استحسان

معنی کلمه استحسان در لغت نامه دهخدا

استحسان. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نیکو شمردن. ( تاج المصادر بیهقی )( زوزنی ). پسندیدن. ستودن. نیک شمردن. ( غیاث ). ضد استقباح. نیکو داشتن. و منه الاستحسان عند اهل الرأی.
استحسان ؛ در لغت چیزی را خوب شمردن و خوب پنداشتن است. در اصطلاح نام دلیلی است از دلائل چهارگانه که با قیاس جلی معارضه کرده هر وقت از آن قویتر باشد در آن عمل می کند و به این اسم نامیده شده زیرا غالباً از قیاس جلی قویتر است و آنرا قیاس مستحسن گویند. قال اﷲ تعالی : فبشر عباد. الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. ( قرآن 17/39 و 18 ). و دیگر استحسان ، عبارت از ترک کردن قیاس و اختیارکردن چیزی است که اخذ آن برای مردم آسان باشد. ( تعریفات جرجانی ). هو فی اللغة عد الشی حسناً. و اختلفت عبارات الاصولیین فی تفسیره و فی کونه دلیلاً. فقال الحنفیة و الحنابلة بکونه دلیلاً و انکره غیرهم حتی قال الشافعی : من استحسن فقد شرع. قیل معناه ان اثبت حکماً بانه مستحسن عنده من غیر دلیل شرعی فهو الشارع لذلک الحکم و ابوحنیفة رحمه اﷲ، اجل قدراً من ان یقول فی الدین من غیر دلیل شرعی و من غیر ان یرجع الی اصل شرعی. و فی میزان الشعرانی فی بحث ذم الرأی : و قد روی الشیخ محیی الدّین العربی فی الفتوحات بسنده الی الامام ابی حنیفة انه کان یقول ایاکم و القول فی دین اﷲ بالرأی و علیکم باتباع السنة فمن خرج منها ضل . فان قیل ان المجتهدین قد صرحوا باحکام فی اشیاء لم تصرّح فی الشریعة بتحریمها و لا بایجابها فحرموها و اوجبوها فالجواب انهم لولا علموا من قرائن الادلة بتحریمها او بایجابها ماقالوا به. و القرائن اصدق الادلة. و قد یعلمون ذلک بالکشف ایضاً، فتشاهد به القرآن و کان الامام ابوحنیفة یقول القدریة مجوس هذه الامة والشیعةالدّجال . و کان یقول حرام علی من لم یعرف دلیلی ان یفتی بکلامی و کان اذا افتی یقول هذا رأی ابی حنیفة و هو احسن ما قدرنا علیه. فمن جاء باحسن منه فهو اولی بالصواب. و کان یقول ایاکم و آراء الرّجال فکیف ینبغی لاحد ان ینسب الامام الی القول فی دین اﷲ بالرأی الذی لایشهد له کتاب ٌ ولاسنة.و کان یقول علیکم بآثار السّلف و ایاکم و رأی الرجال. و کان یقول لم یزل الناس فی صلاح مادام فیهم من یطلب الحدیث فاذا طلبوا العلم بلاحدیث فسدوا. و کان یقول لاینبغی لاحد ان یقول قولاً حتی یعلم ان شریعة رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم تقبله. و کان یجمع العلماء فی کل مسئلة لم یجدها صریحة فی الکتاب و السنة و یعمل بما یتفقون علیه فیها. و کذلک کان یفعل اذا استنبط حکماًفلایکتبه حتی یجمع علیه علماءُ عصره فان رضوه قال لابی یوسف اکتبه. فمن کان علی هذا القدر من اتباع السنة کیف یجوز نسبته الی الرأی. معاذاﷲ ان یقع فی مثل ذلک عاقل فضلا عن فاضل. انتهی من المیزان. و لذا قیل الحق انه لایوجد فی الاستحسان مایصلح محلا للنزاع. اما من جهة التسمیة فلانه اصطلاح و لامشاحة فی الاصطلاح. و قد قال اﷲ تعالی : الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. ( قرآن 18/39 ). و قال النبی صلّی اﷲ علیه و سلم مارآه المسلمون حسنا فهو عنداﷲ حسن و قال النبی صلّی اﷲ علیه و سلّم من سن فی الاسلام سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها بعده من غیر ان ینقص من اجورهم شی ٔ. و من سن فی الاسلام سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها من غیر ان ینقص من اوزارهم شی ٔ. رواه مسلم و نقل عن الائمة اطلاق الاستحسان فی دخول الحمام و شرب الماءمن یدالسقاء و نحو ذلک. و عن الشافعی انه قال استحسن فی المتعة ان یکون ثلاثین درهما. و استحسن ترک شی للمکاتب من نجوم الکتابة. و اما من جهة المعنی فقد قیل هو دلیل ینقدح فی نفس المجتهد یعسر علیه التعبیر عنه. فان ارید بالانقداح الثبوت فلانزاع فی انه یجب العمل به و لااَثر لعجزه عن التعبیر عنه و ان ارید به انه وقع له شک فلانزاع فی بطلان العمل به و قیل هو العدول عن قیاس الی قیاس اقوی منه. و هذا مما لانزاع فی قبوله. و یرد علیه انه لیس بجامع، لخروج الاستحسان الثابت بالاثر. کالسلم و الاجارة و بقاء الصوم فی النسیان او بالاجماع کالاستصناع او بالضرورة کطهارة الحیاض و الاَّبار. و قیل هو العدول الی خلاف الظن لدلیل اقوی. ولانزاع فی قبوله ایضاً. و قیل تخصیص القیاس بدلیل اقوی منه ، فیرجع الی تخصیص العلة العلة. و قال الکرخی :هو العدول فی مسئلة عن مثل ما حکم به فی نظائرها الی خلافه لدلیل اقوی یقتضی العدول عن الاول. و یدخل فیه التخصیص و النسخ و قال ابوالحسن البصری : هو ترک وجه من وجوه الاجتهاد غیر شامل شمول الالفاظ لوجه و هو اقوی منه. و هو فی حکم الطاری علی الاول و احترز بقوله غیرشامل عن ترک العموم الی الخصوص و بقوله و هو فی حکم الطاری عن القیاس فیما اذا قالوا ترکنا الاستحسان بالقیاس. و اورد علی هذه التفاسیر ان ترک الاستحسان بالقیاس تکون عدولا عن الاقوی الی الاضعف. و اجیب بانّه انّما یکون بانضمام معنی آخر الی القیاس به یصیر اقوی من الاستحسان. و قیل هو العدول عن حکم الدلیل الی العادة و المصلحة کدخول الحمّام من غیر تعیین مدة المکث. و العادة ان کانت معتبرة شرعاً فلا نزاع فی انها مقبولة. و الا فلا نزاع فی کونها مردودة و الذی استقر علیه رأی المتأخرین هو انّه عبارة عن دلیل یقابل القیاس الجلی نصاً کان او اجماعاً او قیاساً خفیاً او ضرورةً فهو اعم من القیاس الخفی. هذا فی الفروع ، فان َّ اطلاق الاستحسان علی النص و الاجماع عند وقوعها فی مقابلة القیاس الجلی شائع فی الفروع ، و ما قیل انّه لاعبرة بالقیاس فی مقابلة النص و الاجماع بالاتفاق فکیف یصح التمسّک به ، فالجواب عنه انه لایتمسّک به الاّ عند عدم ظهور النص و الاجماع و اما فی اصطلاح الاصول فقد غلب اطلاقه علی القیاس الخفی. کما غلب اسم القیاس علی القیاس الجلی تمییزاً بین القیاسین. و بالجملة لما اختلفت العبارات فی تفسیر الاستحسان مع انه قد یطلق لغة علی ما یمیل الیه انسان و ان کان مستقبحاً عندالغیر و کثر استعماله فی مقابلة القیاس الجلی و علی القیاس الخفی کان انکارالعمل به عند الجهل بمعناه مستحسناً اذ لاوجه لقبول العمل بما لایعرف معناه. و بعد ما استقرّت الاَّراء علی انّه اسم لدلیل متفق علیه سواء کان قیاساً خفیاً او اعم منه اذا وقع فی مقابلة القیاس الجلی حتی لایطلق علی نفس الدلیل من غیر مقابلة فهو حجة عندالجمیع من غیر تصور خلاف.

معنی کلمه استحسان در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نیکو شمردن . ۲ - پسندیدن ، نیکو جلوه دادن .

معنی کلمه استحسان در فرهنگ عمید

۱. (فقه ) ترک کردن قیاس به وسیلۀ فقیه یا قاضی و اختیار کردن آنچه برای مردم آسان تر است.
۲. [قدیمی] نیکو شمردن، ستودن.

معنی کلمه استحسان در فرهنگ فارسی

نیکوشمردن، نیکو واستن، نیکوجلوه دادن، پسندکردن، ستودن، خوب پنداشتن چیزی
۱ - ( مصدر ) نیکو داشتن نیک شمردن پسندیدن . ۲ - دلیلی است از دلایل چهار گانه که با قیاس جلی معارضه کند و هر وقت از آن قویتر باشد در آن عمل می کند و بدین اسم نامیده شده زیرا غالبا از قیاس جلی قویتر است و آنرا قیاس مستحسن گویند . ترک کردن قیاس و اختیار کردن چیزی است که اخذ آن برای مردم آسان باشد . ( تعریفات جرجانی ) . ۳ - ترجیحی است که پس از تفکر و تعقل برای قاضی یا فقیه در مسئلهای پیدا میشود . آنچه موجب ترجیح حکمی در نظر قاضی یا فقیه میشود و قابل بیان نیست .

معنی کلمه استحسان در دانشنامه آزاد فارسی

اِستِحسان
(در لغت به معنای نیکوشمردن و پسندیدن) در اصول فقه عبارت است از عدول از مدلول دلیل کلی به عادت و عرف (غیرمعتبر نزد شارع) به واسطۀ وجود مصالح عمومی. مثلاً هرگاه قاضی حکم کند که دست راست سارقی قطع گردد، اما مُجری به اشتباه دست چپ او را قطع کند، براساس قیاس (دلیل کلّی) مجری ضامن است و باید دیه بپردازد. ابوحنیفه می گوید: گرچه دست چپ به اشتباه قطع شده اما دست راست که فایده ای بیشتر دارد سالم مانده است؛ بنابراین به جهت رعایت مصلحت، حکم به عدم ضمان مجری می شود و دست راست سارق نیز قطع نخواهد شد. قاعدۀ استحسان مورد قبول مذاهب حنفی، مالکی، و حنبلی است ولی مذاهب شیعه، شافعی و ظاهری به آن عقیده ندارند. در اصطلاح تصوف، انجام کارها و آدابی است که صوفیان به جا آوردن آن ها را از واجبات و ضروریات سلوک می دانند. حتی اگر این آداب و اعمال در زمان رسول خدا (ص) متداول نبوده باشد، مانند خرقه پوشیدن صوفیان و تشریفات خاصّ آن و ساختن خانقاه و مراسم چلّه نشینی و سماع و آداب مخصوص آن.

معنی کلمه استحسان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] إستحسان. اِسْتِحْسان ، اصطلاحی برای روشی از روش های اجتهادی در فقه اهل سنت که غالباً در عرض قیاس مطرح شده و در علم اصول مباحث حجّت به مناسبت از آن سخن رفته است.
این واژه در لغت به معنی «نیکو شمردن » است یا به معنای جست وجو از امر نیکو جهت عمل و پیروی از آن است.
[ویکی فقه] اِسْتِحْسان ، اصطلاحی برای روشی از روش های اجتهادی در فقه اهل سنت که غالباً در عرض قیاس مطرح شده و در علم اصول مباحث حجّت به مناسبت از آن سخن رفته است.
این واژه در لغت به معنی «نیکو شمردن » است یا به معناى جست وجو از امر نیکو جهت عمل و پیروى از آن است.
سرخسى ، محمد، اصول ، ج۲، ص۲۰۰، به کوشش ابوالوفا افغانى ، حیدرآباد دکن ، ۱۳۷۲ق.
استحسان اصطلاحی در فقه اهل سنّت است که تعریف آن در کلمات اصولیان اهل سنّت مختلف است، براى استحسان تعریف هایى شده و در بعضى قید «مجتهد» موضوعیّت دارد؛ مانند تعریف استحسان به:۱. عدول از حکم قیاس به قیاسی قوی تر
آمدی ، على ، الاحکام فى اصول الاحکام ، ج۴، ص۱۵۷، به کوشش ابراهیم عجوز، بیروت ، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۵م.
...
[ویکی شیعه] اِستِحسان به معنای نیکو شمردن، یکی از قواعد فقهی برخی مذاهب اهل سنت همچون حنفی، مالکی و حنبلی است. کارکرد تمسک به استحسان وقتی است که فقیهی بخواهد به خاطر مصلحتی خاص از یک دلیل فقهی عدول کند. مهم ترین دلیل طرافداران حجیت استحسان دلیل عقلی است اگرچه به آیات و روایاتی نیز استناد کرده اند. فقهای امامیه استحسان را مردود می دانند و حجیت آن را نمی پذیرند. در میان مذاهب فقهی اهل سنت، شافعیه و ظاهریه از مخالفان استحسان اند. حقوق دانان استحسان را معادل قاعدۀ انصاف در نظام حقوق عرفی انگلوساکسون دانسته اند.
استحسان به معنای خارج شدن از مدلول دلیل کلی به واسطۀ وجود مصالح موردی و جزیی است. به این دلیل که گاهی احکام حاصل از ادلۀ عقلی و قیاس، خشک و انعطاف ناپذیر است به گونه ای که عمل به آن باعث بروز مفاسدی می گردد و با تمسک به استحسان این نتایج تلطیف و مطابق با مصلحت می گردد. با این حال هریک از مذاهب فقهی طرف دار استصحاب از آن تعریف جداگانه ای ارائه کرده اند:
حنفیه در تعریف استحسان گفته اند: «استحسان دلیلی است که در ضمیر مجتهد خطور می کند اما قابل بیان نیست. زیرا الفاظ و عبارات یارای آن را ندارد.»
[ویکی فقه] استحسان (اصول). استحسان عدول از حکم مستفاد از قاعده کلّی به دلیل وجود مصالح جزئی است.
استحسان، مشتق از حسن و در لغت، به معنای نیک دانستن و پسندیدن است.
تعریف دانشمندان عامه
دانشمندان عامه تعریف های مختلفی از استحسان ارایه نموده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:۱. «ابوالحسن کرخی» از علمای حنفی مذهب می گوید:«الاستحسان هو العدول فی مسئلة عن مثل ما حکم به فی نظائرها الی خلافه لوجه اقوی یقتضی العدول؛ استحسان آن است که در یک مسئله، از حکمی که در نظایر آن است، به خاطر وجود دلیلی قوی تر، عدول نموده و به خلاف آن رأی داده شود»؛۲. برخی علمای مالکی، استحسان را چنین تعریف کرده اند: «الأخذ بمصلحة جزئیة فی مقابل دلیل کلی؛ استحسان، برتری دادن مصلحت جزئی و تمسک نمودن به آن در برابر دلیل کلی مخالف آن می باشد»؛۳. برخی علمای حنبلی، آن را چنین تعریف می کنند:«هو العدول بحکم المسئلة عن نظائرها لدلیل خاص من کتاب و سنة؛ در مسئله ای، از حکمی که نظایر آن مسئله دارد، به سبب دلیل خاصی از کتاب و سنت، به حکم دیگری عدول شود».
استحسان نزد شیعه
عالمان شیعی و شافعی چون با استحسان مخالف اند، از آن زیاد بحث نکرده اند.
مراد ار استحسان نزد علمای عامه
...

معنی کلمه استحسان در ویکی واژه

نیکویی از ریشه حُسن.
(فقه): ترک قیاس توسط قاضی یا فقیه و انتخاب آنچه برای مردم آسان است و بر اساس ذوق و سلیقه جود.
خوب دانستن، نیکو شمردن، پسند کردن[۱]، پسندیدن، نیکو جلوه دادن.
↑ فرهنگ لغت عمید

جملاتی از کاربرد کلمه استحسان

پیران طریقت مریدان را در ابتدای ارادت از دیده فرو گیرند تا در هیچ چیز ننگرند برای آنکه هر چه بیرون نگرند آن چیز و بال ایشان گردد و مایه محنت. یعقوب روزی بدیده استحسان در جمال یوسف نگرست، ببین که چه محنت کشید و چون مبتلا گشت بفراق یوسف! مصطفی (ص) روزی فرمود: من عایشه را دوست دارم، کشید آنچه کشید و دید آنچه دید از گفتار و افک منافقان! خلیل را همین حال افتاد، گوشه دل بمهر اسماعیل داد، هم خود ببلا افتاد و هم اسماعیل را بمحنت افکند. چون قصه خواب با وی بگفت که «إِنِّی أَری‌ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» اسماعیل خود رشید بود، کریم طبع و نیکو خلق، جواب داد که: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» ای پدر آنچه فرموده‌اند بجای آر، راه خلّت تو پاک باید و پسندیده، ما را گو خواه سر باش و خواه مباش. سخن گفته‌اند تا ازیشان هر دو کدام سخی‌تر بود، او که فرزند می‌فدا کرد یا او که جان و تن فدا کرد؟ ابراهیم گفت: کار من عجب‌تر که فرزند عزیز می‌فدا کنم، اسماعیل گفت: سخاوت من عظیم‌تر که جان عزیز و تن نفیس می‌فدا کنم، ابراهیم گفت: ترا درد یک ساعته بیش نبود، و مرا در هر نفسی دردی بود، و در هر لحظه‌ای اندوهی که بدست خویش فرزند خویش کشته باشم، چنانستی که رب العزة گفتی: من از شما هر دو جوادترم و کریم‌تر که ناکشته بکشته برداشتم و ناخواسته فدا فرستادم‌ «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» چرا بزرگوار و عظیم نباشد ذبیحی که اللَّه فرستد! جبرئیل آرد، ابراهیم پذیرد فدای اسماعیل شود.
علی‌رغم معتبر ندانستن قیاس و استحسان، شیخ طوسی برای اثبات بعضی از احکام فقهی شیعه به این دو دلیل برای پذیرش آن توسط فقیهان اهل سنت استدلال کرده‌است
وَ لَهُ الْجَوارِ هذه اللام لها معنیان، احدهما انها لام الملک. و الثانی انها لام الاستحسان و التعجب کقولهم: للَّه انت، للَّه درّک و الجواری جمع الجاریة و هی السفینة هاهنا، اقام الصفة مقام الموصوف، الْمُنْشَآتُ قرأ حمزة و ابو بکر المنشآت بکسر الشین، ای المبتدئات و الآخذات فی السیر، فیکون الفعل لهن و قرأ الآخرون بفتح الشین ای المصنوعات و المتخذات اللاتی انشئن و خلقن و المعنی له السفن تجری، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ فی البرّ. و الاعلام الجبال الطوال، واحدها علم، شبّه السفن فی البحر بالجبال فی البرّ.
و حاضران استحسان‌ داشتند متابعة لقول الملک‌، هر چند تنی دو را ناخوش آمد. و معنی مفهوم‌ آن نسخت ناچاره‌ بود اینجا نبشتن، چنانکه چند چیز دیگر درین تصنیف نبشته آمده است، و هر چه خوانندگان گویند روا دارم؛ مرا با شغل خویش کار است، و حدیث بیاوردم پیش ازین، تا دانسته آید .
فهمش اندر بصیرت امکان برتر است از قیاس و استحسان
و در جای دیگر: ففی المبسوط و الخلاف مجتهد صرف و أصولی بحث، بل ربما سلک مسلک العمل بالقیاس و الاستحسان فی کثیر من مسائلها.
با شکل‌گیری مذاهب فقهی در سدهٔ چهارم منازعات فراوانی درباره اعتبار استحسان شکل گرفت و اصولیان حنفی با پافشاری بر مشروعیت استحسان، استحسان را به نوعی تعریف می‌کردند که نمی‌توانست از سوی اصولیان دیگر مذاهب اهل سنت مورد انکار قرار گیرد. ابوالحسن کرخی فقیه حنفی در تعریف استحسان، آن را عبارت از عدول مجتهد در یک مسئله از حکم کردن به مثل‌ِ مواردِ نظیر (قیاس) به انگیزهٔ وجود وجهی قوی‌تر که عدول را اقتضا کند، دانسته است.» در این تعریف و تعاریف متأخر استحسان بر دو نوع است: استحسان قیاسی و آن استحسانی است که در آن عدول از یک قیاس جلی و ضعیف‌الاثر به قیاس دیگری است که خفی اما قوی‌الاثر است؛ و استحسان ضرورت که وجه عدول در آن مصلحت یا ضرورتی بوده باشد که ترک قیاس را اقتضا دارد.
اما علم کلام آنست که گفت جلّ جلاله: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی‌ أَوْلِیائِهِمْ. جای دیگر گفت: زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً، همانست که گفت: «وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ»، و آن بگذاشتن نص کتاب و سنت است، و از ظاهر با تکلف و بحث شدن است، و از اجتهاد با استحسان عقول و هوای خود شدن است، و دانستن این علم عین جهل است. شافعی گفت: «العلم بالکلام جهل و الجهل بالکلام علم». و علم معاش را گفت: یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا، همانست که گفت: «وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»، و آن علم کسبها است بدانش و رغبت میان عامه خلق، کس است بر میانه، و کس است بحرص، و آن علم عادتست. اما علم حکمت را اللَّه‌ گفت جلّ جلاله: وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ. و علم حقیقت را گفت: وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً، همانست که گفت: عَلی‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً. و شرح این هر دو نوع علم جای دیگر گفته شود ان شاء اللَّه.
استحسان قاعده‌ای در اصول فقه به این معناست که دربارۀ یک مسئلهٔ شرعی بنا به مصلحت خاصی از قیاس یا قاعدهٔ کلی صرف‌نظر کرده و حکمی مخالف برای آن مسئله پیدا کنیم. انگیزهٔ استحسان ممکن است وجود قیاسی پنهان و قوی‌تر از قیاس ظاهری یا رعایت عرف و گریز از عسر و حرج باشد.
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» اسماعیل کودکی روز به روز افزون بود، کریم برآمده و عزیز برخاسته، سلاله خلت بود و صدف درّ محمد مرسل بود، گوشه دل خلیل درو آویخت، بچشم استحسان درونگرست، از درگاه عزت عتاب آمد که ای خلیل ما ترا از بت آزری نگه داشتیم تا دل در بند عشق اسماعیلی کنی؟ هر چه حجاب راه خلت باشد چه بت آزری و چه روی اسماعیلی.
فقه حنفی در بین مذاهب چهارگانه اهل سنت بیشترین پیرو را دارد و عمده پیروان این مذهب نیز در کشورهای آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، چین، ترکیه، بالکان، شبه قاره هند و آسیای مرکزی قرار دارند و ۷۱ درصد از مسلمان‌های اهل سنت جهان پیرو این مذهب می‌باشند. نام این شاخه منسوب به بنیادگذار آن یعنی ابوحنیفه نعمان بن ثابت زوطی (۱۵۰–۸۰ هجری قمری) است. این مذهب بر منابع قرآن، سنت، گفته اصحاب، قیاس، استحسان، اجماع و عرف بنا شده‌است. آنچه در مسئله قیاس موجب تمایز ابوحنیفه از دیگران بود، میزان کاربرد و به ویژه چگونگی برخورد در موارد تعارض قیاس با ادله ضعیف نقلی همچون خبر واحد و برخی ظواهر بود.
ابوالحسن اشعری - بر خلاف قدمای اهل حدیث مانند احمد بن حنبل - بحث و استدلال و به کار بردن منطق را در اصول دین جایز شمرد و از قرآن و سنت بر مدعای خود دلیل آورد. او کتابی به نام «رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام» نوشته‌است.
گفت: یکی آن است که در شبی که بامداد آن با پادشاه سواری خواهد کرد مرکب خود را چندان علف ندهد که بامداد موجب تشویر راکب گردد قباد استحسان وی کرد و گفت: بدین حسن کیاست و صدق فراست که رسیده ای به آنچه رسیده ای.
«مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» ای من اخلاص القلوب. قال ابن عباس: شعائر اللَّه، البدن و الهدی، و اصلها من الاشعار و هو اعلامها بوجاء المشقص فی سنامها حتی یسیل الدّم، فیکون الدّم شعارا لها او قلدت بلحاء الشجر او النعل لتعرف انّها هدی و تعظیمها استسمانها و استحسانها.
ابوحنیفه، پیشوای مکتب حنفی، شاخص‌ترین فقیه در عمل به استحسان بود. پس از او شاگردانش از جمله قاضی ابو یوسف و محمد بن حسن شیبانی در آثار خود اهمیت زیادی به استحسان می‌دادند. با این‌حال کاربرد استحسان با مخالفت شدید محمد بن ادریس شافعی امام مکتب شافعی روبرو شد که استحسان را بی‌قیدی در اجتهاد و «تعطیل قیاس» می‌دانست و این جمله از او شهرت یافته است که «من استحسن فقد شرع: هر آن کس که استحسان کند، در واقع تشریع کرده‌است». با این حال ناقدان شافعی به این نکته اشاره کرده‌اند که او خود نیز در ۳ مسئلهٔ فقهی، در ابواب طلاق، شفعه و مکاتبه به استحسان روی آورده، و عمل خود را نیز استحسان نامیده‌است.
بر پایه این تعریف برخی همچون سرخسی و پزدوی از مکتب حنفی، ابن سمعانی شافعی و ابن حاجب مالکی منازعات پیرامون استحسان را نزاعی لفظی دانسته و معتقدند این اختلافات ثمرهٔ عملی چندانی ندارد.
و صفتِ عیب‌جویی و تعوّدِ زبان به ذکرِ فحشا و منکر دلیلِ رذالتِ اصل و لؤمِ طبع و فرومایگیِ نفس گرفته‌اند و تو در استحسانِ صورتِ حالِ خویش اصرار کردی ع ، تا خود به کجا رسد سرانجام ترا ؟
هرکس از شربت سودای تو سرمست شدند جان ما را به کرم باده استحسان ده