آگاه شدن

معنی کلمه آگاه شدن در فرهنگ فارسی

( آگاه شدن ) ( مصدر ) خبر شدن آگاهی یافتن مطلع گشتن .

معنی کلمه آگاه شدن در ویکی واژه

آگاه‌شدن
مطلع شدن، با خبر شدن. حکمران ... از گوشه و کنار آگاه شد که مال و ثروت نیز دارم. «قاضی»

جملاتی از کاربرد کلمه آگاه شدن

چون اهل قبیلهٔ دل آرام آگاه شدند خاص تا عام
وازنیک در یک وبسایت شبکه اجتماعی،[واژه‌نامه ۸۶] پُستی ارسال کرد، که در آن بر دُرُست نبودن رای‌های داوران نیز اظهار داشت، و گفت که داوران به دلیل نگه داشتنش در برنامه نیز مجبور به دروغ گفتن دربارهٔ امتیازش شدند. بعد از آگاه شدن از شیوه و روش داوری، او بخاطر حرفی که در آن وبسایت زده بود نیز عذر خواهی کرد.
دریغا این بیت‌ها جمال خویش واخلق (؟با خلق) نمودندی تا خلق همه از حقیقت خود آگاه شدندی. بیت
حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان ۱۸۴۵ میلادی وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند؛ لذا باب که تازه از مکه به بوشهر آمده بود به شیراز برده شده محبوس گردید.
شهری از ناله و فریاد من آگاه شدند خود ترا هیچ خبر زان همه فریاد نبود
این جنسیت اروس و لوگوس نتیجه نظریه یونگ در مورد انیما/آنیموس سیزیژی روان انسان است. سیزیژی به شکاف بین مرد و زن اشاره دارد. به عقیده یونگ، این شکاف در ضمیر ناخودآگاه با استفاده از عناصر «جنسیتی مخالف» به نام آنیما (در مردان) و آنیموس (در زنان) خلاصه می‌شود؛ بنابراین مردان یک اصل زنانه ناخودآگاه دارند، «آنیما»، که با اروس زنانه مشخص می‌شود. کار تشخص برای مردان شامل آگاه شدن از آنیما و یادگیری پذیرش آن به عنوان مال خود است که مستلزم پذیرش اروس است. این برای دیدن فراتر از فرافکنی‌هایی که در ابتدا خود آگاه را کور می‌کند، ضروری است. «پس گرفتن فرافکنی ها» یک وظیفه اصلی در کار فردیت است که شامل مالکیت و ذهنیت بخشیدن به نیروهای ناخودآگاهی است که در ابتدا بیگانه تلقی می‌شوند.
روزنبرگ بیش از آن اظها می‌دارد که او ارتباط غیر خشونت‌آمیز به عنوان یک راه به "آگاه شدن از" آنچه او "انرژی الهی معشوق" می‌نامد توسعه داده‌است."
قوله تعالی: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ این آیت در شأن اهل حدیبیه فرو آمد. اصحاب بیعة الرضوان و سبب این بیعت‌ آن بود که رسول خدا در سال ششم از هجرت قصد زیارت کعبه کرد و هفتاد شتر با خود میبرد که قربان کند. این خبر بمکه رسید و قریش هم جمع شدند، با ساز حرب و آلت جنگ همه براه آمدند و اتفاق کردند که رسول را بقهر باز گردانند و نگذارند که در مکه شود. رسول گفت: ما را کسی باید که دلالت کند براهی که ایشان ما را ندانند و نبینند. دلیلی فرا پیش آمد و ایشان را بکوه و شکسته همی برد تا بهامون حدیبیه رسیدند. چون مکیان آگاه شدند، ایشان فرو آمده بودند. مرکب رسول (ص) آنجا زانو بزمین زد. رسول گفت: حبسها حابس الفیل، آن گه گفت: هر چه قریش از من درخواهند از تعظیم خانه و صلت رحم، ایشان را مبذول دارم. در آن حال عکرمه با پانصد سوار کفار بحرب بیرون آمدند یاران رسول از آن که بعمره احرام گرفته بودند سلاح نتوانستند گرفت. رسول خدا با خالد بن ولید گفت این عمّ تو است شرّ وی ترا کفایت باید کرد. خالد بیرون آمد. و گفت: انا سیف اللَّه و سیف رسوله. این نام بر وی برفت و حقیقت شد، پس یاران ایشان را بسنگ بتاختند و بهزیمت کردند. پس رسول خدا خراش بن ابی امیّة الخزاعی بمکه فرستاد تا با اشراف قریش سخن گوید و ایشان را خبر دهد که رسول بحرب و جنگ نیامده که بعمره آمده و زیارت کعبه، و خراش را بر شتر خود نشاند، شتری که نام وی ثعلب بود.
از تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۹۰ که فعالان محیط زیست ایران از تأیید حکم قصاص تقی‌زاده آگاه شدند آغاز به نوشتن نامه‌های جمعی به نهادهای قضایی ایران، مسوولان دولتی سازمان محیط زیست، و حتی خانواده شاکی پرونده تقی‌زاده نمودند. پای برخی از این نامه‌ها امضای بیش از هزار نفر از فعالان شناخته شده محیط زیست به چشم می‌خورد. این تلاشها پرونده تقی‌زاده را از انزوای زندان یاسوج به جایی رساند که برخی از مقامات سازمان محیط زیست و همچنین نمایندگان مجلس شورای اسلامی در مورد آن اظهار نظر کردند.
گم گشتن او که ناروا بود آگاه شدند کز کجا بود
نقل است که چون مردمان از کار او آگاه شدند از غار بگریخت و روی به مکه نهاد و آن وقت که شیخ بوسعید رحمة الله علیه به زیارت آن غار رفته بود گفت: سبحان الله! اگر این غار پرمشک بودی چندین بوی ندادی که جوانمردی به صدق روزی چند اینجا بوده است، این همه روح و راحت گذاشته.
إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ رب العالمین، چون خواست که ایشان را نصرت دهد نخست ایشان را در خواب کرد در آن معرکه، تا از حول و قوت خویش متبری گشتند و از بود خویش ناآگاه شدند، تا بدانند که نصرت از کرامت حق است نه از قوت و جلادت ایشان. وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ از آسمان باران فروگشادند تا از حدث و جنابت پاک شدند. و از چشمه معرفت آب یقین در دل ایشان گشادند تا از وساوس شیطان و هواجس نفس بیزار گشتند.
از دوزخ مرهوب و بهشت مرغوب آگاه شدن درین جهان مطلوبست
کم‌کم‌کار به‌جای باریک کشید، و قبیله دو طرف از جریان آگاه شدند، و دست به اسلحه کرده، در برابر یکدیگر قرار گرفتند، بیم آن می‌رفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعله‌ور گردد و زمین از خون آنها رنگین شود! خبر به محمد رسید، وی فوراً به محل حادثه آمد، و به آن وضع پایان داد.
در آن زمان در این ناحیه دو طایفه نیرومند ساکن بودند، خان‌های فراهان که در بخش فراهان کنونی ساکن بودند و خان‌های کَزّاز که در بخش زالیان کنونی ساکن بودند. هر دو طایفه پس از آگاه شدن از تصمیم احداث شهر تازه (قلعه نظامی)، کوشش نمودند حکومت مرکزی را قانع کنند که شهر را در منطقه مسکونی آن‌ها بنا نهد که هرکدام به دلایلی کامیاب نشدند. سرانجام یوسف‌خان گرجی تصمیم می‌گیرد که شهر را در محل کنونی که واپسین نقطه قلمرو فراهان و نخستین نقطه قلمرو کزاز بود بنا نهد تا از بروز اختلاف و درگیری جلوگیری شود.
دو ماه پس از فروریزی دیوار، یک نقاش ایرانی به نام کانی علوی برای نخستین بار روی آن نقاشی کشید. در آغاز، امنیت وی توسط دوست اسکاتلندی نقاش ایرانی که در سفارت اسکاتلند در بخش شرقی کار می‌کرد در تماس با وزیر دفاع جمهوری دموکراتیک آلمان فراهم شد. سپس برای توسعه کار، نقاش‌ها از طریق اطلاعیه رادیویی و تلویزیونی کانی علوی از این پروژه داوطلبانه آگاه شدند و در طی پنج-شش ماه روی ۱۳۰۰ متر از دیوار نقاشی کشیده شد.
در کتاب تاریخ مازندران نوشتهٔ اسماعیل مهجوری و نسخهٔ خطی شجره‌الامجاد آمده‌است: روزی شاهرخ‌شاه و امیرانش هنگام غسل در این گرمابه (حمام پرور) مشاهده کردند مردم پرور طبق آیین شیعیان در آنجا غسل می‌کنند از این رو سید تاج‌الدین بدستور شاهرخ‌شاه به هرات تبعید شد. از خویشان و یاران هیکویی سید تاج‌الدین چندین نفر در آن هجرت اجباری آنان را همراهی کردند. آنان هفت سال در هرات ماندند. سه سال در هرات قحطی شده بود چندانکه سر یک الاغ را به صد شاهی می‌فروختند. سرانجام با وساطت و اجازهٔ بانو گوهرشاد (همسر شاهرخ‌شاه) به خانهٔ خود بازگشتند، وقتی به دامغان رسیدند، سادات و پیروان سید پس از آگاه شدن با نقاره و علم به پیشواز او و همراهان رفتند و با احترام و شکوه آنان را به شهر بردند.
و ندیمان و مطربان و فرّاشان و از هر دستی مردم در کشتیهای دیگر بودند و کس را خبر نه. ناگاه آن دیدند که چون آب نیرو کرده بود و کشتی پر شده‌ نشستن‌ و دریدن گرفت‌، آنگاه آگاه شدند که غرقه خواست شد بانگ و هزاهز و غریو خاست.
وَ تِلْکَ عادٌ و این عاد آنست، جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ که شنیدند و ننیوشیدند، دیدند و ننگریستند، یافتند و نپذیرفتند، آگاه شدند و با راه نیامدند.