آشفته حال

معنی کلمه آشفته حال در لغت نامه دهخدا

( آشفته حال ) آشفته حال. [ ش ُ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) مجذوب. شوریده در اصطلاح صوفیان :
ندانی که آشفته حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات ( کذا ).سعدی.مکن عیب آشفته حالان مست
که غرق است ، از آن میزند پا و دست.سعدی. || پریشان و بی بضاعت :
بدیدار مسکین و آشفته حال.سعدی.

معنی کلمه آشفته حال در فرهنگ عمید

( آشفته حال ) ۱. پریشان حال، شوریده، مضطرب: آن عمادالملک گریان، چشم مال / پیش سلطان دردوید آشفته حال (مولوی: ۹۷۵ ).
۲. مسکین، مستمند.
۳. (تصوف ) شوریده، مجذوب.

معنی کلمه آشفته حال در فرهنگ فارسی

( آشفته حال ) ( صفت ) ۱ - پریشانی پریشان حال . ۲ - بی بضاعت مسکین . ۳ - ( تصوف ) مجذوب شوریده.
مجذوب

معنی کلمه آشفته حال در ویکی واژه

آشفته‌حال
دارای زندگی یا فکر پریشان. آشفته حالی. خانم ... پریشان‌تر و آشفته حالتر می‌گردید.‌«شهری»

جملاتی از کاربرد کلمه آشفته حال

گر قوافی چون بلند اقبال شد آشفته حال شعرم ازمستی است استادی نمی خواهیم ما
ز جور دور گردان چند نالم چنین تا کی بود آشفته حالم
سر و سر کردهٔ نازک نهالان قرار خاطر آشفته حالان
نه آنجا کس زقحط آشفته حالست اگر قحطی بود قحط ملالست
6.اکنون که در برابر این مدعیان دروغین حجاب غیب وجود دارد و از درک اسرار محرومند، این قدر آشوب به پا کرده و آشفته حالند، باید دید زمانی که پرده ها از جلو چشمانشان کنار می رود و به کرامت واقعی دست پیدا می کنند، چه خواهند کرد و چه خواهند گفت؟
مدام از آتشی آشفته حالم فغان کز اختر بد در وبالم
منال ای دل که در زنجیر زلفش همه جمعیت است آشفته حالی
من جز به یاد تو نزنم یک دم و تو را یک دم نیاید از من آشفته حال یاد
هست در شادی دل شه چون مه فرخ به فال بهر دل چون قوت جانش باد هر آشفته حال
گه حجاب روکندموسازدت آشفته حال گاه گیرد پرده ازرخ محو دیدارت کند
چنین گفت چرخ دللیری هلال چو بشنید م این گشتم آشفته حال