آزردن

معنی کلمه آزردن در لغت نامه دهخدا

( آزردن ) آزردن. [ زَ دَ ] ( مص ) رنجیدن. دلگیر شدن. دلتنگ شدن. رنجیده شدن. متأثر گشتن. تأذّی. ملول شدن. متألم گردیدن. آزرده شدن. دلخور شدن :
نه آن زین بیازرد روزی بنیز
نه این را از آن اندهی بود نیز.ابوشکور.مشو شادمان گر بدی کرده ای
که آزرده گردی گر آزرده ای.فردوسی.چو آگاهی آمد بهر مهتری
که بد مرزبان بر سر کشوری
که خسرو بیازرد از شهریار
برفته ست با خوارمایه سوار...فردوسی.همی گفت اگر من گنه کرده ام
ازیرا به بند اندر آزرده ام.فردوسی.گر از ما بچیزی بیازرد شاه
وز آزار او هست ما را گناه
بگوید بما تا دلش خوش کنیم
پر از خون رخ و دل پرآتش کنیم.فردوسی.چو رامین دید کو را دل بیازرد
نگر تا پوزش آزار چون کرد.( ویس ورامین ).بدان روزگار که بمولتان میرفت تا آنجا مقام کند که پدرش از وی بیازرده بود... ( تاریخ بیهقی ). خدمتی چند سره بکردند [ ترکمانان ] و آخر بیازردند [ از مسعودبن محمود غزنوی ] و بسر عادت خویش که غارت بود بازشدند. ( تاریخ بیهقی ). || ایذاء. اذیت. رنجانیدن. ملول کردن. رنجه کردن. رنجور کردن. اشذاء. گزند و صدمه و آسیب رسانیدن. عذاب دادن.خرابی و ویرانی کردن. آزار دادن. آزار کردن. آزاردن بزبان یا دست یا هر چیز دیگر :
برآشفت و سودابه را پیش خواند
گذشته سخنها بدو بازراند
که بی شرمی و بدبسی کرده ای
فراوان دل من بیازرده ای
نشاید که باشی تواندر زمین
جز آویختن نیست پاداش این.فردوسی.وز آن پس بیامد به نزدیک بلخ
نیازرد کس را بگفتار تلخ.فردوسی.ز موبد شنیدستم این داستان
که برخواند از گفته باستان
که پرهیز از آن کن که بد کرده ای
که او را به بیهوده آزرده ای.فردوسی.من او را نیازردم از هیچ روی
ز دشمن بود این زمان کینه جوی.فردوسی.ز ره بازگشت آن زمان شاه روم
نیازرد خاک اندر آن مرز و بوم.فردوسی.نیازرد شاه ترا شاه روم
سپردش ورا لشکر و گنج و بوم.فردوسی.و هرگز من و پدران من بمثل مورچه ای را نیازرده ایم تا به هلاک آدمی چه رسد. ( تاریخ برامکه ). ملک را سیرت حق شناسی از او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید و عذر خواست که خطا کردم ترابی جرم و خطا آزردن. ( گلستان ). گفتا بعون خدای عز وجل هر مملکتی را که بگرفتم رعیتش را نیازردم. ( گلستان ).

معنی کلمه آزردن در فرهنگ معین

( آزردن ) (زُ دَ ) ۱ - (مص ل . ) رنجیدن . ۲ - (مص م . ) رنجانیدن .

معنی کلمه آزردن در فرهنگ عمید

( آزردن ) ۱. آزار دادن، آزرده کردن، رنجاندن، رنجه ساختن: مشو شادمان گر بدی کرده ای / که آزرده گردی گر «آزرده ای» (فردوسی: ۷/۴۴۶ حاشیه ).
۲. (مصدر لازم ) رنجه شدن، دلتنگ شدن، رنجیدن.

معنی کلمه آزردن در فرهنگ فارسی

( آزردن ) ۱ - ( مصدر ). رنجیدن دلگیر شدن متاثر گردیدن . ۲ - ( مصدر ) رنجانیدن رنجه کردن گزند رسانیدن . ۳ - بغضب آوردن خشمگین کردن . ۴ - مجروح کردن خستن .
رنجیدن دلگیر شدن

معنی کلمه آزردن در دانشنامه عمومی

آزردن (ترانه کریستینا آگیلرا). «آزردن» یک تک آهنگ از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا کریستینا آگیلرا است که در سال ۲۰۰۶ میلادی منتشر شد.
این تک آهنگ در چارت های ، سوئیس در رتبه اول و در چارت های فرانسه، ایرلند، استرالیا، آلمان، سوئد، اتریش، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.

معنی کلمه آزردن در ویکی واژه

رنجیدن دلگیر شدن، دلتنگ شدن، رنجیده شدن، متأثر گشتن، تأذی (تأذّی). ملول شدن، متألم گردیدن، آزرده شدن، دلخور شدن‌.
ایذاء، اذیت، رنجانیدن، ملول کردن، رنجه کردن، رنجور کردن، اشذاء، گزند و صدمه و آسیب رسانیدن عذاب دادن، خرابی و ویرانی کردن، آزار دادن، آزار کردن، آزاردن به زبان یا دست یا هر چیز دیگر.
رنجیدن.
رنجانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه آزردن

تا کی بود این جور و جفا کردن تو بیهوده دل خلایق آزردن تو
در دل اثر از تیغ کند زخم زبان بیش صد پیرهن ازتن بود آزردن جان بیش
ز آزردن مادر پارسا که با ما چه کرد آن بد پرجفا
سر بسر دنیا نیرزد موری آزردن از آنک چون به دست آید اگر پا داردی زیباستی
بعد از آزردنش به چنگ و به مشت بانگ‌هایی برو زدند درشت
همی خوب داری چنین راه را خرد را و آزردن شاه را
ضرورتی شمر آنجا من مسلمان را ولای موسی و آزردن خدا چو جهود
نه در آزردن دلها چو تو خودرای دگر نه چو من بر سر خوی تو شکیبای دگر
ای که آزردن خلقت کار است هم مکافات تو آن آزار است
از پی آزردن صورت در آب جست بگرداب بلا با شتاب