ابریق

معنی کلمه ابریق در لغت نامه دهخدا

ابریق. [ اِ ] ( معرب ، اِ ) معرب آبری ( تاج العروس ) یا آبریز. ظرف سفالین برای شراب :
ابریق می مرا شکستی ربّی
برمن در عیش من ببستی ربّی.( منسوب به خیام ). || آبدستان. ( خلاص نطنزی ) ( مهذب الاسماء ). تاموره. || کوزه آب. کوزه :
پس فروشد ابله ایمان را شتاب
اندر آن تنگی بیک ابریق آب.مولوی.|| آوند چرمین لوله دار که بدان وضو سازند. مطْهَره. || ظرف سفالین با گوشه و دسته و لوله که بدان طهارت کنند. لولهین. || آفتابه. مطْهَره فلزّین : روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه پای حصاری خفته که دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میرود بغارت رفت . ( گلستان ). || مشربه. || گردن ِ عود. || وزنی معادل دو من. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). || شمشیر نیک تابان. شمشیر روشن تابنده. ( مهذب الاسماء ). شمشیر بسیار درخشنده. || کمان درخشان. || زن صاحب جمال تابان بدن. ج ، اباریق.

معنی کلمه ابریق در فرهنگ معین

( ا ِ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - کوزه . ۲ - ظرف سفالین با دسته و لوله برای آب یا شراب . ۳ - آفتابه ، لولهین . ۴ - مطهره . ۵ - وزنی معادل دو من .
( ~. ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - شمشیر بسیار درخشنده . ۲ - زن صاحب جمال .

معنی کلمه ابریق در فرهنگ عمید

نوعی ظرف سفالی یا بلوری لوله دار و دارای دسته که در آن آب یا شراب می ریختند.

معنی کلمه ابریق در فرهنگ فارسی

معرب آبریز: کو ه، اباریق جمع، ظرف سفالین لوله داربادسته برای آب یاشراب
( اسم ) ۱ - شمشیر بسیار تابان شمشیر بسیار درخشنده . ۲ - کمان درخشان . ۳ - زن صاحب جمال تابان بدن .

معنی کلمه ابریق در دانشنامه آزاد فارسی

اِبریق
اِبریق
ظرفی شیشه ای یا سفالی برای شراب، یا ظرفی لوله دار برای وضو یا طهارت (آفتابه). این ظرف از فلز، چرم و مواد دیگر نیز ساخته می شده و عمدتاً کوزه ای دارای دسته و لوله بوده که گاهی تزئینات نیز داشته است. ابریق معرب آبریز است که به نام لولهین و مشربه، و نیز به سبب شباهتش به تُنگ، گاهی تنگ نامیده می شد و بعدها به آفتابه معروف شد. البته آفتابه بیشتر از مس، فلزات دیگر و پلاستیک، به صورت بدنۀ استوانه ای یا گِرد و شکم دار که منتهی به گردن و دهانۀ گشاد می شود و دسته و لوله ای بر بدنۀ آن متصل است، ساخته می شود.

معنی کلمه ابریق در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابریق به معنای آبریز، آبدستان، جام شراب بهشتى است.
این واژه، یک بار در قرآن کریم و به شکل جمع، در و در وصف یکى از مجالس شادکامى مقرّبان آمده است: «یَطوفُ عَلیهِم وِلدَنٌ مُخلَّدونَ• بِأَکوَابٍ وَ أَباریقَ و کَأسٍ مِن مَعینٍ: نوجوانانى جاودان در شکوه و طراوت پیوسته با قدح ها و کوزه ها و جام هایى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور) گرداگرد آنان مى گردند».
واقعه/سوره۵۶، آیه۱۷-۱۸.
ابریق را به شکل ها و کاربردهاى گوناگونى شناسانده اند که به نظر مى رسد، انواع متفاوتى داشته یا در هر جا به گونه اى خاص بوده است.کسانى، فقط به دسته دار بودن،
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج ۲۳، ص ۱۰۲.
درباره مبدأ پیدایش این واژه، دو دیدگاه وجود دارد:بسیارى از لغت شناسان و مفسّران پیشین و معاصر مسلمان و غیر مسلمان، آن را عربى شده واژه فارسى «آبریز» «آبراه» و «آبرى به معناى آب ریختن» دانسته اند.
آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج ۱۴، ص ۱۳۶.
...
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
ابریق:آبریز، آبدستان، جام شراب بهشتی
این واژه، یک بار و به شکل جمع، در آیه 18 سوره واقعه/56 و در وصف یکی از مجالس شادکامی مقرّبان آمده است: «یَطوفُ عَلیهِم وِلدَنٌ مُخلَّدونَ * بِأَکوَاب وَ أَباریقَ و کَأس مِن مَعین »؛ نوجوانانی جاودان پیوسته با قدح ها و کوزه ها و جام هایی از نهرهای جاری بهشتی گرداگرد آنان می گردند.
ابریق را به شکل ها و کاربردهای گوناگونی شناسانده اند که به نظر می رسد، انواع متفاوتی داشته یا در هر جا به گونه ای خاص بوده است. کسانی، فقط به دسته دار بودن، گروهی به لوله دار بودن و برخی به هر دو اشاره کرده و آن را ظرفی با دهانه ای کشیده و دسته ای بلند دانسته اند.
این تفاوت شکل ها می تواند اشاره ای به گوناگونی کاربرد آن باشد؛ چنان که برای شست و شو، از آفتابه ای دسته دار و با لوله و برای نوشیدن از کوزه مانندی دسته دار و بی لوله استفاده می شده است. درباره مبدأ پیدایش این واژه، دو دیدگاه وجود دارد: بسیاری از لغت شناسان و مفسران پیشین و معاصر مسلمان و غیرمسلمان آن را عربی شده واژه فارسی «آبریز» «آبراه» و «آبری به معنای آب ریختن» دانسته اند.
از ادلّه این گروه، آن است که این گونه واژه ها را فقط در میان اشعار کسانی می توان یافت که تحت تأثیر تمدّن ایران آن روزگار می زیسته و بادیه نشینان ناآشنا با مجالس طرب اشراف، الفتی با آن نداشته اند.
برخی دیگر از این گروه حتی اصل «برق» را هم برگرفته از واژه فارسی «برّه» می دانند که به جهت ظرافت و حُسن، به این نام خوانده شده است؛ بدین سان معنای درخشندگی نیز از «ابریق» برمی آید. از دیدگاه این گروه، وجود واژگانی چند از زبان های گوناگون در قرآن، آسیبی به عربی بودن آن نمی رساند؛ زیرا این واژه ها هنگام نزول، جزئی از فرهنگ عرب زبانان بوده است.
برخی دیگر گامی فراتر نهاده، بر این باورند که در گزینش این واژه از زبان فارسی، رازی نهفته است؛ به این معنا که خداوند برای ترغیب مؤمنان و نمایاندن شادکامی مقربان، این واژه را از زبان فارسی بکار برده؛ زیرا مجالس طرب اشراف ایرانی برجسته ترین خوشی های دنیایی آن روزگار بوده است؛ اما برخی با استدلال به آیاتی که قرآن را کتابی عربی معرّفی کرده، به عربی بودن واژه اعتقاد داشته، آن را از ریشه «برق» و به معنای چیز درخشنده و برّاق می دانند.
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
«ابریق» در اصل، از ریشه فارسی «آبریز» گرفته شده و به معنای ظروفی است که دارای دسته و لوله برای ریزش مایعات است.

معنی کلمه ابریق در ویکی واژه

کوزه.
ظرف سفالین با دسته و لوله برای آب یا شراب.
آفتابه، لولهین.
مطهره.
وزنی معادل دو من.
شمشیر بسیار درخشنده.
زن صاحب جمال.

جملاتی از کاربرد کلمه ابریق

روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصار خفته که دزد بی‌توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت می‌رود و به غارت می‌رفت.
چنانم کرد آن ابریق پرمی که چندین خنب بشکستم من امروز
در روستای ابریق مشغول کشاورزی و دامداری میباشند، اگر تصمیم دارید به روستای توریستی ابریق سفر کنید و شب را در طبیعت روستا بمانید همراه خود لباس گرم داشته باشید بهترین فصل سفر به این روستا فصل بهار و تابستان میباشد.این روستا ۱۹۱ نفر جمعیت دارد.
تشنه‌تر گشتم ز خون دل همانا شوق دوست چون سراب از تشنگی پر کرد این ابریق را
پس فروشد ابله ایمان را شتاب اندر آن تنگی به یک ابریق آب
طبیعت زیبای روستای ابریق بسیار دیدنی است مردمان روستای ابریق بسیار خون گرم ومهربان هستند اهالی
ابریق یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان آذغان بخش مرکزی شهرستان اهر واقع شده‌است.
هرکه ابریقی ز جا برداشتی او لوای امر و نهی انباشتی
یک ملک ابریق از لؤلؤ پر آب بود در دست دگر مشکو گلاب
زاب ابریق ریای تو نشویم ای شیخ خرقه خود که شد از باده ناب آلوده
از سقاهم ربهم ابریقهاست ما به لب پیش لب ما و شما
باغ و گلستان ملی اشکوفه می‌کردند دی زیرا که ابریق از پگه خوردند خماران ما
ساقیِ ساده بر ستیزه ی عام میِ برّاق ریز در ابریق