اسم: اسمعیل (پسر) (عبری) معنی: اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر
جملاتی از کاربرد کلمه اسمعیل
این جانب حاجی محمد اسمعیل ترجمه این عبارت بلیغ را که به لغت عربی فصیح در فوق نگارش رفته از حضرت یغما خواستم. میرزا ابراهیم دستان که یکی از زادگان ایشان است این مراسله را نگاشته از جندق فرستاد:
این بنا پس از مقبره امیر اسمعیل سامانی، که در ۲۹۵ هجری وفات یافت، قدیمیترین بنای ایرانی اسلامی در خراسان است که البته یک بنای – ساسانی بودائی – اسلامی به حساب میآید.
اسمعیلآباد پایین، روستایی از توابع بخش کربال شهرستان خرامه در استان فارس ایران است.
محمد اسمعیلزاده در سال ۱۳۲۸ ه. خ در روستای آققبر آققلا در استان گلستان متولد شد. از ۱۰ سالگی با ساز دوتار پدرش نواختنِاین ساز را آغاز کرد. نخستین استاد او در زمینهٔ اصول خوانندگی «قزاق پنق» بود. وی در آثارش از شعرهای شاعرانی همچون مختومقلی فراغی، مسکین قلیچ، ستار سوقی و جاممحمد طریک که عموی او بود استفاده میکرد. او همچنین در موسیقی سنتی نیز مهارت داشت و مدتی با رادیو گرگان همکاری کرد.
تا نبرد تیغت اسمعیل را تا کنی شهراه قعر نیل را
جمعه ۸ ذی الحجه ۱۳۰۲ هجری قمری: امروز شتر قربانی حضور شاه آورده بودند، اسمعیل بزاز در حضور شاه بازی درآورده بود و با پسر خود (علیاکبر) لواط میکرد؛ یعنی نه لواط حقیقی، [بلکه] مشابه لواط، و گفته بود: «این پسر که عاقبت به این و آن… خواهد داد، پس چرا من خودم نکنم؟!»، بسیار این مقلدیها قبیح است، بعد شتر و مطاربه [جمع مطرب] را اندرون برده بودند، برای ملیجک.
اسمعیلآباد شورقلعه پایین، روستایی از توابع بخش چهارباغ شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز ایران است.
زان جهانت بدست بوس آمد شاد باش ای وفای اسمعیل
میرزا اسمعیل جان من: جای شما نه چندان در پیش ما خالی است که بوصف آید و بشرح گنجد.
اسماعیل جلایر یا اسمعیل جلایر فرزند «حاجی زمان خان» از نقاشان طراز اول دوره ناصری دراواخر سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم هجری است که در تصویرسازی و چهرهپردازی مهارت داشت. او نقاشی را در مدرسه دارالفنون آموخت و سپس در همین مدرسه به استادی رسید. او را از پیش قراولان شیوه نقاشیخط جدید میدانند.
نوبت او گذشت و شد تاریخ : نوبت داد شاه اسمعیل
ابن سیده (عربی: أبو الحسن علی بن اسمعیل؛ زاده: ۱۰۰۷ - درگذشته: ۲۶ مارس ۱۰۶۶) زبانشناس و نویسنده کتاب «المحکم و المحیط الأعظم» است که یکی از جامعترین واژهنامههای زبان عربی است.
اسمعیلخان امیرمؤید باوند سوادکوهی (زاده:۱۲۲۳ خورشیدی) از بنیانگذاران اتحاد ملی طبرستان و پسرش هژبر از مخالفان حکومت مرکزی در طبرستان بودند. پدرش ابراهیم خان شعاع الملک نام داشت.
آرامگاه شیخ احمد غزالی مربوط به دوره صفوی - دوره قاجار است و در قزوین، خیابان شهید انصاری، کوچه امامزاده اسمعیل واقع شدهاست. این اثر در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۷۵ با شمارهٔ ثبت ۱۷۹۰ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
از قراری که میرزا اسمعیل نوشته بود هر گاه ظل السلطان امین الدوله را تهدید نمیفرمودند احتمال داشت که باز به میرزا بابای بیچاره بنده خدا تحمیلی در ازای روزی هفتصد یا هشتصد قروش شود.
چنان کن خویش را تسلیم جانان که اسمعیل خود میکرد قربان
شش ماه یکسال بیشتر کمتر هر چند خواهی زی بستگان شاهرود و بسطام پی سپر باش، و هر هنگام از کار ساز و سامان و دید و بازدید خویشان ایشان آسوده و آزاد گشتی، خرم و شاد با سر گرد، دلتنگ مزی، و با بخت کاوش و جنگ میاغاز. هفت سال به دلجوئی اسمعیل بار تیمار بردی، چهل روز هم به خرسندی من شتروار خار بخور و باربکش، نپندارم که بد باشد. سزای نیک کرداران جز این هرگز از تو هیچ خواهش نکرده ام، و فزایش یا کاهش نخواسته.اندیشه سنجیده کن و مرا از نافرمانی رنجیده مخواه. فرزندی خطر اگر هنگام دیدار میان تو و فروغ دیدگان خسته جز این باشد، همه کارت تباه خواهد بود، و دیده مهرت بر چهر نخواهم گشود. کدخداوار و برادر کردار گوشت و ناخن باشید، نه سگ و انبان. هر دو در یک نامه گزارش همدستی و هم پشتی خود را در سمنان یا راه با من رسانید، تا چون کارهای دیگر از این کار نیز آسوده باشم. پاس بندگی های امید گاهی آقا را پس از پرستش پاک یزدان، بر هر کاری پیشی دهید، و با دوست و دشمن یک چشم زد از نرم خوئی و گرم گوئی خودداری مکنید. چاه کن ته چاه است، و خداوند راه بر کنار راه، هر که بر رنج بردباری جوید، واز گفتار خام و کردار سرد خودداری، هم از مزد، هم از یزدان به روزی و پیروزی او راست. بنده خاکسار یغما.
حکایت: شنودم که صاحب اسمعیل بن عباد روز شنبهی بود، در دیوان چیزی همینبشت، روی سوی کاتبان کرد و گفت: هر روز شنبهی من در کاتبی خویش نقصان میبینم، از آنچ روز آدینه من به دیوان نیامده باشم و چیزی ننوشته باشم، از یک روزه تقصیر را در خویشتن تأثیر میبینم.
سرکار موبد موبدان و گریزگاه نیکان و بدان را بنده ام و خجسته دیدار جان پرورش را از ته دل و بن دندان پرستنده. بارها در باب نگاهداشت و غم خواری و همراهی و رهنمونی احمد نگارش ها کرده ام و کار بند سفارش ها شده اینک آغاز گردآوری گندم و جو و داد و ستد کهنه و نو است. اسمعیل در ری و من در یزد و او با هزار کار پراکنده و درد بی درمان در آن سرزمین اگرش تو در کارها انباز و دست یار نباشی، تن تنها کی گلش از خار و خار از پای بر آید. زنهار به مهرش و گوشه کار گیر و دست پایمردی زیر بار آور. احمد اگر چه به گفت و گواهی تو در چالاکی و زرنگی باد پران است و آتش سوزان، باز با نیرنگ و تیتال مردم آن سامان در شمار پخته خواران و خام کاران خواهد بود. خوشتر آنکه به خویشش وانگذاری و انجام این گونه کارهای گوناگون را که ده مرده کوشش و جوشش باید سرسری نشماری که پای بیچاره در گل و دست ناکامی بر دل خواهد ماند، شعر:
از دیگر آثار جلایر که در کتابخانه نسخ خطی کاخ گلستان موجود میباشد ، تصویر سیاه قلم اقطاب صوفیان به این شرح است: «شیخ شمس الدین تبریزی»، «اوحدی شیخ سلطان بایزید»، «سید معصوم علی شاه»، «نور علیشاه»، «مشتاق کرمانی»، «باباطاهر عریان» با رقم «اسمعیل جلایر ابن الحاجی زمان خان»