القمر

معنی کلمه القمر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
قمر (۲۷ بار)
ماه. . این کلمه 27 بار در قرآن مجید به کار رفته و مراد از همه قمر معلوم است نه اقمار کرات دیگر آنچه قرآن دباره قمر فرموده به قرار زیر است: 1- قمر مثل آفتاب و ستارگان به امر خدا مسخر و در مدار خویش پیوسته در گردش است و همه چیز آن روی حساب است . . . 2- ماه مثل آفتاب و سایر موجودات عمر معینی دارد و سرانجام از بین رفتنی است . ایضاً . . . 3- ماه مانند سایر موجودات به خدا سجده می‏کند و به امر او خاضع است . 4- ماه و آفتاب تا این دنیا و این نظم هست در این وضع و فاصله خواهند بود . ولی در آخرت به هم خواهند پیوست . انشقاق قمر . قیامت نزدیک گردید و ماه شکافته شد و اگر معجزه‏ای ببینند اعراض کرده و می‏گویند جادوئی محکم است. اگر مراد از «آیة» همان انشقاق قمر و غیره باشد منظور آن است که در عهد رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» قمر شکافته و مشرکان آن را دیده و باز باور نکرده و گفته‏اند سحر است و شکافتن آن علامت نزدیک بودن قیامت است. ولی اگر «اِقْتَرَبَ - اِنْشَقَّ» هر دو مضارع و به واسطه محقق الوقوع بودن ماضی آمده باشند، و آیه «وَ اِنْ یَرَوْا آیَةً» راجع به انشقاق نباشد در این صورت راجع به آینده است یعنی: قیامت نزدیک می‏شود و ماه پاره می‏گردد. اینکه احتمال داده یا گفته‏اند: آیه اشاره است به اینکه ماه از زمین پاره و جدا شده درست نیست زیرا انشقاق آن است که شکافتن و پاره شدن در خود شی‏ء به وجود آید، این احتمال در صورتی درست بود که اشتقاق گفته شود نه انشقاق. *** اگر با ذهن خالی و غیر مشوب به آیه با در نظر گرفتن «وَ اِنْ یَرَوْا آیَةً» بنگریم خواهیم دید ظهور آن در شکافتن قمر و محسوس بودن آن در نظر مشرکین است. در مجمع از ابن عباس نقل شده: مشرکان به رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» گفتند: اگر راستگوئی ماه را برای ما دو تکه کن فرمود: اگر چنین کنم ایمان می‏آورید؟ گفتند آری. آن حضرت از خدا خواست تا ماه را دو تکه کرد، حضرت فریاد میزد یا فلان یا فلان بنگرید. ابن مسعود گفته: در عهد آن حضرت ماه دو شقه شد آن بزرگوار به ما گفت شاهد باشید شاهد باشید و نیز گوید به خدائی که جانم در دست اوست کوه حراء را دیدم که میان دو تکه ماه بود (مقصود آن نیست که ماه به پائین آمده بود بلکه اگر از کنار یا قله حراء نگاه می‏کردند تکه‏های ماه را در دو طرف آن در آسمان می‏دیدند) جبیر بن مطعم نیز نظیر آن را گفته ایضاً جماعت کثیری از صحابه حدیث انشقاق قمر را نقل کرده‏اند از جمله ابن مسعود، انس بن مالک، حذیقة بن یمان، ابن عمر، ابن عباس، جبیر بن مطعم و جماعتی از مفسران نیز برآنند. فقط عطاء و حسن و بلخی مخالفت کرده و گفته‏اند: انشقاق قمر راجع به آینده است. ولی این درست نیست زیرا مسلمین بر آن اجماع دارند قول مخالف مسموع نیست و شهرت آن در میان صحابه مانع از قبول قول به خلاف است (تمام شد). نقل اهل سنت نیز چنین است چنانکه با مراجعه به تفاسیر و احادیثشان روشن می‏شود. ابن کثیر در تفسیر خویش گفته انشقاق قمر در زمان رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» بود چنانکه در احادیث متواتره با سندهای صحیح نقل شده. در تفسیر خازن گوید: این احادیث صحیحه درباره این معجزه بزرگ وارد شده به اضافه شهادت قرآن مجید... به قول بعضی مراد انشقاق قمر در روز قیامت است، این قول باطل و شاذ می‏باشد زیرا مفسرین بر خلاف آن اجماع کرده‏اند. در تفسیر برهان سه روایت از ائمه علیهم السلام در این خصوص نقل شده است و از ابن شهر آشوب نقل کرده: مفسران و محدثان جز عطا و حسن و بلخی بر این مطلب اجماع دارند. مجلسی رحمه اللَّه در بحارالانوار آن را به طور تفصیل از تفاسیر و روایات نقل می‏کند (ج 17 ص 347 به بعد طبع جدید). *** راجع به این مطلب چند تا اشکال هست که بررسی و جواب داده می‏شود: 1- از نظر علم امروز آیا انشقاق در کرات آسمانی ممکن است؟ آری نه تنها ممکن است بلکه واقع هم شده به تصریح دانشمندان نجوم هزاران سنگهای سرگردان به نام «آستروئید» به دور خورشید می‏گردند قطر بعضی از آنها در حدود 25 کیلومتر است، دانشمندان عقیده دارند که این سنگها بقایای سیاره بزرگی هستند که در مداری میان مدار مریخ و مشتری در حرکت بوده و در اثر عوامل مجهولی منفجر و متلاشی شده است و نیز عقیده دارند که شهابها بقایای سیاره منفجر شده‏ای هستند. 2- در صورت شکافته شدن یک سیاره آیا امکان دارد دوباره به هم پیوسته والتیام یابد؟ آری اگر سیّاره‏ای در اثر عاملی از عوامل از هم شکافته شود در صورتیکه فاصله میان اجزاء آن کم باشد پس از رفع عامل انشقاق در اثر تجاذب نیوتونی به هم برآمده و مجدداً ملتئم خواهد شد. انشقاق قمر خرق عادت و از معجزات بوده خدائی که عنان موجودات در دست اوست می‏تواند بشکافد و ملتئم کند و محال عقلی هم در بین نیست. 3- چه طور شد این واقعه با این اهمیت در هیچ یک از رصد خانه‏ها رصد نشد و شهرت نیافت و تاریخ از آن یاد نکرد؟ درجواب گفته‏اند: در حجاز و نواحی آن در آن روز رصدخانه وجود نداشت و رصدخانه‏ها درهند، یونان و غیره بود، بلادیکه دارای رصدخانه بوده‏اند میان آنها و مکه از حیث افق تفاوت بسیار است و ماه چنانکه نقل کرده‏اند بدر و چهارده شبه بوده و در اول شب به هنگام طلوع منشق شد و دقایقی چند در آن حال ماند سپس به حالت اول درآمد بدین وجه طلوع آن در بلاد دیگر به حالت التیام واقع شده است. امروز تقاویم می‏نویسند در فلان مملکت ماه خسوف خواهد کرد آنطور هم می‏شود ولی تا رسیدن به مملکت دیگر از خسوف خارج شده و تمام دیده می‏شود. وانگهی چه مانعی دارد که مردم غیرمکه از دیدن آن غفلت کنند، لازم نیست مردم از هر علامت آسمانی با خبر باشند به اضافه شاید ارباب کنیسه و مشرکان آن را روی اغراض خویش مکتوم کرده باشند. اشکال دیگر اشکال دیگری در اینجا هست که احتیاج به بررسی کامل دارد وآن اینکه بنابر ظهور آیه، انشقاق واقع شده و مشرکین اهمیت نداده و گفته‏اند این جادویی است محکم و نقل شده که کفار شق القمر را از آن حضرت خواستند، حال آنکه بنابر تصریح قرآن خدا قول داده اعجازیکه کفار اقتراح می‏کنند ومی خواهند نفرستد پس چطور شده که کفار خواسته‏اند و خدا شق القمر کرده است؟ توضیح اینکه: خداوند برای تأیید و اثبات نبوت پیامران معجزه می‏فرستد مثل عصا و یدبیضاء ومعجزات عیسی و قرآن ولی معجزه‏ایکه کفّار در اسلام خواسته‏اند بنای خدا این است که آن را نفرستد زیرا در صورت فرستادن نیز ایمان نمی‏اوردند در این صورت یا معجزه بی اثر و لغو می‏شد و یاخدا منکران را از بین می‏برد حال آنکه خدا خواسته در مهلت باشند شاید ایمان بیاورند. . ظهور آیه در آن است که خدا آنچه کفار از معجزه بخواهند نخواهد فرستاد زیرا در صورت فرستادن ایمان نخواهند آورد و نتیجهه یکی از دو وجه بالا خواهد بوددر باره «وَما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلاّ تَخْویفاً» المیزان بعید نمی‏داند که مراد آن باشد: آیاتی را که درعهد رسول خدا می‏فرستیم برای تخویف و انذار است نه برای استیصال. در آیات 90 به بعد همین سوره مقداری از اقتراح مشرکین نقل شده که گفتند:اگر می‏خواهی ایمان بیاوریم باید چشمه‏ای حفر کنی یا باغی از انگور و خرما داشته باشی یا آسمان را تکه تکه بر ما فرود آوری یا خداو ملائکه را باما روبرو کنی یا اطاقی پر از طلا داشته باشی یا به آسمان رفته کتابی آماده نازل کنی درجواب همه اینها فرموده: . و آنها را که خواسته بودند نیاورده با آنکه جز آوردن خدا(نعوذبالله) همه ممکن بود. المیزان که معتقد به شقّ القمر است در باره رفع این اشکال توضیح مفصلی دارد و آنطور که نگارنده می‏فهم می‏گوید: . می‏بایست تا آن حضرت در میان آنان بود عذاب نازل نشود ولی مانعی نبود که آنها معجزه شق القمر را بخواهند و آن واقع شود ولی عذاب تا خارج شدن آن حضرت نیاید چنانکه بعد از هجرت آن حضرت در «بدر» عذاب نازل شد و مقتول شدند اگر مقصود آن با شد که گفتیم، در این صورت مطلب تمام نیست زیرا ظهور «وَ ما مَنَعنا أَن ْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ» آن است که خدا آنها را نخواهد فرستاد نه اینکه می‏فرستد ولی عذابش روی عللی به تأخیرمی افتد رجوع شود بالمیزان. به نظر می‏آید: علت نفرستادن آیات اقتراحی فقط بی فائده بودن است زیرا که خدا می‏دانست در آن صورت نیز ایمان نخواهندآورد نه اینکه در صورت عدم قبول استیصال خواهند شد ظهور آیه در بی فایده بودن است و استیصال امم گذشته بیشتر یا همه در اثرعناد و انکارمعجزه‏ای بود که خدا بدون اقتراح مردم به پیامبران داده بود. در باره شق القمر می‏شود گفت: که کفار از آن حضرت نخواسته‏اند بلکه مثل قرآن و عصای موسی برای اثبات نبوت آن حضرت واقع شده است. والله العالم.

جملاتی از کاربرد کلمه القمر

هندیان از همان سالهای اول ظهور اسلام از رخداد مکه با خبر می شوند و به دنبال آگاهی از آن بوده اند. بطور نمونه گفته اند راجه مالابر پس از مشاهده شق القمر شخصا به حجاز امده و پس از ملاقات با پیامبر اسلام، اسلام اختیار می کند و پس از زیارت کعبه با اجازه پیامبر اسلام برای دعوت اسلامی عازم مالابار می شود اما در راه بازگشت فوت می کند. اما بنا بر رویاتی دیگر وقتی که خبر ظهور اسلام به راجه مالابار رسید وی هیئتی نزد پیامبر اسلام اسلام فرستاد تا درباره دین جدید پرس و جو کند و نتیجه را به وی گزارش کنند. آنها وقتی به مدینه رسیدند پیامبر اسلام از دنیا رفته بود. آنها پس از دیدار با ابوبکر و گفتگو درباره اسلام مسلمان شده و پس از بازگشت مردم سرزمین خود را به اسلام فراخواندند.
نامگذاری سورهٔ به قمر به مناسبت نخستین آیهٔ سوره است که از شق‌القمر بحث می‌کند.
قال ابن عباس: کان فی الزّمن الاوّل لا یعرف اللیل من النّهار فبعث اللَّه جبرئیل (ع) فمسح جناحه علیه فذهب ضوءه و بقیت علامة جناحه و هی السّواد الّذی فی القمر، «لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ» ای لتطلبوا فی النّهار رزق اللَّه و تستریحوا باللیل فحذف للدّلالة علیه، «وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ» بالقمر، «وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلًا» ای بیّنّا فی القرآن کلّ ما تحتاجون الیه.
این دو نظر را وی در المناظر و مقاله فی ضوء القمر رد کرده‌است این رساله تنها نوشته نجومی ابن هیثم است که در سده‌های میانه به باختر راه یافته‌است. آبراهام هبرایوس آن را به سفارش آلفونسوی دهم، شاه کاستیل (درگذشته: ۱۲۸۴ میلادی) به اسپانیایی ترجمه کرد و این ترجمه را مترجم ناشناسی (تحت عنوان کتاب جهان و آسمان) به لاتینی درآورد. در این رساله ابن هیثم ثابت می‌کند که اگر ماه مانند آینه‌ای رفتار کند، لازم می‌آید که سطحی از ماه که نور خورشید را به زمین باز می‌تاباند کوچک‌تر از سطحی باشد که ما می‌بینیم، پس نتیجه می‌گیرد که ماه نور عرضی خود را در دریت مانند اجسام منیر، یعنی از همه سطح خود و در همه جهات گسیل می‌دارد، این نظر با استفاده از یک ذات‌الثقبتین نجومی ثابت می‌شود.
پس از فرار بیشر دوم از قدرت، دولت عثمانی قدرت منطقهٔ جبل لبنان را به یکی از بستگان او با نام بشیر سوم بخشید. او خانواده‌های دروزی را به دیر القمر فراخواند تا سیاست‌های مالیاتی جدیدش را به آن‌ها ابلاغ کند اما دروزی‌ها مسلح بر سر قرار حاضر شدند و در اکتبر ۱۸۴۱ قلعهٔ بشیر سوم را فتح کردند.
۱. آغاز سوره که از مسئلهٔ نزدیکی قیامت و موضوع شق‌القمر و اصرار مخالفان در انکار آیات الهی سخن می‌گوید.
نیستت داعیه امر نبوت ز چه روی، به رخ از خنده تو را معجز شق القمر است
البدر یحکی خده حا شاه کلا و القمر او بشبه الصافی الصقیل بذی و شوم ذی کدر
گران نباشد شق القمر به دست نبی دراز نبود راه فلک به پای براق
معجز شق‌القمر ظاهر بیک ایما کند
حیدر سنی بود اما مادرش دروزی و از خاندان معن بود. او نزدیک به یک دهه برای جلب حمایت دروزی‌ها و شیعیان جنوب و مرکز لبنان تلاش کرد. مخالفانش در سال ۱۷۱۱ از دولت عثمانی تقاضای لشکرکشی کردند اما پیش از آن که لشکر عثمانی به لبنان برسد حیدر مخالفانش را سرکوب کرد و دیر القمر را نیز فتح کرد. حیدر از طریق ازدواج با خانواده‌های مختلف دروزی، اتحادی بین اقوام مختلف ایجاد کرد که تا اواخر سدهٔ ۱۸ میلادی تداوم داشت.
قصّه ی شقّ القمر نبود عجب از قدرت او قدرتش را، می سزد گفت از بلالش این چنین شد
قال مقاتل: جعل فیه نورا و حرارة، و الوهج یجمع النّور و الحرارة، و یقال: انّ الشّمس و القمر خلقا فی بدو امرهما من نور العرش و یرجعان فی القیامة الی نور العرش و ذلک فیما
وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ ای نزعت فطویت. و قال الزجاج: قلعت کما یقلع السّقف. و الکشط: القلع من شدّة التزاق ککشط جلدة الرّأس یقال: کشطها کشطا اذا قلعها. و قیل: ینزع ما فیها من الشّمس و القمر و النّجوم.
شق القمر نمودی و زین معجز شگفت بر گنبد سپهر زرفعت زدی علم
جاء الفرج الاعظم جاء الفرج الاکبر جاء الکرم الادوم جاء القمر الاقمر
در دورانی که معنیون در آن صاحب قدرت بودند پایتخت این امارت شهر دیر القمر بود. پس از این که شهابیون قدرت را از معنیون گرفتند، در زمان بشیر دوم پایتخت به بیت‌الدین منتقل شد. این شهر در حال حاضر نیز پایتخت شهرستان شوف در لبنان امروزی است.
در این میان، رسالهٔ آخر از همه مشهورتر است؛ تا جایی که فخرالدین علی صفی، پسر کاشفی، به هنگام معرفی آثار پدر، تنها از لوائح‌القمر به‌عنوان کتابی مستقل نام برده‌است.