معنی کلمه ارسطو در لغت نامه دهخدا
ارسطو. [ اَ رِ ] ( اِخ ) ( در یونانی : اریست تلس ) حکیم مشهور یونانی ملقب بمعلم اول و پیشوای مشائین. نام این فیلسوف در فارسی و عربی بصور ذیل آمده است : ارسطو، آرسطو، ارسطوی ، ارسطوطالیس ، ارسطوطالس ، ارسطاطالیس ، ارسطاطلس ، ارستطالیس ، ارسطاطالس ، ارسطالیس ، رَسطالیس ، ارسطا، ارسط. ابن الندیم در الفهرست آرد: اخبار ارسطالیس ، معنی آن محب الحکمه است و گویند به معنی فاضل کامل است و نیز گویند یعنی التام الفاضل. ارسطالیس بن نیقوماخس بن ماخاون از ولد اسقلبیادس مخترع فن طب یونان بگفته بطلیموس الغریب . و همو گوید: نام مادر او افسیطیاست که او نیز از نژاد اسقلبیادس است. مولد او شهر اسطاغاریا و پدر وی نیفوماخس طبیب فیلیبس ُ، فیلبُس پدر اسکندر بود. و او از شاگردان افلاطن است و بوحی در هیکل بوثیون او بحلقه شاگردان افلاطون پیوست و آنگاه که افلاطن به صقلیه رفت ، ارسطو در دارالتعلیم خلیفه او گشت. او در سی سالگی به آموختن فلسفه آغازید... و در آخر روزگار اسکندر و گویند در اول سلطنت بطلیموس لاغوس به شصت و شش سالگی درگذشت و ثاوفرسطس خواهرزاده او بجای او بتعلیم در دارالتعلیم پرداخت.
ترتیب کتب ارسطو: منطقیات ، طبیعیات ، الهیات ، خلقیات .کتب منطقیات او هشت است : قاطیغوریاس و معنی آن مقولات است. باری ارمیناس و معنی آن عبارة است. انالوطیقا و معنی آن تحلیل قیاس است. ابودقطیقا یا انالوطیقای ثانی و معنی آن برهان است. طوبیقا و معنی آن جدل است. سوفسطیقا و معنای آن مغالطه است. ریطوریقا و معنی آن خطابه است. بوطیقا و معنی آن شعر است.
قاطیغوریاس : این کتاب را حنین بن اسحاق نقل کرده و فرفوریوس و اصطفن اسکندرانی و اللینس ( اللیس ، قفطی ) و یحیی نحوی و امونیوس و ثامسطیوس و ثاوفرسطس و سنبلیقوس بشرح وتفسیر آن پرداخته اند. از ثاون نامی تفسیر این کتاب سریانی و عربی هست و از غریب تفاسیر این کتاب قطعه ای است که به املیخس نسبت کنند و شیخ ابوزکریا ( یحیی بن عدی ) گوید: ظاهراً این نسبت غلط است. چه من در تضاعیف کلام در همین تفسیر دیده ام که گوید. ( ( قال الاسکندر ) ) و شیخ ابوسلیمان گوید که او از ابوزکریا ( یحیی بن عدی ) نقل تفسیر اسکندر افرودیسی را بعربی بر قاطیغوریاس که قریب 300 ورقه است ، درخواست و از کسانی که این کتاب را تفسیر کرده اند، ابونصر فارابی و ابوبشر متّی باشند و جماعتی از این کتاب مختصرات و جوامع مشجره و غیر مشجره کرده اند. از جمله ابن مقفع و ابن بهریز و کندی و اسحاق بن حنین و احمدبن طیب و رازی.