افراسیاب
معنی کلمه افراسیاب در لغت نامه دهخدا

افراسیاب

معنی کلمه افراسیاب در لغت نامه دهخدا

افراسیاب. [ اَ ] ( ص )کنایه از هموار به راه رونده است چه آب بمعنی راه رو هموار است. ( هفت قلزم ) ( برهان ). || در پهلوی فراسیاک بمعنی شخص هراسناک است. ( فرهنگ فارسی معین ). اصل کلمه ایرانی اوستائی است و فرنرسین تلفظ می شود و بموجب ترجمه یوستی آلمانی بمعنی شخص هراسناک می آید. ( فرهنگ لغات شاهنامه ص 26 ). || بمعنی حباب ها باشد و به این معنی چون در لفظ آب دو الف است الف اول به یای تحتانی موافق قاعده بدل شده است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
افراسیاب. [ اَ ] ( اِخ ) نام پادشاه ترکستان است. ( برهان ) ( هفت قلزم ). پادشاهی عظیم الشأن از پادشاهان توران که بغایت شجاع و بهادر بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پادشاه ترکستان زمین که بعد کشتن نوذر پادشاه ایران زمین ، دوازده سال در ولایت ایران پادشاهی کرد و پس طهماسب ، شاه ایران زمین افراسیاب را بصلح یک تیر پرتاب آرشی از ولایت ایران بیرون کرده ، باز ترکستان فرستاد. و همو سیاوش بن کیکاوس شاه را که بدو پیوسته بود، کشت. کیخسروبن سیاوش نبسه دخترین او بود. بدان انتقام او را زنده گرفت و علف تیغ گردانیده ، و میان کیخسرو و افراسیاب چهل سال جنگ بود، پدر او بشنگل بن زادشم بن تور نام داشت و افراسیاب جادو بود. ( شرفنامه منیری ). نام پادشاهی است مشهور از ترکستان که همواره بواسطه خون توربن فریدون با پادشاه معاصر خود کیقباد و کیکاوس و کیخسرو منازعه و محاربه داشته وغالب و مغلوب می شدند. آخر بدست کیخسرو که دخترزاده ٔاو بود و پسر سیاوش ، کشته شد. ( انجمن آرای ناصری ).
ابن البلخی نسب افراسیاب را چنین آورده : افراسیاب بن فاشن بن راه ارمن بن بورک بن ساتیاب بن بورشسب بن تورج بن توربن فریدون. ( فارسنامه ابن البلخی ). بهرحال افراسیاب یکی از بزرگترین و شجاعترین پادشاهان داستانی توران قدیم است که طبق داستانهای باستانی ایران وی نوه تور یکی از سه فرزند فریدون و نام پدرش پشنگ است. منوچهر نوه فریدون بمنظور انتقام خون پدرش با افراسیاب جنگید و سرانجام پیروز گردید و بموجب پیمانی صلح کردند و طبق همان عهدنامه نهر جیحون خط مرزی توران و ایران قرار گرفت. بعد از آن افراسیاب در زمان نوذر پسر منوچهر به ایران لشکر کشید و نوذر را بقتل رسانید و سرزمین ایران را حدود ده سال در تصرف گرفت ولی بر اثر ظلم و تباهی ، ایرانیان بسرکردگی قهرمانان خود قارن وکشواد قیام کردند و افراسیاب را از ایران بیرون راندند و دو شاهزاده ایرانی را بنامهای زاب و گرشاسب مشترکاً پادشاه ایران کردند و اینان آخرین پادشاه از سلسله پیشدادیان ایران باستان بودند و پس از انقراض این سلسله ، سلاطین کیانی بحکومت رسیدند. و در زمان دومین پادشاه کیانیان باز افراسیاب آغاز به دست اندازی بسرزمین ایران کرد. در این عصر بزرگترین پهلوان مشهور رستم زال با لشکریان ایران به توران حمله کرد و افراسیاب را تا ساحل جیحون دنبال نمود و به توران بازراند. پس از چندی سودابه زن کیکاوس و نامادری سیاوش ،این شاهزاده را که بخواسته او تن درنداده بود، متهم ساخت و او هم رنجیده از ایران به توران رفت و به افراسیاب پناهنده شده و مورد احترام او قرار گرفت. دختر افراسیاب را بزنی گرفت و تقرب او به افراسیاب موجب حسادت اطرافیان بخصوص گرسیوز برادر افراسیاب گردید و بر اثر بدگوئیهای آنان افراسیاب نسبت به سیاوش بدگمان شد و بدست گرسیوز ببدترین وضعی او را اعدام کرد.و از این رو دوباره آتش خصومت میان ایران و توران زبانه گرفت و جنگهای طولانی روی داد که اساس داستانها گردید و مبارزهای باستانی و قهرمانان بزرگ سپاه ایران زمین مانند رستم ، گودرز، طوس ، گیو و دیگران سالهای فراوان با تورانیان زد و خورد کردند و سرانجام کیکاوس در زمان حیات از سلطنت کناره گیری کرد و کیخسرو پسرسیاوش نوه خود را بپادشاهی برگزید و این شاه جوان براهنمائی و بکمک رستم و دیگر قهرمانان ایران با سپاهیان بیشمار به توران بخونخواهی پدر حمله برد و تمام این سرزمین را زیر و رو کرد و افراسیاب را طاقت نماند و فرار نمود ولی جان به درنبرد و دستگیر گردید و بقتل رسید. قسمت بیشتر اشعار برگزیده شاهنامه فردوسی درباره جنگهای ایرانیان با افراسیاب و تورانیان است. اگر بخواهیم نوشته مورخان یونانی را با داستان های ملی ایران تطبیق دهیم ، می توان سیروس تاریخی را همان کیخسرو داستانی دانست و افراسیاب را با آستیاژ تطبیق نمود. ( از قاموس الاعلام ترکی ). بلعمی ضمن اخبار ملوک عجم در زمان سلیمان داستان برخوردها و رزمهای داستانی ایران و توران را بیان میدارد و میگوید: از پس کیقباد پسرش بود کیکاوس و ملک عجم همه او داشت و حد مشرق از سوی ترکستان افراسیاب داشت و هرچه از پی آن بود همه تا ناحیت حجاز و سبا و یمن و حد مغرب سلیمان را بود. نشستگاه کیکاوس بلخ بود و میان او و ترک حد جیحون بود. او را سپاه سالاری بود نام او رستم بن دستان. این رستم بزرگ بود و بجهان اندر از او بزرگتر نبود و مردانه تر و مهتر سگستان بود از دست ملوک عجم.

معنی کلمه افراسیاب در فرهنگ فارسی

در داستانهای ایرانی نام پادشاه توران که مدتها با ایران مشغول جنگ بود و در زمان کیخسرو گرفتار و کشته شد .
کیا .... نام یکی از ملوک مازندران در عصر آل باوند و از بستگان آنان .

معنی کلمه افراسیاب در فرهنگ اسم ها

اسم: افراسیاب (پسر) (فارسی، پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: afrāsiyāb) (فارسی: اَفراسياب) (انگلیسی: afrasiyab)
معنی: به هراس اندازنده، ترسناک، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه تورانی، شخص هراسناک، ( در اوستایی، fran ( g ) rasiyan )، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) نام پادشاه توران که پس از جنگهای بسیار با ایرانیان سرانجام به دست کیخسرو کشته شد، ) نام دو تن از پادشاهان و حکام لرستان [قرن و هجری]، [یوستی شرق شناس و زبان شناس آلمانی معنی این کلمه ( افراسیاب ) را «شخص هراسناک» یا «کسی که به هراس می اندازد» آورده است]، ( در اعلام ) نام پادشاه توران، نام دو تن از پادشاهان و حکام لرستان، ( یوسنی معنی این کلمه ( افراسیاب ) را ' کسی که به هراس می افکند' آورده است )، به هراس افکننده، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی

معنی کلمه افراسیاب در دانشنامه عمومی

افراسیاب شاه اسطوره ای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. همچنین نام شهری باستانی است که در محل سمرقند کنونی وجود داشت. افراسیاب وزیر خردمندی داشت به نام پیران ویسه. افراسیاب سرانجام به دست کیخسرو کشته شد. نخستین یادکرد از افراسیاب در شاهنامه در جریان جنگ پشنگ است که در آن جنگ افراسیاب از سمت پدرش پشنگ به فرماندهی سپاه توران منصوب شده بود و توانست دهستان پایتخت نوذر را اشغال کند، همچنین افراسیاب در آن جنگ برادر خردمند خود اغریرث را می کشد.
یکی از یادکردهای دیگر شاهنامه از افراسیاب زمانی است که کیکاووس به هاماوران رفته و اسیر گشته و رستم هم برای نجات کاووس به هاماوران رهسپار شده است و در آن زمان افراسیاب که چشم کاووس و رستم را دور دیده می آید و ایران را تسخیر می کند اما رستم در ره بازگشت افراسیاب را از ایران بیرون می کند. همچنین زمانی که سهراب به ایران لشکرکشی می کند او بارمان وهومان را مأمور می کند تا مانع آشنایی پدر و پسر گردند. او در داستان سیاوش به ایران لشکرکشی می کند و سیاوش به همراه رستم به جنگ سپاه توران می رود. اما در نهایت پس از شکست اول گرسیوز را برای مذاکرات صلح می فرستد و با شرط رستم و سیاوش مبنی بر فرستادن صد گروگان از اقوام خود موافقت می کند. پس از آن رستم برای اینکه کیکاووس صلح را تأیید کند به پایتخت می رود ولی کاووس نه تنها صلح را نمی پذیرد بلکه حتی دستور صادر می کند صد گروگان کشته شوند. رستم حاضر به پذیرش خواسته شاه نمی شود و به همین دلیل کاووس او را از فرماندهی لشکر عزل و توس را به جای پور دستان منصوب می کند. سیاوش که حاضر به بد قولی نیست زنگه شاوران را دستور می دهد که صد نفر را بازگرداند و خود نیز به توران پناه می برد. افراسیاب ابتدا میانه ای بسیار خوب با سیاوش پیدا می کند ولی بعضی از اطرافیان او همانند گرسیوز برادر وی علیه سیاوش توطئه می کنند و افراسیاب رای به قتل شاهزاده ایران می دهد. این اتفاقات سر آغاز انتقام جویی ایرانیان و جنگ های فراوانی که بین دو کشور بر سر قتل سیاوش اتفاق می افتد است و در آخرین این جنگ ها یعنی جنگ بزرگ کیخسرو وی توسط کیخسرو که فرزند سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب بود، کشته می شود.
نام افراسیاب در اوستا ( 𐬟𐬭𐬀𐬢𐬭𐬀𐬯𐬌𐬌𐬀𐬥 فْرنگْرَسیَن ) به معنی هراس انگیز یا کسی که به هراس می افکند است. ∗ برخی متون کهن اوستا افراسیاب را آپاسیاْکوی می نامند. این اصطلاح در زبان اوستایی به معنی قاتل و راهزن است.
افراسیاب (شهر). افراسیاب نام شهری باستانی در شمال سمرقند در کشور ازبکستان است. این شهر در سال ۵۰۰ پیش از میلاد تا سال ۱۲۰۰ میلادی، دارای سکنه بود.
معنی کلمه افراسیاب در فرهنگ فارسی
معنی کلمه افراسیاب در فرهنگ اسم ها
معنی کلمه افراسیاب در دانشنامه عمومی

معنی کلمه افراسیاب در دانشنامه آزاد فارسی

اَفراسیاب
پسر پَشَنگ ، نبیرۀ تور، پادشاه توران در داستان های روایی ایران باستان ازجمله شاهنامه . افراسیاب در رایزنی پَشَنگ برای جنگ با ایرانیان داوطلب جنگ با ایرانیان شد. در نبرد با نوذر، شاه ایران، او را به اسیری گرفت و به خونخواهی دو تن از سرداران خود او را بکشت. افراسیاب می خواست دیگر اسیران ایرانی را نیز از پای درآورد که اغریرث مانع شد. افراسیاب در ری تاج کیانی را بر سر نهاد. زال با گزیدن زو به پادشاهی ایران به جنگ افراسیاب رفت . رستم با افراسیاب درآویخت و او را از زمین کند، اما کمربند افراسیاب گسیخت و او توانست بگریزد. پشنگ از کیقباد آشتی جست که پذیرفته شد. چندی بعد، کاوس به بند افتاد و افراسیاب دوباره به ایران تاخت . رستم ، افراسیاب را گریزاند. سهراب، به نیرنگ افراسیاب، به جنگ پدر خود رستم رفت و کشته شد. افراسیاب با سیاوش آشتی کرد، اما کیکاوس این آشتی را نپذیرفت . سیاوش در گنگ مورد استقبال افراسیاب قرار گرفت و دختر او فرنگیس را به همسری گزید. افراسیاب، به تحریک برادرش گرسیوز، سیاوش را کشت، و کیخسرو، پسر سیاوش، به خونخواهی پدر برخاست . رستم آهنگ توران کرد. افراسیاب پس از نبرد با رستم به چین گریخت . رستم پس از شش سال به ایران بازگشت و افراسیاب چندبار به نبرد با ایرانیان شتافت . افراسیاب با برجای گذاشتن درفش شاهی از برابر سپاه ایران به چین گریخت . او در نبردهای بعدی نیز از ایرانیان شکست خورد و سرداران نامدار خود را از دست داد. افراسیاب در غار بردع از خدای خود پوزش می خواست که صدای نالۀ او به گوش هوم پشمینه پوش رسید و او را با کمند دستگیر کرد، اما باز او موفق به فرار شد. سرانجام، به پیشنهاد هوم، چاره را در شکنجۀ گرسیوز دیدند. افراسیاب با شنیدن صدای نالۀ برادر، به سپاه ایران نزدیک شد و به بند افتاد و کیخسرو او را به گناه کشتن اغریرث و، نوذر و سیاوش گردن زد.

معنی کلمه افراسیاب در ویکی واژه

افراسیاب یکی از شخصیت‌های شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره‌ تور، از پادشاهان تورانی است.
افراسیاب یک لقب یا سِمت است، این عنوان مانند سرهنگ، سردار، در ادوار مختلف به شاهان تورانی نسبت داده شده‌است. جهان پهلوان پورش افراسیاب ..... بخواندش درنگی و آمد شتاب
افراسیاب ممکن است تحت عنوان قاتل و آدمکش در اذهان ایرانیان باستان باقیمانده باشد

جملاتی از کاربرد کلمه افراسیاب

بازیگران: سیرتی، شهیدی، طوفان افراسیابی
در ادبیات ترکی او را همان شخصیت افراسیاب در شاهنامه حماسی ایرانی می‌دانند. گاهی از او به عنوان خان ساکا (سکا) یاد می‌شود.
تو را آن زمان کشت افراسیاب که کشتی فکندی بر این روی آب
از بزرگان خاندان چلاویان می‌توان افراسیاب، اسکندر شیخی و میرحسین کیا را نام برد.
اغوش وهدان (اغوش پسر وهد)، پادشاه گیلان در زمان کیخسرو، شاه کیانی، و از فرماندهان لشکر او بود. کیخسرو چهار لشکر به جنگ افراسیاب فرستاد، که سومین شان را اغوش هدایت می کرد. اغوش به همراه پس نوذر از منطقه خزر به خوارزم رفت و با شیدا پسر افراسیاب و گرسیوز بردارش ملاقات کرد.
که بیزار گشتیم ز افراسیاب نخواهیم دیدار او را به خواب
مرا در دل آید که افراسیاب سپه بگذراند بدین روی آب
تا بر او چون منیژه دل بستم گشت افراسیاب دل آگاه
چو افراسیاب آن ز پیران شنید بکردار دریا ز کین بردمید
چو افراسیاب دلیر آن بدید بزد دست و گرز گران بر کشید
از مهم‌ترین دلایل این شکست حمایت قوام‌الدین مرعشی، ملقب به میربزرگ، از چلاویان بود. کیا افراسیاب به خاطر کمبود حامی در میان رهبران نظامی محلی با این روحانی محلی شیعه روابط حسنه‌ای ایجاد کرد و موفق شد به قدرتی با ثبات دست یابد و در میان عامه نیز مشروعیت یابد. پس از بازگشت قوام‌الدین به طبرستان و انعقاد مصالحه بین دو خاندان چلاویان و جلالیان، کیا افراسیاب – که پسرش به تازگی فخرالدوله حسن را به قتل رسانده بود– از روی مصلحت مرید قوام‌الدین گردید؛ زیرا که نفوذ میربزرگ به حدی بود که افراسیاب می‌توانست از نفوذ و اعتبار وی استفاده کند و در حالی که قتل فخرالدوله حسن عملی نکوهیده شمرده می‌شد، خود را مشروعیت بخشد.
بنا بر آنچه از تاریخ و نوشته‌های محققان بر می‌آید، نام پیرانشهر از پیران، یکی از شخصیت‌های شاهنامه و سپهسالار افراسیاب اخذ شده است. پیران وزیر، سپهسالار، مشاور، فرمانروای ختن و بعد از افراسیاب بزرگ‌ترین شخصیت توران زمین است. نام وی را فیران (طبری) و بیران (ثعالبی) نیز ذکر کرده‌اند.
ندیدند از افراسیاب دلیر که دیدی تو ای نامبردار شیر
کز افراسیاب اندر آیدت بد ز توران زمین بر تو نفرین سزد
ملک جلال‌الدوله اسکندر سی و دومین فرمانروای دودمان پادوسپانیان بود که میان سال‌های ۷۳۴ و ۷۶۱ هجری در رویان حکومت داشت. اسکندر فرزند و جانشین تاج‌الدوله زیار بود و در دوران حکومت پدر، منطقهٔ کلارستاق در کنترل او بود. حکومت اسکندر هم‌زمان با جنبش سربداران بود و امیر مسعود سربدار در این هنگام به مازندران لشکرکشی کرد که با اتحاد اسکندر و حسن دوم باوندی، جناح مازندرانی توانستند سربداران را شکست دهند. اما روش حکومت سربداران، معروف به مسلک درویشی، موجب برافتادن حکومت باوندیان در شرق مازندران شد و شاهزادگان باوندی به دربار اسکندر پناه بردند. اسکندر سعی کرد با لشکرکشی علیه کیا افراسیاب چلاوی، به فرزندان حسن باوندی کمک کند تا حکومت را پس گیرند ولی موفق نشد و عقب نشست.
کیا افراسیاب گاهی اشعاری می‌سروده است، اما دیوان او موجود نیست؛ البته برخی از شعرهایش به زبان طبری (مازندرانی) باقی مانده‌است. در نسخه‌ای از اشعار نظامی گنجوی که در پاریس نگهداری می‌شود، بین مخزن‌الاسرار و خسرو و شیرین تعدادی از اشعار خیام نهفته شده‌است و همچنین در بین اسکندرنامه چندین دو بیتی به زبان طبری و با خطی الحاقی آمده‌است که نسبتاً قدیمی است. گویا وزن این رباعیات، وزن ویژه ملی ایرانیان – و لااقل طبری‌ها – است و از بحرهای خلیل بن احمد خارج است.
بیامد به نزدیک افراسیاب دل از درد خسته دو دیده پر آب
بجایست پیران و افراسیاب بخواهد شدن خون من رود آب
افراسیابی‌ها در سدهٔ ۱۱ میلادی به اسلام روی آوردند. در سال ۱۰۴۱ م قلمرو آن‌ها به دو ایالت غربی و شرقی تقسیم شد. ابواسحاق ابراهیم، فرمانروای ایالت غربی، پایتخت خود را از اوزگند به سمرقند منتقل کرد و شهرهای مرزی از جمله چاچ و بخش‌هایی از فرغانه را تصرف کرد، اما با قدرت گرفتن سلجوقیان، همسایهٔ جنوبی آن‌ها، درگیری میان افراسیابی‌ها و سلجوقیان در نهایت به تصرف سمرقند (در سال ۱۰۸۹ میلادی) توسط سلطان ملک‌شاه سلجوقی انجامید و افراسیابی‌ها خراج‌گذار آنان شدند.
در زمان باوندیان دو قدرت رقیب از «خانواده‌های متنفذ» در منطقه وجود داشتند. این دو خاندان که «کیاییان جلالی» و «کیاهای چلاوی» بودند، عمدتاً به عنوان وزرا و هیئت حاکمهٔ باوندیان مشغول به کار بودند. فخرالدوله حسن باوند در حالی که کشمکش‌های بسیاری بین این دو خاندان بود، کیا افراسیاب چلاوی، را که برادرزنش محسوب می‌شد، به عنوان «سپهسالار» برگزید. جلالیان از این اقدام رنجیدند و به قلمرو پادوسبانیان گریختند تا با کمک پادوسبانیان به باوندیان حمله کنند ولیکن فخرالدوله با آنان سازش نمود. افراسیاب چلاوی از این عمل ناراحت شد و علیه اسپهبد باوندی «توطئه‌چینی» نمود.