معنی کلمه اقليم در لغت نامه دهخدا
کجا رفت اسکندر نامور
کزو گشت اقلیم زیر و زبر.فردوسی.شاد گشتم بدانکه حج کردی
چون تو کس نیست اندر این اقلیم.ناصرخسرو.بود در احکام خسرو کز پی سی ودو سال
خسف آب و باد خواهد بود در اقلیم ما.خاقانی.از سیم اقلیم چون رفت آیتی
پنجم اقلیم آیتی دیگر بزاد.خاقانی.سنجر کاقلیم خراسان گرفت
کرد زیان کاین سخن آسان گرفت.نظامی.بی چو گل آرایش اقلیم شد
جام چو نرگس زر در سیم شد.نظامی.سرافراز این خاک فرخنده بوم
ز عدلت بر اقلیم ایران و روم.سعدی.آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
هرکسی را آنچه لایق بود داد.سعدی.دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. ( گلستان سعدی ).
- اقلیم ابد ؛ کنایه از عالم لاهوت است. ( انجمن آرا ).
- اقلیم ازل ؛ کنایه است از عالم لاهوت. اقلیم ابد. ( انجمن آرا ).
- اقلیم امان و فراغ ؛ کنایه از عزلت و درویشی. ( انجمن آرا ).