آهوبره

معنی کلمه آهوبره در لغت نامه دهخدا

( آهوبره ) آهوبره. [ ب َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) بچه آهو. آهوبچه. برّه آهو. شادن. رشا. غزال. غزاله. ظبی. ظبیه. طلا. خِشف. ریم. جدایه. خریجه. یعفور :
کف یوز پرمغز آهوبره
همه چنگ شاهین دل گودره.عنصری.این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید
گفتی آهوبره میناسُم و بیجاده لب است.انوری.در ایام عدل تو آهوبره
ز پستان شیران شده سیرشیر.ظهیر فاریابی.- آهوبره فلک ؛ برج حمل.
|| هوبره . آبره. حُباری ̍. چرز. چرزه. جرز. توقدری. تغدری.

معنی کلمه آهوبره در فرهنگ عمید

( آهوبره ) ۱. برۀ آهو، آهوبچه، بچۀ آهو.
۲. = هوبره

معنی کلمه آهوبره در فرهنگ فارسی

بره آهو، آهوبچه، بچه آهو ، به معنی هوبره هم گویند
( آهو بره ) ( اسم ) بچ. آهو بر. آهو آهوبره .

جملاتی از کاربرد کلمه آهوبره

امیر بی‌نظیر مرحمت‌پرور که از دادش شود بی‌باک آهوبره گرگ پیر را مهمان
شاهی‌که ز عدلش‌، به چرا بی‌ژم و وحشت آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
از فر تو امسال چنان‌گشته‌که در وی هر روزکند مهر چو آهوبره جولان
ظالم شده از بس که به دوران تو مظلوم آهوبره غمخواره بود شیر ژیان را
هزار آهوبره لب‌ها پر از شیر بر این سبزه شدند آرامگه گیر
آن نرگس نیم مست جادوش آهوبره ای به خواب خرگوش
در آن زمان این شهر را زراوند می‌خواندند و همه نوع حیوان مثل آهو، کل، آهوبره، بلدرچین، گورخر و حتی گوزن به وفور یافت می‌شود.
گرفتند آهوبره از کمین زدند از هوا کبک را بر زمین
حرم کعبهٔ ملکش چو بنا کرد قضا شیر لبیک زد آهوبره احرام گرفت
این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید گفتی آهوبره میناسم و بیجاده لب است
سگ با خرگوش صلح کرده آهوبره شیرِ شیر خورده