استهزا
معنی کلمه استهزا در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه استهزا
شرایطی که کردار و رویدادهای مربوط به یک شخصیت متضاد آنچه هست یا به صورت طبیعی از آن انتظار میرود، قرار بگیرد: یک نتیجه متناقض از رویدادها به طوری که وعدهها و تناسب چیزها به استهزاء گرفته شود.
در پی این حادثه، مطبوعات انگلیس «کاکر» را به باد طعنه و استهزاء گرفتند. سردبیر روزنامهٔ سان (روزنامهای که معمولأ چیزهای مثبتی در مورد مایکل به چاپ نمیرساند) نوشت: «مایکل جکسون یک ابر ستاره و یک هنرمند حرفهای است. چیزی که جارویس کاکر هرگز نخواهد شد. ترتیب دهندگان این برنامه، قول دادند که ما شاهد یک اجرای بینظیر از «جکو» (این لقب را رسانههای انگلیسی به مایکل دادند که معنی «خلو دیوانه» را میدهد) خواهیم بود. و او با آهنگ ترانهٔ زمین این را ثابت کرد. کاکر نتوانست مانع اجرای سلطان پاپ بشود».
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً این در شأن دو جهود آمد که جایی خالی نشسته بودند، بانگ نماز شنیدند، خنده کردند، و بافسوس سخن گفتند. رب العالمین گفت: «ایشان که دین شما را بافسوس و بازی گرفتند بدوست مگیرید، و با ایشان موالات مکنید و در جمله سه قوم بودند که بافسوس سخن میگفتند، و مسلمانان را میرنجانیدند: مشرکان عرب و منافقان و اهل کتاب رب العالمین حوالت استهزا با مشرکان کرد، آنجا که گفت: إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ، و در صفت منافقان گفت: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ، و در صفت اهل کتاب گفت: الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ. و الکفار مجرور قراءت ابو عمر و کسایی است معطوف بر مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ ای: و من الکفار.
[اسونگالی] یا اظهار دوستی میکرد یا آزار میداد، همچنین گاهی میتوانست به شدت گستاخ باشد. حس شوخطبعی بدبینانه ای داشت که بیش تر زننده بود تا سرگرمکننده و همیشه به چیزهایی که نباید، و در زمان و مکان نامناسب میخندید و خنده اش همیشه استهزاء آمیز و سرشار از نفرت بود.
حاکم مغرب پرنسس فرانسوی را هرگز ندیده بود بلکه شرح زیبایی او را از زبان سفیر خود به نام ابن عائشه شنيده بود. سفیر او دو بار تقاضای ازدواج را مطرح کرد و هر دو بار پاسخ منفی شنید. این ماجرا دستمایه تمسخر و استهزای بسياری قرار گرفت و حتی شعرهایی درباره آن سروده شد از آن جمله «جان باتیست روسو» شاعر فرانسوی سرود.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» سبب نزول این آیت آن بود که امیر المؤمنین علی (ع) اشراف قریش را بر طعامی خواند که ایشان را ساخته بود و رسول خدا (ص) حاضر بود آن ساعت بر ایشان قرآن خواند و بر توحید دعوت کرد ایشان با یکدیگر براز میگفتند: هذا ساحر، یکی میگفت شاعر، یکی میگفت کاهن، یکی میگفت مجنون، ربّ العالمین آیت فرستاد در آن حال که: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» یسمع بعضهم بعضا، «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» یصغون الیک یسمعوا القرآن، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوی» النّجوی اسم للمصدر، ای و اذ هم ذووا نجوی یتناجون بینهم بالتّکذیب و الاستهزاء، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» ای المشرکون، «إِنْ تَتَّبِعُونَ» ای ما تتّبعون، «إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» قال ابو عبیدة المسحور الذی سحر فزال عقله و صار مجنونا. و قیل مسحورا ذو سحر یأکل و یشرب کسایر النّاس و السّحر الرّئة. و قیل مسحورا مخدوعا مغرورا مکذوبا و قیل نزل فی قوم اجتمعوا فی دار النّدوة و کانوا اذا ارادوا مشورة اجتمعوا هناک، یعنی و إذ هم نجوی فی دار النّدوة فبعضهم یقول انّه ساحر و بعضهم یقول انّه مجنون و بعضهم یقول انّه کاهن، فقال تعالی: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» یعنی نصبوا لک الالقاب و تخرصوا لک الاسماء و بینوا لک الاشباه حتّی شبهوک بالسّاحر و الکاهن و الشّاعر و المجنون، «فَضَلُّوا» عن الحقّ بی سامان ماندند در کار تو و فرو ماندند، اگر ترا جادو گفتند جادوان را دیدند و جادو نیافتند ترا، و گر دیوانه گفتند دیوانگان را دیدند و دیوانه نیافتند ترا، و گر شاعر گفتند شاعران را دیدند و شاعر نیافتند ترا، و گر دروغ زن خواندند دروغ زنان را دیدند و دروغ زن نیافتند ترا، «فَضَلُّوا» نه فرا راستی راه مییابند نه با باطل کردن تو میتاوند در ماندند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا» نمیتوانند که فرا سامان راهی برند «وَ قالُوا» یعنی منکری البعث، «أَ إِذا کُنَّا عِظاماً» بعد الموت، «رُفاتاً» ای ترابا، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً» نبعث و نخلق خلقا مجددا حین صرنا عظاما و رفاتا حطاما، و کلّ مدقوق مبالغ فی الدّق رفات و مرفوت. و قیل العظم اذا تحطم فهو رفات.
باز ساقی لب به استهزا گشود گفت رسم باده خواری این نبود!
وَ مِنْهُمْ، ای من المنافقین، مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ، ای الی خطبتک یوم الجمعة و قد یکون فیها عیب المنافقین و هم عبد اللَّه بن ابیّ بن سلول و رفاعة بن زید و مالک بن جعشم و عمرو بن الحرث و اصحابهم کانوا یحضرون مجالس النبی و الجمعات و یستمعون کلامه و لا یعونه کما یعیه المسلم حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، من الصحابة قیل هو ابن عباس و ابن مسعود و ابو الدرداء قالوا ای شیء قال محمد الآن و سؤالهم هذا استهزاء و اعلام انهم لم یلتفتوا الی ما قاله. قوله: آنِفاً، ای فی ساعتنا هذه و الآنف اقرب حین منک و سمی انف الرجل لانه اقرب جسده منک و ایتنف الکلام ایتنافا اذا ابتدأ به و استأنف الامر، اذا استقبل اوّله.
چرا شده است چنین مورد ملامت و طعن چه شد که در همه عالم محل استهزاست
هرکس این سوره را تلاوت کند، به عدد هر یک از کسانی که محمد و یارانش را استهزا کردند، ده حسنه به او داده میشود.
«فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» ای جزاء اعمالهم السیئة، «وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» احاط بهم جزاء استهزائهم، و الحیق الاحاطة بالشیء و لا یستعمل الّا فی الشرّ و فی الآیة تقدیم و تأخیر، و التقدیر کذلک فعل الّذین من قبلهم فاصابهم سیئات ما عملوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون و ما ظلمهم اللَّه و لکن کانوا انفسهم یظلمون.
عقاید روشنگری بعد از ۱۷۰۰ باورها به ساحرهگری را به استهزاء میگرفت. قانون ساحرهگری ۱۷۳۵ یک عقبگرد کامل در گرایشات را نشان میداد. مجازاتهای سنتی برای اشتغال به ساحرهگری که در آن زمان بسیاری افراد متنفذ یک جرم محال میدانستند با مجازاتهایی برای تظاهر به ساحرهگری جایگزین شد. فردی که ادعا میکرد که قدرت احضار ارواح، یا پیشگویی آینده یا طلسم کردن یا یافتن مکان کالاهی گمشده را دارد به عنوان یک بیکار یا شیاد با جریمههای نقدی و زندان مجازات میشد.
پرویز ناتل خانلری در مقالهای با عنوان «دفاع از زبان فارسی» در مجلهٔ سخن به استهزای کسروی و زبان پاک و «آکهای» ادعاییِ او پرداختهاست:
قول جمهور مفسران آنست که این رؤیا دیدن بچشم است در بیداری مصطفی را شب معراج و معنی فتنه در آن آن بود که قومی آن را منکر شدند و نپذیرفتند ازین ناگرویدگان و خداوندان گمان از مردمان، گفتند چون تواند بود و چه صورت بندد که یکی را بپارهای از شب بآسمان برند و باز آرند؟! و مسلمانان آن را تصدیق کردند و پذیرفتند، قولی دیگر از ابن عباس روایت کردهاند که این رؤیا خوابست یعنی که آن خواب رسول خدا را نمودند که در مکّه شدی و آن سال حدیبیه بود که رسول (ص) از مدینه بیامد بتعجیل تا در مکّه شود و مشرکان او را باز گردانیدند تا قومی گفتند: قد ردّ رسول اللَّه (ص) و قد کان حدثنا انّه سیدخلها، آن بازگشت رسول فتنه آن قوم گشت که این سخن گفتند، چون سال دیگر بود رسول خدا در مکّه شد و فتح بود رسول خدا را، ربّ العزّه آیت فرستاد: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ» الآیة... و قیل هو من قوله: «إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًا»، «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» فی القرآن هی عطف علی الرّؤیا مفسران گفتند این شجره ملعونه درخت زقوم است که ربّ العزّه در وصف آن گفت: «إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ» جای دیگر گفت: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ» و فتنه مشرکان در درخت آنست که ابو جهل گفت: أ لیس من کذب ابن ابی کبشة انّه یوعدکم بنار تحرق الحجارة ثمّ یزعم انّه تنبت فیها شجرة و انتم تعلمون انّ النّار تحرق الشّجر در آتش درخت بارور چون بود و آتش خود درخت سوزد، پس بو جهل اصحاب خود را گفت: فما تقولون فی الزّقوم شما در زقوم چه گوئید و آن را چه شناسید؟ عبد اللَّه بن الزّبعری گفت: انّها الزّبد و التمر بلغة بربر، فقال ابو جهل یا جاریة زقمینا فآتت بالزّبد و التّمر، فقال استهزاء یا قوم تزقّموا فانّ هذا ما یخوّفکم به محمّد.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ یتحرّجون و یتنزّهون عمّا نعمل. یقولون ذلک علی سبیل الاستهزاء.
آفت نهم (استهزا و خندیدن است)
این قانون به صراحت اعلام بیطرفی و بیتفاوتی کرده، اما باید فکر کنم که انگیزه واقعی در پس گسترش برده داری چیست، لیکن نمیتوانم چون از آن متنفرم. از آن به دلیل بی عدالتی هولناکی که در خود برده داریست بیزارم. از آن متنفرم زیرا ما را از الگوی جمهوری خواهان و تأثیر عادلانه آن بر جهان محروم میکند، زیرا دشمنان نهادهای آزاد را قادر میسازد تا ما را به عنوان منافق به استهزا بگیرند، زیرا سبب میشود دوستداران واقعی آزادی در صداقت ما تردید کنند و به ویژه به این دلیل که بسیاری از نیک مردانی را که میان ما هستند مجبور میکند تا با اصول بنیادین آزادی مدنی به مبارزه برخیزند، «اعلامیه استقلال» را مورد انتقاد قرار دهند و اصرار بورزند که هیچ اصلی جز منفعت ورزی درست و بحق نیست.
«فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ» الرّوغان المیل خفیا، ای مال الیها فی خفیة. «فَقالَ» استهزاء بها: «أَ لا تَأْکُلُونَ» یعنی الطعام الذی بین یدیکم «ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ» «فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً» عدّاه بعلی لانّ راغ بمنزلة مال فکما تقول فی المحبوب: مال الیه، و فی المکروه: مال علیه، کذلک راغ الیه و راغ علیه «ضربا» ای یضرب ضربا فیکون مصدر الفعل المحذوف «بِالْیَمِینِ» ای بالید الیمین لانها اقوی علی العمل من الشمال و قیل «بِالْیَمِینِ» ای بالقوة و قیل: «بِالْیَمِینِ» ای بالقسم الذی سبق منه و هو قوله: تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ.
اصول درمان اختلال شخصیت اسکیزوتایپی در اساس، تفاوتی با اصول درمان اختلال شخصیت اسکیزوئید ندارد، جز اینکه با بیماران دسته اول باید برخوردی دقیق و محتاطانه داشت. این بیماران الگوهای فکری ویژهای دارند و برخی در فرقههای مختلف، آیینهای غریب مذهبی و جشنها و مراسم جادویی و مافوق طبیعی، میشوند. درمانگر نباید این گونه فعالیتها را تمسخر و استهزا کند یا دربارهٔ اعمال و اعتقاد آنها موضع قضاوتگرانهای بگیرد.