آدم آبی
معنی کلمه آدم آبی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آدم آبی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه آدم آبی
آن یکی در ساحلی دامی نهاد آدم آبی به دامش اوفتاد
آدم آبی به بحر از سر صدق و نیاز خانقهی بهر تو کرده ز گوهر بنا
صدف ناخن آدم آبیش گهر بیضه غاز و مرغابیش
خرابش آدم آبی به دریا کبابش گشته مرغابی به صحرا
تا مردم چشمم صدف در تو بیند چون آدم آبی شده در غوص و سباحت
که دور آدم خاکی سر آمد زمان آدم آبی در آمد
روان از ده خلایق سوی صحرا که دارد آدم آبی تماشا
ز ضبطش آدم آبی نهانی کند بر گله ی ماهی شبانی
مانده هوس نان به دل آدم آبی جایی که غم آب نباشد، غم نان هست
در آبش عکس اگر سازد قدم تر شود چون آدم آبی شناور