اکثار
معنی کلمه اکثار در فرهنگ معین
معنی کلمه اکثار در فرهنگ عمید
۲. زیاده روی.
معنی کلمه اکثار در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بسیار کردن زیاد کردن افزودن . ۲ - بسیار گفتن . ۲ - ( مصدر ) پرمایه شدن .
معنی کلمه اکثار در ویکی واژه
بسیار گفتن.
پرمایه شدن.
جملاتی از کاربرد کلمه اکثار
دراز شد سخنت همچو درد دل فیاض به ختم کوش که ان الملال فیالاکثار
قیل لعبد اللَّه بن مسعود: کیف بهم یحیی و یمیت؟ قال: لأنّهم یسألون اللَّه اکثار الأمم فیکثرون، و یدعون علی الجبابرة فیقصمون، و یستسقون فیسقون، و یسألون فتنبت لهم الأرض، و یدعون فیدفع بهم انواع البلاء. اولوا الامر ایناناند که ملوک دنیا و آخرت بحقیقت ایشاناند. مصطفی (ص) ایشان را گفت: «ملوک تحت اطمار».
الا یا صاحب الکاس و یا من قلبه قاسی اتبلینی بافلاسی و تعلینی باکثاری
یَدْعُونَ فِیها، ای یحکمون فیأمرون باحضار ما یشتهون، بِکُلِّ فاکِهَةٍ، ای فاکهة کلّ زمان و کلّ مکان و ذلک لا یجتمع فی الدنیا، آمِنِینَ من الزوال و الانقطاع و تولّد ضرر من الاکثار.
اما خدام، آن جماعت که- بر وفق خطاب به داوود پیغمبر که إذا رَأَیْتَ لی طالِباً فَکُنْلَهُ خادِماً- خدمت طالبان حق میکنند. اما عُبّاد، آن طایفه که مواظبت بر عبادت کنند جهت ثواب اخروی، پس مرتبهٔ اعلی، مرتبهٔ صوفی است که این مقامات در وی مندرج است که ایشان حق را از برای حق پرستند. و ایشان، چنانکه گذشت دوطایفهاند: مشایخ و مجذوبان. و سالکان، شش طایفهاند و فرقهٔ سالکان و طالبان حق، یکی متصوفه و دیگری ملامتیه و چهار طایفهٔ دیگر سالکان و طالبان آخرتند و که ایشان زهاد و فقرا و خُدّام و عبادند وهریک ازین هشتگانهٔ غیر متصوفه را دو متشبه میباشند. یکی متشبه به حق و یکی متشبه مبطل. اما متشبه به حق به صوفیان، متصوفهاند که مشتاق نهایت مقام عرفااند و هنوز نرسیدهاند. اما متشبه مبطل، آنان که خود را در کسوت ایشان درآرند و از حالات ایشان خبری ندارند و طریقهٔ الحاد و اباحه میسپارند، ایشان را باطلیه و مُباحیه نامند. اما متشبه محق به مجذوبان، ایشان از اهل سیر و مقاماند. و ایشان را اضطراب و انقلابی است، زیرا که هنوز به کمال مرتبهٔ اطمینان نرسیدهاند اما متشبه مبطل به مجذوبان، آنان که دعوی استغراق در بحر فنا کنند و افعال خود را به خود نسبت ندهند و ایشان را زنادقه خوانند. اما متشبه محق به ملامتیه، آنها خود را در زیاده ننمایند و سعی در تخریب رسوم و عادات کنند و اکثار طاعات اظهار ننمایند و جز برادای فرایض نکوشند و اسباب دنیوی جمع نکنند، ایشان را قلندریه گویند.
تفاوت نیستش با عبد غفار بجز اندر دوام غفر و اکثار
گفت: ایها الشیخ اکثار در کلام شرط نظر نیست، الذالکلام او جزه و احسنه اعجزه چون ماهی ساعتی خاموش باش و چون صدف لختی گوش، سخن اهل جدال بمناوبه و سئوال نیکو گردد، چون بلبل چندان دستان خود مزن و چون خروس عاشق خروش خود مشو، بشنو تا بدانی که هیچ نمی دانی و گوش دار تابشناسی که هیچ نمی شناسی.
کَلَّا نشاید و این عادت نباید داشت. و از طاعت اللَّه باین تفاخر مشغول بودن نشاید. و قیل: حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ «حتّی» ادرککم الموت فدفنتم فی «الْمَقابِرَ» علی تلک الحال. و قیل: هو عامّ فیمن یبلغ بهم حبّ الدّنیا و الحرص علی الاکثار فیها «حتّی» یغفلوا عن طاعة اللَّه فیموتوا علی ذلک. قومی مفسّران گفتند: سیاق این آیت بر عموم است، ایشان را میخواهد که حبّ دنیا و حرص جمع مال بر ایشان مستولی گردد، و روزگار خویش همه بدان مشغول دارند تا از طاعت و عبادت حقّ باز مانند. و هم چنان در غفلت میزیند تا در آن غفلت از دنیا بیرون شوند. و قیل: یقال لهم فی الآخرة اذا خفّت موازینهم شغلتم بالاکثار من الدّنیا عن طاعة اللَّه «حتّی» متّم. و فی الخبر الصّحیح عن مطرّف بن عبد اللَّه بن الشّخیر عن ابیه قال: انتهیت الی رسول اللَّه (ص) و هو یقرأ هذه الآیة.