معنی کلمه اطلس در لغت نامه دهخدا
اطلس. [ اَل َ ] ( ع ص ، اِ ) جامه کهنه. ج ، طُلُس. ( ناظم الاطباء ). ثوب خلق. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). جامه ٔکهنه. ج ، طُلس. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). || گرگ درنده . ( آنندراج ) ( غیاث ). گرگ دیزه.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مهذب الاسماء ). گرگ دیزه و گرگ ریخته مو. ( مؤید الفضلا ). گرگ دیزه یعنی خاک رنگ که بسیاهی زند. ( مجمل اللغة ). دیزه گون. گرگ موی ریخته. «امعط» که موی آن فروریزد و آن خبیث ترین گونه ٔگرگ است. ( از متن اللغة ). گرگ موی ریخته خاکی رنگ که بسیاهی زند . گرگ تیره رنگ سیاهی آمیخته. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اکلس : ذئب اطلس ؛ ذئب اکلس. || مرد که او را بزشتی متهم کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کسی که بقبیحی متهم گردد: فلان علیه ثوب اطلس ؛ هنگامی گویند که به امر زشتی متهم شود. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || دزد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سارق. ( متن اللغة ). لص. ( اقرب الموارد ). دزد. و فی الحدیث : انه قطع ید مولد اطلس سرق. و قیل اراد اسود وسخاً. و قیل الاطلس اللص. ( منتهی الارب ). || چرکین جامه. مؤنث آن : طَلْساء. ( از متن اللغة ). جامه شوخگن که لون ویژه دارد. ( زوزنی ). جامه که از شوخ خاکسترگون باشد. ( تاج المصادر بیهقی ). آن جامه که از خاکستر رنگ شده باشد. ( مهذب الاسماء ). || تیره یعنی سرخ تیره رنگ. ( از منتخب ) ( از شروح نصاب )( از قران السعدین ) ( غیاث ) ( از آنندراج ). آنچه رنگ خاکی آن بسیاهی زند. ( از متن اللغة ). هر آنچه بر رنگ گرگی باشد که رنگ خاکی آن بسیاهی زند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || چیزی چرک رنگ. ( مؤید الفضلا ). چرک و ریم. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). وسخ. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). چارگن. ( یادداشت مؤلف ). چرکین. چرکی. || سیاه مانند حبشی و مثل آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسود همچون حبشی و مانند آن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || درم بی نقش سکه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درم بی نقش. ( مؤید الفضلاء ) ( مهذب الاسماء ). اقچه بی سکه. درم بی مهر.( لغت خطی ). || ساده بی نقش. ( فرهنگ نظام ). ساده روده. روت. رُت. ( یادداشت مؤلف ) :