اطلاق.[ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ طَلْق. ( اقرب الموارد ). ج ِ طَلْق.آهوان. ( از منتهی الارب ). ج ِ طَلْق و طُلْق و طُلُق و طَلَق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کلمه های مذکور شود.ج ِ طَلَق و طَلُق. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). اطلاق. [ اِ ] ( ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطلاق بنخلة؛ گشنی دادن خرمابن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گشن دادن خرمابن را. ( ناظم الاطباء ). تلقیح کردن نخل. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطلاق قوم ؛ رسیدن و بی مهار گردیدن شتران ایشان. ( از منتهی الارب ). بی مهار گشتن شتران. ( آنندراج ). رسیدن مردم و بی مهار گردیدن شتران ایشان. ( ناظم الاطباء ). اطلاق قوم ؛ رها شدن و گشوده گشتن عقال شتران ایشان. ( از اقرب الموارد )؛ رها شدن شتران ایشان در طلب آب. ( از متن اللغة ). || دست گشادن.( کشاف اصطلاحات الفنون از صراح ). گشادن دست بنیکی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اطلاق دست کسی بخیر؛ گشادن آن بنیکی. ( از اقرب الموارد ). || گشاده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || طلاق دادن زن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رها کردن زن از بند. ( زوزنی ). اطلاق همسر؛ طلاق دادن وی را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). تطلیق. ( متن اللغة ). || اطلاق مواشی ؛ بچرا گذاشتن چهارپایان و روان کردن آنها به چراگاه. ( از اقرب الموارد ). بچرا گذاشتن و رها کردن. || اطلاق ناقه ؛ راندن آن بسوی آب و آزاد گذاشتن آن برای چریدن درشب ِ زادن. || اطلاق دارو به معده ؛ رساندن آن به شکم. ( از متن اللغة ). || اطلاق گوینده در سخن ؛ تعمیم دادن سخن و مقید نکردن آن. ( از اقرب الموارد ). اطلاق گفتار؛ رها کردن آن بی قید و شرط. ( از متن اللغة ). بی قید و شرط گذاشتن کلام. ( یادداشت مؤلف ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: خفاجی در حاشیه تفسیر بیضاوی در تفسیر آیه صم بکم عمی [/2 18 و 171] الاَّیه... گفته که : اطلاق ضد تقیید است و آن عبارت باشد از استعمال لفظ بمعنای خود خواه از طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز. || در تداول فارسی ، روان کردن. ( غیاث ). روانگی. ( ناظم الاطباء ). روان کردن چیزی را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || مأخوذ از تازی در پارسی ، عموم. مثال : نمی شود گفت اهل فلان ملک بر سبیل اطلاق بَدند. ( فرهنگ نظام ).
معنی کلمه اطلاق در فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) رها کردن ، آزاد کردن . ۲ - به کار بردن واژه هایی در معنای مخصوص . ۳ - (اِمص . ) رهایی ، آزادی .
معنی کلمه اطلاق در فرهنگ عمید
۱. استعمال کلمه ای مخصوص خواه به طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز. ۲. [قدیمی] گشودن. ۳. [قدیمی] روان کردن. ۴. [قدیمی] رها کردن، آزاد کردن.
معنی کلمه اطلاق در فرهنگ فارسی
رهاکردن، گشودن، آزادکردن، روان کردن ، استعمال کلمهای به معنی مخصوص خواه بطریق حقیقت وخواه برسبیل مجاز ۱ - ( مصدر ) رها کردن آزاد کردن : اطلاق محبوسین . ۲ - استعمال کلمه ای در معنیی مخصوص . ۳ - ( اسم ) رهایی آزادی خلاص از بند و قید . ۴ - ( اسم ) حقی که بنویسند. مفاصا حساب پرداخته میشد حق الاطلاق . جمع : اطلاقات . منشرح شدن . اطلاق نفس انشراح آن . اطلاق مرد . انشراح آن .
معنی کلمه اطلاق در دانشنامه آزاد فارسی
اِطْلاق (در لغت به معنای رهایی) در اصطلاح منطق، در برابر توجیه، مذکور نشدن جهت، یعنی ضرورت و امکان و امتناع در قضیه. قضیه ای که جهت آن ذکر نشود، قضیۀ مُطلَقه نام دارد، مانند «انسان، حیوان است».
معنی کلمه اطلاق در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اطلاق (ابهام زدایی). واژه اطلاق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اطلاق (اصول)، صدور کلام از گوینده بدون قید یا شرطی• اطلاق (منطق)، مذکور نداشتن جهت در قضیه، عدم ذکر جهت در قضیه ... [ویکی فقه] اطلاق (اصول). صدور کلام از گوینده بدون قید یا شرطی را اطلاق گویند. از این عنوان در اصول فقه، بخش الفاظ، بحث شده است.شمول معنا نسبت به تمام افراد یک ماهیت را اطلاق گویند. ـــ اطلاق عبارت است از دلالت لفظ بر معنای شایع و فراگیر نسبت به جنس یا احوال آن معنا مانند لفظ انسان که نسبت به جنس خود شیوع دارد و شامل همۀ افراد انسان می شود و یا لفظ زید که شامل تمامی حالات وی می شود؛ هر چند نسبت به مفهوم زید اطلاق ندارد.ـــ اطلاق، در لغت به معنای ارسال، شیوع، رهایی و عدم تقید می باشد. بیشتر اصولیون از روی مسامحه میان اطلاق و مطلق از نظر تعریف اصطلاحی فرق نگذاشته اند. هر چند به نظر غیر مسامحی مطلق، لفظی است که بر معنای دارای اطلاق دلالت می کند؛ یعنی تمامی افراد ماهیت خاص را شامل می شود، مانند: «العالم» که شامل تمامی دانشمندان می شود. معنای مطلق به لفظ دارای اطلاق، «مطلق» گفته می شود که مقابل آن «مقیّد» است، چنانچه اطلاق، مقابل تقیید است. تفاوت اطلاق و عموم تفاوت اطلاق و عموم در آن است که دلالت عام بر شیوع و شمول نسبت به افراد، به وضع است، در حالی که دلالت مطلق بر آن، در پرتو مقدمات حکمت است. فرق اطلاق با مطلق ... [ویکی فقه] اطلاق (منطق). اطلاق یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای عدم بیان کیفیت حکم در قضیه است. اطلاق در قضایا مقابل توجیه است و به معنای ذکر نکردن جهت در قضیه است. قضیه موجهه و مطلقه «قضیه موجهه» قضیه ای است که در آن، به جهت تصریح شده و ماده قضیه بیان شده باشد. در مقابل، «قضیه مطلقه» قضیه ای است که در آن به جهت تصریح نشود و ماده قضیه در حال ابهام باشد. اطلاق و توجیه عیناً مشابه اهمال و حصر قضیه است، زیرا همچنان که در مهمله کمیت افرادِ موضوع بیان نشده، در مطلقه نیز کیفیت حکم بیان نشده است و همچنان که در محصوره، کمیت افراد موضوع ذکر شده در موجهه نیز کیفیت حکم بیان شده است. لفظ اهمال و اطلاق هر دو یک معنا را می رسانند، زیرا معنای اطلاق بیان نکردن خصوصیات چیزی است و اهمال نیز به معنای مجمل گذاشتن و تصریح نکردن به جزئیات و خصوصیات مورد است؛ بنابراین همچنان که اهمال، ترک بیان کمیت است، اطلاق در اصطلاح منطق نیز ترک بیان کیفیت است، در صورتی که قضیه در واقع نه بدون کمیت و نه بدون کیفیت است.قضیه مطلقه، جزء موجهات نیست و در مقابل موجهات است، زیرا چنان که معلوم شد اطلاق قضیه، ترک ذکر جهت است و در عین حال به طور مجاز، آن را یکی از موجهات دانسته اند. اقسام اطلاق اطلاق دو قسم است:۱. اطلاق خاص۲. اطلاق عام. تعریف اطلاق عام و خاص ...
معنی کلمه اطلاق در ویکی واژه
(اِم رها کردن، آزاد کردن. به کار بردن واژههایی در معنای مخصو رهایی، آزادی.
جملاتی از کاربرد کلمه اطلاق
کردی چه سفر ز کوی اطلاق زی کشور قید و ملک تقیید
صبحالاعشی ج ۲ ص ۱۶۰ مینویسد: یکی از ستارگان منازل قمر است، و آن ستارهای است قرمز و نورانی در میان دو ستاره کم نور که عربان آن دو را «نیاطی القلب» خوانند و اصحاب صور این ستاره را قلب گویند از آنجا که در موضع قلب از صورت عقرب قرار دارد؛ و قلوب چهار ستارهاند: یکی همین قلبالعقرب، دوم قلبالسمکه، سوم قلبالثور، چهارم قلبالاسد، و هر جا قلب بهطور اطلاق و بدون اضافه ذکر شود مراد قلب العقرب است.
در قرن بیستم مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، فیلسوفان اگزیستانسیالیست دیگری چون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار و آلبر کامو (هیچ گرا، آثار آلبر کامو به نگرشهای اگزیستانسیالیسم شباهت دارد، اما در اصل آبسوردیسم میباشد) را تحت تأثیر خود قرار داد. فئودور داستایوسکی و فرانتس کافکا نیز مفاهیم اگزیستانسیالیستی را در آثار ادبی خود دستمایه قرار دادند. همانطور که گرایشهای مشترک بین متفکران اگزیستانسیالیست وجود دارد، تفاوت و اختلاف نظرهایی هم بین آنها مطرح است. تفاوت اصلی بین اگزیستانسیالیستهایی است که منکر وجود خدا هستند مانند سارتر و اگزیستانسیالیستهایی که معتقدند خدا وجود دارد مانند تیلیچ. و الزاماً همهٔ آنها درستی اطلاق اگزیستانسیالیسم به آثارشان را قبول نداشتند.
ذاتت ز قیود مطلق و طاق حتی که ز نام قید واطلاق
شاهی که ثابت است بوحدت وجود او اعلی است که تقید و اطلاق بود او
این کلمه در اصل در انگلیسی قرن هجدهم، معنی پینهدوز میدادهاست، اما از نیمه قرن نوزدهم بواسطه انقلاب صنعتی و تغییر و تحولات سریع در میان طبقات اشراف و شکلگیری طبقه متوسط، معنای آن به «طرز فکر کسی اطلاق شد که مردم عامی را تحقیر میکند و اهل تفاخر است، مانند تغییری مشابه آنچه در فارسی بر سر کلمه علاف آمد که از اسم یک شغل تبدیل به صفتی برای اشخاص شد.»
میانشان واسطه نفس بتولی که بر تقیید و اطلاقست دارا
برون از قید تقلیدست و اطلاق که هم در انفس است و هم در آفاق
قید هستی را بهل گر وصل میجوئی حسین زانکه خوف فرقت اندر حالتت اطلاق نیست
علم به عالم اطلاق زن ز باده لعل مشو چو فلسفیان قید علت و معلول
ذاتنا عن وصف اطلاق و قید مطلق ماعندنا زین وشین
صاحب دولت علی الاطلاق خسرو عالمی علی التحقیق
گاه در دوران معاصر به فارسیزبانان افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان تاجیک و به فارسیزبانان قفقاز تات اطلاق میشود. با این حال، واژههای تاجیک و تات از نظر تاریخی بهعنوان مترادف فارسزبان به کار میرفتند. بسیاری از چهرههای تأثیرگذار فارسیزبان از خارج از مرزهای امروزی ایران به ویژه آسیای میانه، افغانستان و تا حدی کمتری از قفقاز هستند. در زمینههای تاریخی ممکن است از «پارسی» برای پوشش همه موضوعات ایران باستان، بدون توجه به پیشینه قومی، استفاده شود.
لُرستان به معنی سکونتگاه مردم لر واژهای است که به سرزمینهای لرنشین اطلاق میگردد و به معنای گستره جغرافیایی است که مردم لر در آن سکونت دارند. حدود لرستان از برخی مناطق دشتهای شرقی عراق آغاز و تا غرب و جنوب غرب ایران گستردهاست. حدود سرزمین لرستان در طول دوران دچار دگرگونی شدهاست. گستره نام لرستان پیش از حکومت صفویان، سکونتگاه لرهای بختیاری، لرهای کهگیلویه و لرهای بویراحمدی را هم شامل میشد. اما پس از حکومت صفویان سکونتگاه لرهای بختیاری را منطقه بختیاری نامگذاری کردند و جغرافیای نام لرستان به حدود استان لرستان و ایلام کنونی محدود شد.
تقریباً تمام مورخان این خاندان را بهنام «ابوشجاع بویه» (پدر سه بنیانگذار آن) آل بویه نامیدهاند و علاوه بر آن نام دیالمه را به سبب اطلاق آنان به دیلمیان و دیلمستان نیز به کار بردهاند. از جمله کتاب تاریخ دودمانی آل بویه «کتاب التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه» نوشتهٔ ابواسحاق صابی، وی لفظ دیالمه را برای آل بویه به کار برده است.
تمام ناحیه بام و صفیآباد در اشغال ترکهای بغایری بود که شمار آنها به ۱۳۰۰ خانوار میرسید. اینان دو تیره بودند، تیره ای که جزء بام محسوب میشدند ۸۰۰ خانوار و تیره ای که بخش صفیآباد بودند که شمار آنها ۵۰۰ خانوار بود… طبق نظر صنیع الدوله بغایریها تیره ای از ترکان گرایلی هستند که توسط هلاکوخان از قراقوم به خراسان آورده شدند. تمام آنچه را که ما توانستیم در مورد کلمه ارغیان دریابیم این بود که، این نام به شهری در پای کوههای واقع در سه چهار مایلی بام اطلاق میشدهاست.
این اصطلاح معمولاً به تحلیلی اطلاق میشود که با استفاده از ابزارهای تحلیل خودکار انجام شود و به تحلیل انسانی (دستی) بازنگری کد گفته میشود.
«ساکا» (坂) به معنای شیبی است که از گردنه کوه پایین میآید و به شیبی اطلاق میشود که هنگام ورود به دشت کانتو از ناحیه غرب از گردنه کوه پایین میآید.
از ریشه جَبَرَ در عربی گرفته شده که به معنای شکسته بندی و جُبران است، اما خوارزمی آن را بر عملِ افزودن جملههای مساوی بر دو سوی یک معادله، برای حذف جملههای منفی، اطلاق میکند.