( آردن ) آردن. [ دَ ] ( مص ) مخفف آوردن ، چون تانستن مخفف توانستن. این مصدرغیرمستعمل لکن مشتقات از آن معمول است : درنگ آرا سپهر چرخ وارا کیاخن تَرْت باید کرد کارا.رودکی.لعل می را ز درج خم برکش در کدو نیمه کن بنزد من آر.رودکی.ار خوری از خورده بگساردْت رنج ور دهی مینو فراز آردْت گنج.رودکی.بود رسم و آئین شیر دلیر که آرد به آهستگی شیر زیر.فردوسی.به بیشه یکی خوبرخ یافتند [ گیو و طوس ] پر از خنده لب هر دو بشتافتند نگاری بدیدند چون نوبهار که از یک نظر شیر آرد شکار.فردوسی.ورا [ کیخسرو را ] پیلتن گفت کاین غم مدار که کامت برآرد همه روزگار.فردوسی.به پیش تو آرم سر و رخش اوی همان تیغ و گرز جهان بخش اوی.فردوسی.گرفتند نفرین به بهرام بر بدان جام و آرنده جام بر.فردوسی.از مار کینه ورتر ناسازتر چه باشد گفتار چربش آرد بیرون ز آشیانه.لبیبی.و من اینجاام تا همگان را بخوبی... بر اثر وی بیارند. ( تاریخ بیهقی ). یاد ناری پدرت را که مدام گه تبنگش چدی و گه خنجک.اسدی ( از فرهنگ ، خطی ).امروز آزار کس مجوی که فردا هم ز تو بی شک بجان تو رسد آزار آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم پیش من از قول و فعل خویش چنان مار.ناصرخسرو.خرج آن [ مال ] بیوجه کند پشیمانی آرد. ( کلیله و دمنه ). || برکشیدن. فروبردن : چنین است کردار گردان فلک یکی بر مه آرد یکی بر سمک.فردوسی. آردن. [ دَ ] ( اِ ) ظرفی چون طبقی با سوراخهای بسیار که طباخان و حلوائیان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و غیر آن بدان پالایند. آبکش. پالاون. پالونه. ترشی پالا. ماشو. ماشوب. سماق پالا. اَردَن. پالوانه. زازل. || کفگیر. || ( اِخ ) نام ولایتی. ( برهان قاطع ). اردن. [ اَ / اُ دَ ] ( اِ ) ترشی پالا. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آردَن. ( مؤید الفضلاء ). آبکش. || کفگیر. ( برهان ) ( آنندراج ). کفگیر حلوائیان که شکر و روغن بدان صافی کنند و اهل هند آنرا بونه گویند. ( شمس اللغات ). اردن. [ اَ دَ ] ( ع ِا ) نوعی از ابریشم یا خز سرخ. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه اردن در فرهنگ معین
( آردن ) (دَ ) ( اِ. ) ۱ - آبکش . ۲ - کفگیر.
معنی کلمه اردن در فرهنگ عمید
( آردن ) ۱. کفگیر. ۲. آبکش، پالاون.
معنی کلمه اردن در فرهنگ فارسی
( آردن ) ( مصدر ) ( آورد آورد خواهد آورد بیاور آورنده آورده ) ۱ - چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن . ۲ - ظاهرکردن پدید کردن . ۳ - روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن . ۴ - زاییدن زادن تولید . ۵ - سبب شدن . ۶ - نشان دادن . مخفف آوردن ظرفی چون طبقی با سوراخ های بسیار آبکش کفگیر، آبکش، پالاون رودخانه ای نزدیک دمشق
معنی کلمه اردن در فرهنگ اسم ها
اسم: اردن (پسر) (عبری) (تلفظ: ardan) (فارسی: اَردَن) (انگلیسی: ardan) معنی: رودخانه ای نزدیک بدمشق
معنی کلمه اردن در دانشنامه عمومی
آردن. آردِن ( به فرانسوی: Ardenne ) نام منطقه ییلاقی، تپه و رودخانه که عمدتاً دربرگیرنده جنگل و در مرز بین بلژیک و آلمان واقع می باشد. آردن (دپارتمان). آردن ( به فرانسوی: Ardennes ) هشتمین شهرستان فرانسه است. شهرستان آردن در شمال این کشور قرار دارد. این شهرستان زیرمجموعه ناحیه شامپانی آردن می باشد. مساحت این شهرستان ۵٬۲۲۹ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۲۹۰٬۱۳۰ نفر است. این شهرستان در خلال انقلاب فرانسه بر پا گردید. اردن (آلمان). اردن ( آلمان ) ( به آلمانی: Erden ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در Bernkastel - Kues واقع شده است. اردن ۳۹۸ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه اردن در دانشنامه آزاد فارسی
اُردُن (Jordan) شهر باستانی پترا شهر باستانی پترا موقعیت. کشور پادشاهی اُردُن در آسیای غربی، میان کشورهای سوریه در شمال، عراق و عربستان سعودی در شرق، عربستان سعودی در جنوب و رژیم اشغالگر قدس در غرب جای دارد. این کشور، که با کرانۀ کوچکی از طریق خلیج عقبه در جنوب، با دریاهای آزاد مرتبط است، ۸۹,۳۲۵ کیلومتر مربع مساحت دارد و پایتخت آن عمان است.سیمای طبیعی. کشور اردن صحرای نسبتاً مرتفعی است که نواحی غربی آن به رود اردن و دریاچۀ بحرالمیت و درۀ کافت بزرگ منتهی می شود. رود اردن، تنها رودخانۀ مهم این کشور، از شمال به دریاچۀ بحرالمیت، (با ۴۰۰- متر ارتفاع، پست ترین ناحیۀ روی زمین است) وارد می شود. وادی العاربه که در واقع بخش کوچکی از درۀ کافت بزرگ است، از انتهای جنوبی دریاچۀ مزبور آغاز و به خلیج عقبه ختم می شود؛ این دره را رشته کوهی از بیابان معان یا صحرای عربستان شمالی جدا می کند. به طور کلی حدود ۷۵ درصد از کشور اردن را بیابان های پهناور و نسبتاً مرتفع با بلندی متوسط ۶۰۰ تا ۹۰۰ متر تشکیل داده و نواحی غربی را ارتفاعاتی با بلندی حداکثر ۱,۷۵۴ متر با نام جبل رام، بلندترین نقطۀ کشور اردن، فراگرفته است. ارتفاعات مزبور از غرب به درۀ کافت بزرگ و دریاچۀ بحرالمیت، و رود اردن منتهی می شود و بیشتر شهرها و آبادی های این کشور در همین نواحی قرار دارند. این کشور به دوازده فرمانداری کل تقسیم می شود و علاوه بر شهر عمان، اِربِد، سلط، زرقا، معان، و عقبه از دیگر شهرهای مهم آن محسوب می شوند. اردن کلاً کشوری کم آب است و فقط ارتفاعات غربی آن از بارندگی اندکی آن هم در فصل زمستان برخوردار است. تابستان های این کشور گرم و خشک است و به ویژه نواحی مرکزی و شرقی آن تحت تأثیر گرما و خشکی زیاد قرار دارد. نواحی پست درۀ اردن و کافت بزرگ از گرمای طاقت فرسای تابستان و زمستان های گرم برخوردار است. میانگین دمای شهرهای عمان و عقبه در دی ماه به ترتیب۷.۵ و ۱۶ درجۀ سانتی گراد، در تیرماه ۲۵ و۳۱.۵ درجه سانتی گراد است و میانگین بارندگی سالانۀ آن ها از ۳۴۱ و ۳۷ میلی متر تجاوز نمی کند. پوشش گیاهی اردن به گیاهان مدیترانه ای در ارتفاعات و کوه های غربی، و خار و گَوَن و بته های پراکنده در صحراها و بیابان ها محدود می شود؛ حیات وحش آن نیز به همین نسبت محدود و مختصر است و به جانوران و خزندگان و پرندگانی که با زندگی در این گونه نواحی سازگارند، منحصر می شود. اقتصاد. کمبود زمین های قابل کشت و محدودشدن صنعت گردشگری به سبب درگیر ی های مرزی و مسائل سیاسی با رژیم اشغالگر قدس، موجب نامساعدی اقتصاد اردن شده و کشور مزبور را عمدتاً به دریافت اعتبارات بین المللی و وام ها و کمک های خارجی متکی کرده است. منابع طبیعی این سرزمین بسیار محدود است و ناگزیر بخش عمده ای از نیازهای داخلی را از طریق واردات تأمین می کند. احداث شبکه های آبیاری در کو ه پایه های غربی تا حدی به کشاورزی آن رونق بخشیده است، ولی کشت دیم هنوز نقش عمده ای در کشاورزی آن دارد. محدودیت چراگاه ها و مراتع در امر گله داری و پرورش دام و احشام نیز بی اثر نبوده و تولید گوشت و لبنیات را محدود کرده است. اگرچه ماهی گیری در خلیج عقبه نیازهای پروتئینی کشور را تا حدی تأمین می کند. احیای جنگل در ارتفاعات شرقی و مبارزه با بیابان زایی یکی از هدف های دولت اردن است و در این راه تا اندازه ای موفق بوده است. اکتشاف و بهره برداری از منابعی چون فسفات و پتاس در ارتقای صنعت این کشور مؤثر بوده و منابع نفت و گاز آن با وجود اندک بودن، تأثیر مثبتی در تولید نیروی الکتریسیته و مصارف دیگر داشته است. تولید کفش و پوشاک، کودهای فسفاته، دارو، سیمان، سفال و چینی، دخانیات، مصنوعات الکتریکی و پلاستیکی و نفت تصفیه شده ازجمله فعالیت های صنعتی این کشور محسوب می شوند و صنعت گردشگری، به ویژه دیدار از آثار باستانی پترا، از منابع مهم درآمد کشور اردن به شمار می آید. حکومت و سیاست. اردن دارای نظام سلطنتی پارلمانی با دو مجلس قانون گذاری است. مجلس نمایندگان آن از ۸۰ عضو منتخب مردم تشکیل شده و ۴۰ سناتور مجلس سنا را شخص پادشاه برای یک دورۀ چهار ساله منصوب می کند و نخست وزیر یا رئیس دولت اردن را پادشاه با گرفتن رأی اعتماد از دو مجلس منصوب می دارد. مردم و تاریخ. جمعیت کشور اردن حدود۶,۱۸۷,۰۰۰نفر است(۲۰۱۰)و تراکم نسبی آن به۶۹.۳ نفر در کیلومتر مربع می رسد. روند افزایش جمعیت این کشور۲.۵ درصد است و ۹۹ درصد از مردم آن را عرب ها تشکیل می دهند. ۹۳ درصدشان مسلمان اند و ۸۲ درصد از آنان در شهرها زندگی می کنند و زبان رسمی آنان عربی است. میانگین امید به زندگی در اردن ۷۰ سال است و ۸۹ درصد از بزرگسالان آن باسوادند. نواحی غربی اردن در روزگار باستان به یکی از استان های امپراتوری روم تعلق داشت و ویرانه های پِترا یادآور آن روزگار است. این سرزمین در جنگ های صلیبی صحنۀ نبرد مسلمانان و مسیحیان بود و در قرن ۱۶ ضمیمۀ امپراتوری عثمانی شد. مردم آن در جنگ جهانی اول، با یاری انگلیسی ها، علیه عثمانی سر به شورش برداشتند و میهن شان پس از پاپان جنگ با نام ماورای اردن به یکی از استان های کشور نوبنیاد سوریه مبدل شد. در آوریل ۱۹۲۱ امیرعبدالله بن حسین هاشمی به فرمانروایی ماورای اردن رسید و تحت حمایت انگلستان قرار گرفت و طی قرارداد ۲۲ مارس ۱۹۴۶ سرزمین ماورای اردن با نام کشور اردن هاشمی به استقلال رسید و امیر عبدالله با عنوان ملک عبدالله اول سلطنت کشور نوبنیاد اردن هاشمی را برعهده گرفت.
معنی کلمه اردن در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] این مقاله درباره کشور اردن که جزء یکی از کشور های آسیایی است، می باشد. کشور اردن به دلیل این که یکی از مسیرهای حج است قابل اهمیت است. اردن کشوری در غرب آسیا است که پس از جنگ جهانی اول (۱۹۱۸م./۱۳۳۶ق.) هم هنگام با فروپاشی امپراتوری عثمانی، به شکل حکومت امیرنشین محلی با نام ماورای اردن (۱۹۲۱م./۱۳۳۹ق.) زیر قیمومت انگلیس درآمد و به سال ۱۹۴۶م./۱۳۲۵ق. با نام پادشاهی هاشمی اردن استقلال یافت. همسایه ها اردن این کشور از شمال با سوریه ۳۷۵ کیلومتر، از غرب با اسرائیل ۲۳۸ کیلومتر و دولت خودگردان کرانه باختری رود اردن ۹۷ کیلومتر، از شرق با عراق ۱۸۱ کیلومتر و از جنوب و جنوب شرقی با عربستان ۷۷۴ کیلومتر مرز مشترک دارد. از شهرهای مهم این کشور می توان عمان، کرک، معان، پترا و بندر عقبه را نام برد. علت نام گذاری به اردن نام اردن برگرفته از رود اردن است که از داخل این کشور می گذرد و تقدسی ویژه نزد پیروان ادیان ابراهیمی دارد. جمعیت و مذهب و مساحت ... [ویکی شیعه] اُردن، با نام رسمی اُردُن هاشمی، از کشورهای جنوب غربی آسیا است. جنگ موته در جنوب این کشور رخ داده است، البته در آن زمان اردن کشور مستقلی نبود و در کنار فلسطین بخشی از شام به شمار می آمد. آرامگاه جعفر طیار، مزار و محل شهادت شهدای موته و غار اصحاب کهف از جمله زیارتگاه های شیعیان در این کشور است. پیشینه تشیع در اردن به قرن چهارم قمری باز می گردد. در قرن پنجم تسلط فاطمیان مصر بر این کشور بر نفوذ تشیع در آن افزود، اما تسلط سلجوقیان، ایوبیان و اشغال برخی شهرهای فلسطین به دست صلیبیان، سبب مهاجرت شیعیان اردن به لبنان گردید. شیعیان اردن متکشل از چچن ها(حدود ۲،۰۰۰ تن) و شماری شیعه مهاجر از کشورهای عراق و لبنان هستند و شمار اندکی دروزی(حدود ۲۰۰ تن) نیز در این کشور زندگی می کنند. آمار دقیقی از جمعیت شیعیان این کشور در دست نیست. پورتال اهل بیت، شمار آنان را در ۲۰۰۸م ۱۴۶،۵۹۷ تن و مرکز تحقیقات pew در ۲۰۰۹م ۶۲.۰۰۰ تن تخمین زده اند. در مجموع حدود ۲٪ از جمعیت این کشور را شیعیان تشکیل می دهند. شیعیان اردن تحت فشار دولت این کشور مسجد و حسینیه ای ندارد، آنان مراسم عزاداری محرم را در مزار شهدای موته برگزار می کردند، اما دولت اردن به دلیل هراس از نفوذ و گسترش تشیع در این کشور، مانع از برگزاری این مراسم شد. عبدالله دوم، پادشاه این کشور نیز نخستین کسی بود که مسئله خطر هلال شیعی را مطرح کرد. افرادی نیز با اتهام ترویج مذهب شیعه در این کشور بازداشت شده اند. نام رسمی اردن، اُردُن هاشمی (به عربی: اَلمَمْلَکَة اَلأُرْدُنِیة اَلهَاشِمِیة) است و پایتخت آن اَمّان است. اردن در کرانه خاوری رود اردن واقع شده است. جمعیت این کشور حدود ۷ میلیون نفر است. حکومت در اردن پادشاهی موروثی و مشروطه است و قانون اساسی آن در ۸ ژانویه ۱۹۵۲ به تصویب رسیده است. سیستم حقوقی این کشور بر مبنای اسلام و قوانین فرانسه است. زبان رسمی اردن عربی است، اما انگلیسی نیز در امور تجاری، دولتی و...استفاده می شود. [ویکی اهل البیت] اردن در منطقه خاورمیانه و کنار خلیج عقبه قرار دارد و مساحت آن به 97740 کیلومترمربع بالغ می گردد که 2270 کیلومتر آن در اشغال رژیم غاصب صهیونیستی می باشد. این کشور در شرق فلسطین، جنوب سوریه، جنوب غربی و غرب عراق و شمال غربی عربستان قرار دارد. اردن شامل فات شیبداری در شمال غربی شبه جزیره عربستان و در غرب می باشد. کناره این فلات با برش تندی به شکافهای بزرگ ارضی حاشیه دریای مرده ختم می شود. دریای مذکور حدود 400 متر پائینتر از سطح دریای آزاد بوده و پست ترین نقطه کره زمین به شمار می رود. رودهای آن اردن و یرموک نام دارد. بیش از 80% اردن را بیابان فراگرفته و بدلیل نزدیکی به مدیترانه، زمستانهای نسبتاً بارانی و سرد و تابستانهای گرم و خشک دارد. میزان بارندگی در شرق 200 میلی متر اما در غرب به 600 میلی متر می رسد. اردن از گذشته، اغلب تحت تسلط ابرقدرتها بوده و خود کمتر دولتی مستقل داشته است. 4 قرن تحت قوای عثمانی قرار داشته و با شکست عثمانیان در جنگ اول، اردن در سال 1916م به تحت الحمایگی انگلستان درآمد و در سال 1921م، انگلیس حکومت ملک عبدالله هاشمی را به عنوان پادشاه خود مختار اردن به رسمیت شناخت. در سال 1946م، انگلستان برای حفظ منافع خود و افراد دست نشانده طی عهدنامه ای استقلال آن را اعلام کرد. در سال 1950م گروه زیادی از فلسطینیان با فشار رژیم اشغالگر قدس به صورت پناهنده به اردن آمدند. اردن در سال 1955م به عضویت سازمان ملل درآمد. در سال 1967م و در جنگ اعراب و اسرائیل که اردن هم از طرف های درگیر بود پس از شکست سختی، کرانه غربی رود اردن را از دست داد. در سال 1970 م و در فاجعه سپتامبر سیاه به دستور ملک حسین پادشاه اردن 20000نفر از فلسطینیان به طرز فجیعی توسط ارتش این کشور کشته شدند ولی با این حال درصد مهمی از آوارگان فلسطینی در این کشور سکونت دارند. در زمینه سیاست خارجی، اردن با کشورهای مرتجع و محافظه کار عربی و کشورهای غربی به ویژه امریکا مناسبات سیاسی و تجاری وسیعی دارد و بر حسب ملاحظات سیاسی گاهی به سوریه روی می آورد و گاهی هم به عراق. اردن 3600000 نفر سکنه دارد که بیش از 50% آنان را اعراب فلسطینی تشکیل می دهند بیش از 95% سکنه اردن مسلمان هستند که از نژاد سامی و به زبان عربی تکلم می کنند. بقیه مردم پیرو آئین مسیح هستند وگرچه مسیحیان در راس امور سیاسی – اداری کشور نمی باشند ولی در دستگاههای دولتی نفوذ زیادی داشته و از قدرت سیاسی بالایی برخوردارند. ناگفته نماند که حدود یک سوم مسلمین، شیعه هستند. جمعیت شهری 67% و رشد جمعیت 9/3% و تراکم نسبی در هر کیلومتر مربع حدود 35 نفر است ولی این رقم برای نقاط شهری 105 نفر گزارش شده است. اردن 8 استان دارد که 3 استان آن در اشغال رژیم صهیونیستی است مرکز حکومت آن امان و از شهرهای مهم آن بندر استراتژیک عقبه، معان و زرقاء قابل ذکرند. رنگ مشکی پرچم اردن به حکومت عباسیان، رنگ سفید به امویان یا فاطمیان و رنگ سبز به علویان تعلق دارد قانون اساسی این کشور در سال 1952 م تنظیم شده و در سالهای 1974م و 1976م، اصلاحاتی در آن به عمل آمده است. از نوامبر 1989 م که نظام حاکم بر اردن می خواست باصطلاح اصول دموکراسی پیاده کند جنبش های اصیل اسلامی در این کشور رشد فزاینده ای یافت اما رژیم وابسته به غرب اردن در جهت سرکوبی آنان از هیچ خیانتی فروگذاری نمی کند و حتی نمایندگانی که می خواهند به اسلام اصیل بازگردند، بازداشت می شوند. [ویکی الکتاب] معنی أَرَدْنَ: (آن زن) بخواهد ریشه کلمه: رود (۱۴۸ بار) [ویکی حج] اردن، کشوری در غرب آسیا که از مسیرهای حج است. اردن پس از جگ جهانی اول با فروپاشی امپراتوری عثمانی به صورت امیرنشینی تحت قیمومت انگلیس درآمد و در سال ۱۹۴۶م/۱۳۲۵ق با نام پادشاهی هاشمی اردن استقلال یافت. این کشور در گذشته برای مسلمانان دروازه شام شمرده می شد و پس از اسلام همواره از مسیرهای حج بوده است. افزون بر این مکان های زیارتی همچون قبر شعیب پیامبر، غار اصحاب کهف و قبر جعفر طیار نیز در آن قرار دارد. در سال ۱۹۰۸م حکومت عثمانی راه آهن حجاز را از شمال تا جنوب اردن راه اندازی کرد و زمان سفر به حج از این سرزمین را از شش هفته به پنج روز کاهش داد. البته این راه آهن هشت سال بیشتر دوام نیاورد و به دست شریف حسین، حاکم حجاز، ویران شد. درگذشته ایرانیان برای حج گزاری به کشورهای سوریه و لبنان سفر و از اردن عبور می کردند. زَرقاء، عَمّان پایتخت این کشور، کَرْک و بندر عَقَبه از معروف ترین توقفگاه های مسیر حج بوده اند که در کشور اردن قرار دارند. امروزه «وزارت اوقاف و شئون و مقدسات اسلامی»، وظیفه اجرای امور حج و نظارت بر آن را در در کشور اردن برعهده دارد. سهمیه این کشور از حج ۶۰۰۰ نفر است که هر ساله از میان کسانی انتخاب می شوند که پیشتر به حج نرفته اند. از سال ۱۹۴۸م با بهبود رابطه اردن با اسرائیل مسلمانان اسرائیل از طریق کشور اردن به حج می روند و بعثه حج اردن امور مربوط به آنان را نیز انجام می دهد.
معنی کلمه اردن در ویکی واژه
اردن (جمع اردنها) #
جملاتی از کاربرد کلمه اردن
اسکان ابو نصیر (به عربی: اسکان ابو نصیر) شهری در استان عمان است که در کشور اردن واقع شدهاست. جمعیت این شهر ۲۴٫۶۸۰ نفر است.
و از آداب مریدان نیست، وِردها بسیار داشتن، بظاهر زیرا که قوم اندر خاطر مانده باشند و معالجت خویهای بد و از غفلت دور بودن نه اندر اعمال بِرّ، ناچار، بود ایشانرا از آن، گزاردن فرایض و سنن راتبه است اَمّا زیادت از نماز نافله، یاد کرد بدل، ایشانرا تمامتر بر دوام.
نیروگاههای ناروا که ۹۵ درصد برق کشور استونی را تامین میکند متعلق به این شرکت است، استی انرگیا در پروژههای نیروگاهی کشورهای لتونی، لیتوانی، فنلاند، اردن و آمریکا (یوتا) مشارکت داده است.
هذا یَوْمُ الْفَصْلِ این آن روزگار بر گزاردن است، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۱) آن روز که شما بدروغ میداشتید و میگفتید که دروغ است.
وَ قِیلَ و گفتند: یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ ای زمین فرو بر تو آن آب خویش که بر انداختهای وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی و ای آسمان تو بازگیر آن آب که فرو گذاشتهای، وَ غِیضَ الْماءُ و آب زمین در زمین فرو بردند، وَ قُضِیَ الْأَمْرُ و کار بر گزاردند، وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ و کشتی آرام گرفت بر سر کوه جودی، وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۴۳) و اللَّه گفت: دوری و لعنت باد این گروه ستمکاران را بر خویشتن.
«و امیر از آنجا حرکت سوی ناحیت رزان کرد. مردم رزان چون خبر این حصار بدیشان رسیده بود، بیشتری بگریخته بودند و اندک مایه مردم در آن کوشکها مانده، امیر ایشان را امان داد تا جمله گریختگان بازآمدند و خراج بپذیرفتند و بسیار هدیه از زر و نقره و سلاح بدادند. و زین ناحیت تا جروس که در میش بت آنجا نشستی ده فرسنگ بود، [بدانجا] قصدی و تاختنی نکرد که این در میش بت رسولی فرستاده بود و طاعت و بندگی نموده و گفته که چون امیر بهرات بازشود بخدمت پیش آید و خراج بپذیرد. امیر بتافت و سوی ناحیت وی لشکر کشید و آن ناحیتی و جایی است سخت حصین از جمله غور و مردم آن جنگیتر و بنیروتر و دار ملک غوریان بوده بود بروزگار گذشته، و هر والی که آن ناحیت او را بودی همه ولایت او را طاعت داشتندی. [پیش] تا امیر حرکت کرد بر آن جانب، دانشمندی را برسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بو الحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند و پیغامهای قوی داد و بیم و امید، چنانکه رسم است. و رسولان برفتند و امیر بر اثر ایشان . چون رسولان بدان مغروران رسیدند و پیغامها بگزاردند، بسیار اشتلم کردند و گفتند:
خواجه حسن مؤدب کی خادم خاص شیخ بود، حکایت کرد که چون شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز در ابتدای حالت به نشابور آمد، و مجلس میگفت و بیکبار مردمان روی بوی آوردند و مریدان بسیار پدید آمدند. در آن وقت در نشابور مقدم کرامیان استاد ابوبکر اسحقّ کرامی بود، و رئیس اصحاب رأی و روافض قاضی صاعد. و هر یک از ایشان تبع بسیار و شیخ را عظیم منکر و جملگی صوفیان را دشمن داشتندی. و شیخ بر سر منبر بیت میگفتی و دعوتهای بتکلف میکردی، چنانک هزار دینار زیادت در یک دعوت خرج میکرد و پیوسته سماع میکرد و ایشان برآن انکارهای بلیغ میکردند و شیخ فارغ بود و بر سر کار خویش، پس ایشان بنشستند و محضری کردند و ایمۀ کرامیان نبشتند کی اینجا مردی آمده است ازمیهنه و دعوی صوفیی میکند و مجلس میگوید و بر سر منبر بیت وشعر میگوید، تفسیر و اخبار نمیگوید و سماع میفرماید و جوانان را رقص میفرماید و لوزینه و و مرغ بریان میخورد و میخوراند، و میگوید من زاهدم و این نه شعار زاهدانست و نه صوفیان. و خلق بیکبار روی بوی نهادند و گم راه میگردند و بیشتر عوام در فتنه افتادهاند. اگر تدارک این نکند زود بود کی فتنۀ ظاهر گردد. و این محضر بغزنین فرستادند، به خدمت سلطان غزنین، جواب نبشتند بر پشت محضر، کی ایمۀ فریقین شافعی و بوحنیفه بنشینند و تفحص حال او بکنند و آنچ مقتضای شریعتست بروی برانند. این مثال روز پنجشنبه در رسید.آنها کی منکران بودند شاد شدند و گفتند فردا آدینه است، روز شنبه مجمعی سازیم و شیخ را با جملۀ صوفیان بردار کنیم بر سر چهار سوی. برین جمله قرار دادند و این آوازه در شهر منتشر شد و آن طایفۀ کی معتقد بودند رنجور و غمناک گشتند و کسی را زهره نبود کی این حال با شیخ بگوید. خواجه حسن مؤدب گفت چون این روز نماز دیگر بگزاردیم، شیخ مرا بخواند و گفت ای حسن، صوفیان چندتناند؟ گفتم صد و بیست تناند،. گفت فردا چاشتگاه جهت ایشان هر یکی را سر برۀ بریان در پیش نهی با شکر کوفتۀ بسیار، تا برآن مغز بره پاشند، و هر یکی را رطلی حلوای شکر و گلاب پیش نهی با بخور، تا عود میسوزیم و گلاب برایشان میریزیم. و کرباسهای گازر شست بیاری، و این سفره در مسجد جامع بنهی، تا آن کسانی که ما را در غیبت غیبت میکند برأی العین ببینند کی حقّ سبحانه و تعالی عزیزان درگاه عزت را از پردۀ غیب چه میخوراند. حسن گفت چون شیخ این اشارت بکرد در جملۀ خزینه یک تاه نان معلوم نبوده است، و در جملۀ نشابور کس را نمیدانستم که باوی گستاخی کنم، که همگنان ازین آوازه متغیر شده بودند و زهرۀ آن نبود کی شیخ را گویم که وجه این از کجا سازم. از پیش شیخ بیرون آمدم. آفتاب روی به غروب نهاده بود، بسر کوی عدنی کویان باستادم متحیر، و نمیدانستم کی چه کنم مردمان در دکانها میبستند و روی بخانها مینهادند،. مردی از پایان بازار میدوید تا بخانه رود مرا دید استاده، گفت ای حسن چه بوده است که چنین متحیر ایستادۀ، حاجتی و خدمتی فرمای. من قصه با او تقریر کردم کی شیخ چنین فرموده است و هیچ وجه معلوم نیست. آن جوان درحال آستین باز داشت و گفت دست در آستین درآر دست در آستین وی بردم و یک کف زر سرخ برداشتم روی بکار آوردم، و آنچ شیخ فرموده بود جمله راست کردم. و گفتی کف من میزان گفت شیخ بود، که این جمله ساخته شد که یک درم سیم نه دربایست بود ونه زیادت آمد آن شب آن کار ساخته شد. و به گاه برفتم و کرباس بستدم و به مسجد جامع سفره باز گستریدم. شیخ با جماعت حاضر آمد، و خلایق بسیار به نظاره مشغول، و این خبر به قاضی صاعد و استاد ابوبکر بردند. قاضی صاعد گفت بگذارید تا امروز شادی بکنند و سر بریانی بخورند که فردا سر ایشان کلاغان خواهند خورد. و بوبکر اسحقّ گفت بگذارید کی ایشان امروز شکمی چرب کنند کی فردا چوب دارچرب خواهند کرد. این خبر بگوش صوفیان آوردند، همه غمناک و رنجور گشتند. چون از سفره فارغ شدند شیخ گفت ای حسن باید کی سجادهای صوفیان به مقصوره بری، از پس قاضی صاعد، کی ما از پس او نماز خواهیم گزارد، و قاضی صاعد خطیب شهر بود. پس حسن گفت سجادهای صوفیان به مقصوره بردم، در پس پشت قاضی صاعد، صد و بیست سجاده فرو کردم دو رسته. قاضی صاعد بر منبر رفت و خطبۀ بانکار بگفت و فرود آمد. چون نماز بگزاردند شیخ برخاست و سنت را توقف نکرد و برفت. چون شیخ برفت قاضی صاعد روی باز پس کرد و میخواست که سخنی گوید، شیخ بدنبالۀ چشم در وی نگاه کرد، او حالی سر در پیش افکند. چون شیخ بخانقاه باز آمد مرا گفت: برو بر سر چهار سوی کرمانیان، و آنجا کاک پزی است و کاک پاکیزه نهاده و کنجد و پسته مغز دروی نشانده، ده من کاک بستان و فراتر شو، منقا فروشیست، ده من منقا بستان و در دوایزارفوطۀ کافوری بند، و به نزد استاد ابوبکر اسحقّ برو بگوی امشب باید کی روزه بدین گشایی. حسن گفت برخاستم و بر سر چارسوی کرمانیان شدم و بدر سرای ابوبکر اسحقّ شدم و سلام شیخ برسانیدم و گفتم شیخ میفرماید کی امشب باید کی روزه بدین طعام گشایی، چون او آن بدید رنگ رویش متغیر شد و ساعتی انگشت در دندان گرفت و تعجب نمود و مرا بنشاند و حاجب بوالقسمک را آواز داد و گفت برو به نزدیک قاضی صاعد، و او را بگوی که میعادی که میان ما بود کی فردا با این شیخ و صوفیان مناظره کنیم، و او را برنجانیم، من از آن قول برگشتم، تو دانی با ایشان و اگر گوید چرا؟ بگوی کی من دوش نیت روزه کردم و امروز به مسجد جامع میشدم، چون بسر چهار سوی کرمانیان رسیدم کاکی پاکیزه دیدم نهاده، آرزو کرد چون فراتر شدم منقا دیدم، گفتم. چون بخانه آمدم فراموش کردم و این حال نگفته بودم، این هر دو را از آن هر دو موضع بر من فرستاده است که امشب روزه بدین بگشای، اکنون کسی را که اشراف خاطر بندگان خدای تعالی چنین باشد مرا باوی ترک مناظره نباشد. حاجب بوالقسمک برفت و پیغام بازآورد کی من این ساعت هم بدین مهم به نزدیک تو کس میفرستادم کی او امروز از پس من نماز گزارده است، چون سلام فریضه باز داد برخاست و سنت را مقام نکرد و برفت. من روی باز پس کردم و میخواستم کی او را برنجانم و گویم که این چه شعار صوفیان است کی روز آدینه نماز سنت نگزاری؟ شیخ بدنبالۀ چشم بمن بازنگریست، خواست کی زهرۀ من آب شود. پنداشتم که او بازیست و من گنجشکی، که همین ساعت مرا صید خواهد کرد، هرچند کوشیدم سخنی نتوانستم گفت. او امروز هیبت و سلطنت خود بمن نمود، با وی مرا هیچ کاری نیست. صاحب خطاب سلطان تو بودۀ و تو دانی با او. چون حاجب بوالقسمک این سخن بگفت ابوبکر اسحقّ روی به من کرد و گفت برو و با شیخ بگو کی قاضی صاعد با سی هزار مرد تبع و بوبکر اسحقّ بابیست هزار مرد و سلطان با صد هزار مرد و هفتصد پیل جنگی مصافی برکشیدند با تو و قلب و میمنه و و جناح راست کردند تو بده من کاک و ده من منقامصاف ایشان بشکستی و برهم زدی. اکنون تو دانی با دین خویش لَکُم دینُکُم وَلی دین. حسن گفت من پیش شیخ آمدم و ماجری بگفتم. پس شیخ روی باصحاب کرد و گفت از دی باز لرزه بر شما افتاده است، شما پنداشتید کی چوبی به شما چرب خواهند کرد، چون حسین منصوری باید کی در علوم حالت در مشرق و مغرب کس چون او نبود در عهد وی، تا چوبی بوی چرب کنند. چوب به عیاران چرب کنند بنامردان چرب نکنند. پس روی بقوّال کرد و گفت بیار و این بیت بگوی. بیت:
تبیره برآمد ز درگاه شاه سوی اردن آمد درفش سپاه
در ۲۶ جوئن، گاردن در انتخاب شماره ۴ توسط تیم اورلاندو مجیک در مراسم درفت سال ۲۰۱۴ انتخاب شد.
استفانی النبر (عربی: ستيفاني مازن يوسف النبر؛ زادهٔ ۱۲ ژوئیهٔ ۱۹۸۷) بازیکن فوتبال اهل اردن است.
ما را گذاردند، رفیقان نیمه راه اینگونه در مخافت و گشتند اسپری
در ۱۹۱۳ بروسیلوف را به هدایت سپاه دوازدهم در بخش نظامی کیف گماردند؛ خود وی در مورد اعزامش گفت: «شک ندارم که عزیمتم[از ورشو] شور و هیجانی در میان سربازان مستقر در ورشو برخواهد انگیخت… باشد! هر چه شده که شده، خودم خرسندم که از فاضلابِ حال و هوای دادگاه گونهٔ ژنرال اسکالون خلاص شدهام.»
شهر اردوگاه البقعه (به عربی: مخیم البقعه) در البلقاء در کشور اردن واقع شدهاست. جمعیت این شهر ۶۲٫۵۰۸ نفر است.
و روز دیگر شنبه بوالفتح را بجامه خانه بردند و خلعت عارضی پوشید، در آن خلعت کمر هفتصدگانی بست و پیش آمد و خدمت کرد و بخانه بازگشت و اعیان حضرت و لشکر حقّی گزاردند نیکو. و دیگر روز بدرگاه آمد و کار ضبط کرد، و مردی شهم و کافی بود و تا خواجه احمد حسن زنده بود، گامی فراخ نیارست نهاد ؛ و چون او گذشته شد، میدان فراخ یافت و دست بتوفیر لشکر برد و در آن بسیار خللها افتاد بجای خود بیارم هر یک.
مخیم الحسین (به عربی: مخیم الحسین) یک منطقهٔ مسکونی در اردن است که در استان امان واقع شدهاست. مخیم الحسین ۰٫۴۲ کیلومتر مربع مساحت و ۳۲٬۰۰۰ نفر جمعیت دارد.
گفتند: امانت در حقّ بنی آدم ادای فرایض است و امتثال امر و نهی چنان که گفتیم و امانت در حق آسمان و زمین و کوهها خضوع است و طاعت، پس گفت: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها آسمان و زمین و کوه سروا زدند و باز نشستند از آن که در آن خیانت کنند، یعنی که امانت خویش بگزاردند و خضوع و طاعت که بر ایشان نهادند بجای آوردند قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ، و بنی آدم در امانت خویش خیانت کردند و بوفای عهد باز نیامدند.
ام کندم (به عربی: امالکندم) یک منطقهٔ مسکونی در اردن است که در استان عمان واقع شدهاست.
الاصیل در امان اردن متولد شد. پدرش علی الاصیل، موسیقیدان، خواننده، و ترانهساز عراقی از شهر حله در استان بابل است و مادرش اردنی از تبار فلسطینی.
ال بل، نامی که در میان دوستانش به آن معروف بود، یکی از فرزندان خانواده پیشگام مزرعهدار، دارای شرکت روغن و توسعه املاک و مستغلات بود، خانوادهای که نام آن بر چندین منطقه، بل، بل گاردنز و بل-ایر در جنوب کالیفرنیا گذاشته شدهاست. پدر وی الفونزو، از سود شرکت روغن خود برای بهبود جوامع جنوبی کالیفرنیا استفاده کرد، از جمله بخشهای از وستوود، بورلی هیلز، پسیفیک پلسیدس و بل-ایر.
هژدهم این ماه نامه رسید بگذشته شدن والده بونصر مشکان، و زنی عاقله بود، و از استادم شنودم که چون سلطان محمود حسنک را وزارت داده بود و دشمن گرفته با چنان دوستی که او را داشت، والدهام گفت «ای پسر، چون سلطان کسی را وزارت داد، اگر چه دوست دارد آن کس را، در هفتهیی دشمن گیرد، از آن جهت که همباز او شود در ملک، و پادشاهی بانبازی نتوان کرد.» و بونصر بماتم بنشست. و نیکو حق گزاردند . و خواجه بزرگ درین تعزیت بیامد و چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته و دیگر ریاحین و مورد و نرگس و سرو آزاد؛ بونصر را گفت: نبایستی که بما بمصیت آمده بودیمی تا حقّ این باغچه گزارده آمدی، چنانکه در روزگار سلطان محمود حقّ باغچه غزنین گزاردیم. و اسبش بکرانه رواق که بماتم آنجا نشسته بودند آوردند و برنشست و بونصر در رکابش بوسه داد و گفت «خداوند باقی باد، آن فخر بر سر من نهاد بدین رنجه شدن که هرگز مدروس نشود، و عجب نباشد که این باغ آن سعادت که باغ غزنین یافت، بیابد.» و هر چند امیر بر زبان بوالحسن عقیلی پیغام فرستاده بود در معنی تعزیت، روز چهارشنبه بخدمت رفت، امیر بلفظ عالی خود تعزیت کرد.