جملاتی از کاربرد کلمه آهوبره
امیر بینظیر مرحمتپرور که از دادش شود بیباک آهوبره گرگ پیر را مهمان
شاهیکه ز عدلش، به چرا بیژم و وحشت آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
از فر تو امسال چنانگشتهکه در وی هر روزکند مهر چو آهوبره جولان
ظالم شده از بس که به دوران تو مظلوم آهوبره غمخواره بود شیر ژیان را
هزار آهوبره لبها پر از شیر بر این سبزه شدند آرامگه گیر
آن نرگس نیم مست جادوش آهوبره ای به خواب خرگوش
در آن زمان این شهر را
زراوند میخواندند و همه نوع حیوان مثل آهو، کل، آهوبره، بلدرچین، گورخر و حتی گوزن به وفور یافت میشود.
گرفتند آهوبره از کمین زدند از هوا کبک را بر زمین
حرم کعبهٔ ملکش چو بنا کرد قضا شیر لبیک زد آهوبره احرام گرفت
این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید گفتی آهوبره میناسم و بیجاده لب است
سگ با خرگوش صلح کرده آهوبره شیرِ شیر خورده