر وی افتاد همی خارید و می خراشید تا همه تن وی مجروح گشت و خونابه و صدید از وی روان شد، پس خورنده در وی افتاد و بوی ناخوش از وی دمیدن گرفت مردم از وی نفرت گرفتند و او را از شهر بیرون بردند و در کناسه‌ای بیفکندند. سه کس بوی ایمان آورده بودند نام ایشان یفن و یلدد و صافر، این سه کس چون او را بر آن صفت دیدند در وی بتهمت افتادند بشخص از وی برگشتند، اما بر دین وی می‌بودند و با وی هیچکس بنماند مگر رحمه عیال وی. و درین بلا هژده سال بماند، و گفته‌اند هفت سال و گفته‌اند سه سال و گفته‌اند هفت سال و هفت ماه و هفت روز. و گفته‌اند آن سه مرد از اصحاب وی که از وی برگشتند کهل بودند و ایوب را تعییر کردند گفتند: تب الی اللَّه سبحانه من الذنب الّذی عوقبت به. یکی دیگر با ایشان بود جوانی حدیث السن، بایوب ایمان آورده و او را تصدیق کرده، آن کهول را ملامت کرد بان تعییر که کردند، گفت: حرمت ایوب را نداشتید و راستی و صواب در سخن بگذاشتید، و رای صائب از دست بدادید بآن تغییر که کردید نه بوقت خویش و نه بجای خویش، نمیدانید که ایوب پیغامبر خدایست، گزیده و صفوت و پسندیده خدای تعالی است، هرگز کاری بخلاف فرمان نکرده و از جاده دین قدم بیرون ننهاده بیش از آن نیست که بلائی عظیم روی بوی نهاده و این بلا عیب دین وی نیست، و نشان سخط اللَّه نیست. پیغامبران و صدّیقان و شهیدان که بودند و رفتند بی بلا نبوده‌اند، و آن از اللَّه تعالی کرامتی دانسته‌اند و خیرت در آن دیده‌اند چون انبیاء و اولیاء را دلیل سخط و هوان نبوده، ایوب را هم دلیل سخط اللَّه تعالی تعالی نباشد. سزای شما چنان بودی که اگر این صاحب بلانه ایوب پیغامبر صاحب منزلت بودی که برادری از برادران مسلمان بودی صحبت شما یافته، واجب کردی درین حال زبان ملامت و تعییر فرو بستن و در بلاء وی حزین و اندوهگن بودن و بهمه حال موافقت وی نمودن و تسکین و تسلیت وی دادن. و این مجازات در حضرت ایوب میرفت، ایوب گفت کلمات حکمت که بر زبان بنده مؤمن رود نه از بسیاری تجربت رود یا از روی شباب و شیبت بلکه رب العزه اقبال کند بر دل وی بنعت رأفت و رحمت و در دل وی افکند نور هدایت و تخم حکمت، آن گه بر زبان افتد و از آن عبارت کند، ایوب آن جوان نورسیده را بستود و بپسندید آن گه روی بآن سه مرد کهل نهاد و ایشان را عتابی بلیغ کرد، آن گه روی ازیشان بگردانید و در اللَّه زارید و از درد دل خویش بحق نالید همچون شیفته‌ای سرگشته و والهی درمانده بزبان تضرع و حسرت گفت: ربّ لایّ شی‌ء خلقتنی لیتنی اذ کرهتنی لم تخلقنی یا لیتنی کنت حیضة القتنی امّی یا لیتنی عرفت الذنب الّذی اذنبت و العمل الّذی عملت فصرفت وجهک الکریم عنّی لو کنت امتنی فالحقنی بآبائی، فالموت کان اجمل بی الم اکن للغریب دارا و للمسلمین قرارا و للیتیم ولیا و للارملة قیّما. الهی انا عبد ذلیل ان احسنت فالمنّ لک و ان اسأت فبیدک عقوبتی جعلتنی للبلاء عرضا و للفتنة نصبا و قد وقع علی بلاء لو سلّطت علی جبل ضعف عن حمله فکیف یحمله ضعفی، الهی قضاؤک هو الّذی اذلنی و سلطانک هو الذی اسقمنی و انحل جسمی و لو انّ ربی نزع الهیبة التی فی صدری و اطلق لسانی حتی اتکلّم بملی فمی ثم کان ینبغی للعبد أن یحاج عن نفسه لرجوت ان یعافینی عند ذلک و لکنّه القانی و تعالی عنّی فهو یرانی و لا اراه و یسمعنی و لا اسمعه لا نظر الیّ فرحمنی و لا رثی منّی و لا ادنانی، فادلی بعذری و اتکلّم ببرائی و اخاصم عن نفسی. فلمّا قال ذلک ایوب و اصحابه عنده، اظله غمام حتی ظن اصحابه انّه عذاب، ثمّ نودی منه یا ایّوب انّ اللَّه تعالی یقول ها انا قد دنوت منک قریبا قم فادلّ بعذرک و تکلم ببرائک و خاصم عن نفسک و اشدد ازارک و قم مقام جبار یخاصم جبارا ان استطعت فانّه لا ینبغی ان یخاصمنی الّا جبار مثلی و لا ینبغی ان یخاصمنی الا من یجعل الزیار فی فم الاسد و السحال فی فم العنقاء و اللجام فی فم التنّین و یکیل مکیالا من النور و یزن مثقالا من الریح و یصرّ صرّة من الشمس و یرد امس لقد منتک نفسک، یا ایّوب امرا ما تبلغ بمثل قوّتک و لو کنت اذ منتک ذلک، و دعتک الیه تذکرت ایّ مرام رامت لک اردت ان تخاصمنی بغیّک ام اردت ان تحاجنی بخطابک ام اردت آن تکابرنی بضعفک، این انت منّی یوم خلقت الارض فوضعتها علی اساسها، هل کنت معی تمدّ باطرافها؟ هل علمت بایّ مقدار قدرتها؟ ام علی ایّ شی‌ء وضعت اکنافها؟ أ بطاعتک حمل الارض الماء؟ ام بحکمتک کانت الارض للماء غطاء؟ این انت معی یوم رفعت السماء سقفا فی الهواء لا تعلق بسبب من فوقها، و لا یقلها دعم من تحتها هل تبلغ من حکمتک ان تجری نورها او تسیر نجومها او یختلف بامرک لیلها و نهارها؟ این انت منّی یوم صببت الماء علی التراب و نصبت شوامخ الجبال هل تدری علی ایّ شی‌ء ارسیتها؟ ام بایّ مثقال وزنتها؟ ام هل لک من ذراع تطیق حملها؟ ام هل تدری من این الماء الذی انزلت؟ ام هل تدری من ایّ شی‌ء أنشئ السحاب؟ ام هل تدری من این خزانة الثلج؟ این خزانة الریح؟ این جبال البرد؟
از فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی که وی در آن‌ها نقش داشته است می‌توان به کاروسل حوالی ۱۹۵۰، «آه! کارملا!»، «یک بی‌عفتی محجوبانه» و «ملوانی با مُشت زرین» اشاره نمود.
کوی تو خلد مخلد است به تحقیق دشمن تو مارملک چون پر طاووس
و قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «ان موسی کان یمشی ذات یوم بالطریق فناداه الجبار یا موسی، فالتفت یمینا و شمالا و لم یر احدا، ثم نودی الثانیة یا موسی، فالتفت یمینا و شمالا فلم یر احدا، و ارتعدت فرائصه ثم نودی الثالثة «یا موسی بن عمران، انّی انا اللَّه لا اله الا انا، فقال لبیّک فخر اللَّه ساجدا، فقال ارفع رأسک یا موسی بن عمران، فرفع رأسه، فقال یا موسی ان احببت ان تسکن فی ظلل عرش یوم لا ظل الّا ظلّه فکن للیتیم کالاب الرحیم و کن للارملة کالزوج العطوف، یا موسی ارحم ترحم، یا موسی کما تدین تدان، یا موسی انه من لقینی و هو جاحد بمحمد ادخلته النار و لو کان ابراهیم خلیلی و موسی کلیمی. فقال الهی و من محمد؟ قال یا موسی، و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا اکرم علی منه کتبت اسمه مع اسمی فی العرش قبل ان اخلق السماوات و الارض و الشمس و القمر بالفی الف سنة، و عزتی و جلالی، ان الجنة محرمة حتی یدخلها محمد و امته. قال موسی و من امة محمد؟ قال امته الحمادون، یحمدون صعودا و هبوطا، و علی کل حال یشدّون اوساطهم و یطهّرون ابدانهم، صائمون بالنهار، رهبان باللیل، اقبل منهم الیسیر و ادخلهم الجنة بشهادة ان لا اله الا اللَّه، قال الهی اجعلنی نبی تلک الامة، قال نبیها منها، قال اجعلنی من امة ذلک النبی.
اس ارملا اذا عرا وارع اذالمرء اسا
ادی کارمل (عبری: עודד הכרמלי‏ ۱۶ مارس ۱۹۳۶–۱۴ اوت ۱۹۷۲) با قد ۲۷۶ سانتی‌متر بلندقدترین مرد اسرائیل بود. ادی کارمل در کتاب رکوردهای گینس به عنوان ۹ فوت (۲۷۴ سانتی‌متر) قد ثبت شد. وی بازیگر نیز بود.
تو باشی فخر هر سالار و سودد تو باشی ذخر هر مسکین و ارمل
در ۱۹۸۶ با به قدرت رسیدن نجیب‌الله به همراه کارمل به مسکو جبری فرستاده شدند
زطبع تیز نیاید قرار و این عجب است که تیغ تیز تو دادست کارملک قرار
در ۲۷ آوریل ۱۹۷۸، حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری نورمحمد تره کی و ببرک کارمل با انجام یک کودتا رژیم محمد داودخان را سرنگون کردند. این قیام که معروف به انقلاب ثور بود، باعث تشکیل جمهوری دموکراتیک افغانستان گردید و در آن نورمحمد تره کی به عنوان رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و دبیرکل حزب دموکراتیک خلق افغانستان شد. این رژیم الی آوریل ۱۹۹۲ ادامه یافت.