امپرسیونیسم
معنی کلمه امپرسیونیسم در فرهنگ عمید
معنی کلمه امپرسیونیسم در فرهنگ فارسی
معنی کلمه امپرسیونیسم در دانشنامه عمومی
شیوه دریافتگری به عنوان انجمنی خصوصی از سوی گروهی از هنرمندان ساکن پاریس آغاز شد و این انجمن در سال ۱۸۷۴ به نمایش همگانی آثار خود پرداخت. نام این جنبش از نام یک نقاشی از کلود مونه به نام دریافتگری، طلوع خورشید ( به فرانسوی: Impression, soleil levant ) گرفته شده است. نام امپرسیونیسم را نقادی به نام لویی لِروی در یک نقد هجوآمیز ساخت. امپرسیونیسم همچنین نام نهضتی در موسیقی است.
در این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو آغشته به رنگ های خالص و نامخلوط به جای ترکیب های ظریف رنگ ها استفاده می کنند؛ مثلاً، به جای ترکیب رنگهای آبی و زرد برای تولید سبز آن ها دو رنگ آبی و زرد را مخلوط نشده بر روی بوم قرار می دهند تا رنگ ها «حس» رنگ سبز را در نظر بیننده پدیدآورند. آنها در نقاشی صحنه های زندگی مدرن به جای جزئیات، تأثیرات کلی واضح را نشان می دهند.
در واپسین دهه های سده ۱۹ میلادی ( میان سال های ۱۸۷۰–۱۸۸۰ ) حرکتی در نقاشی آغاز شد که در اساس مبتنی بر نور ( به عنوان مادر رنگ ها ) شکل گرفت و به زودی هنرهای دیگر همچون موسیقی، مجسمه سازی و… را تحت تأثیر قرار داد.
بنیادگذاران این مکتب با هدف نقض هنر رسمی نیرو گرفتند. آنها از ارائه اشکال با خطوط محیطی واضح سر باز زدند و از روال رنگ آمیزی به پیروی از عرف و طبیعت سرپیچی کردند. استفاده از رنگهای خالص و شفاف با ضرب قلم های مستقل و تا حدی سریع از ویژگی های بارز آثار نقاشی امپرسیونیسم است.
نظریه رسمی آنها بر این اصل نهاده شده بود که رنگ ها به جای آنکه بر روی جعبه رنگ با هم ترکیب شوند باید به طور خالص روی پرده نقاشی ریخته شوند. این هنرمندان در مورد به تصویر درآوردن پیکره آدمی به نحوی پذیرفتنی و باورپذیر که از دیرباز مشکل ترین بخش هنر نقاشی بود بی توجه بودند و گویی میلی به کوشش در این خصوص نداشتند، یا نمی خواستند که یک فضای قابل قبول ایجاد کنند که ارزش نام هنر را داشته باشد.
امپرسیونیسم (ادبیات). امپرسیونیسم ( به انگلیسی: Impressionism ) در ادبیات، متأثر از جنبش هنری امپرسیونیسم اروپایی است، بسیاری از نویسندگان آن، سبکی را اتخاذ کردند که بر تداعی ها متکی بود. تاختیگرهای هلندی به صراحت سعی کردند امپرسیونیسم را در نثر، اشعار و دیگر آثار ادبی خود بگنجانند. بسیاری از آنچه که ادبیات «امپرسیونیستی» نامیده می شود، در چندین دسته دیگر، به ویژه نمادگرایی، قرار می گیرد، که شارحان اصلی آن بودلر، مالارمه، رمبو، ورلن و لافورگ، و نهضت ایماژیسم هستند. امپرسیونیسم ادبی بر درک یک شخصیت خاص از رویدادها تمرکز دارد. لبه های واقعیت با انتخاب دیدگاه هایی که خارج از هنجار قرار دارند، محو می شوند.
می توان ادبیات امپرسیونیستی را این گونه تعریف کرد که نویسنده به جای تلاش برای تفسیر، داستان/توجه خود را بر زندگی ذهنی شخصیت مانند تأثیرات، احساسات، هیجانات و عواطف شخصیت متمرکز می کند. نویسندگانی مانند ویرجینیا وولف ( خانم دالووی ) و جوزف کنراد ( دل تاریکی و مرداب ) از مهم ترین خالقان این سبک هستند. گفته می شود این رمان ها بهترین نمونه های ژانری هستند که به راحتی قابل درک نیست.
امپرسیونیسم ادبی برای توصیف یک اثر ادبی به کار می رود که مشخصه آن انتخاب جزئیات برای انتقال تأثیرات حسی به جامانده از یک حادثه یا صحنه است. این سبک نوشتن زمانی اتفاق می افتد که شخصیت ها، صحنه ها یا کنش ها از دیدگاه ذهنی واقعیت به تصویر کشیده شوند.
معنی کلمه امپرسیونیسم در دانشنامه آزاد فارسی
میدان اسب دوانی، اثر دگا
جنبشی در نقاشی که در دهۀ ۱۸۶۰، در فرانسه پدید آمد و تا پایان نیمۀ دوم قرن ۱۹، بر هنر کشورهای اروپایی و امریکای شمالی تأثیری فوق العاده برجا گذاشت. امپرسیونیست ها می خواستند زندگی واقعی را به تصویر کشند؛ آنان مستقیماً از طبیعت نقاشی می کردند و به ثبت تصویریِ تغییراتِ جلوه های نوری می پرداختند. این اصطلاح نخستین بار، با هجو و تمسخر در توصیف نقاشی کلود مونهبا نام امپرسیون: طلوع آفتاب(۱۸۷۲) به کار رفت. دیگر سرآمدان امپرسیونیست عبارت بودند از اِدوئار مانه، اِدگار دگا، پیِر اوگوست رنوار، کامی پیسارو، پل سزان، و آلفرد سیسلی؛ امّا فقط مونه تا پایان دوران فعالیت هنری اش به آرمان های امپرسیونیستی وفادار ماند. هستۀ اصلی گروهِ امپرسیونیست ها در اوایل دهۀ ۱۸۶۰، با مشارکت مونه، رنوار، و سیسلی شکل گرفت؛ آنان هنگامی که هنرجو بودند گِرد هم جمع شدند و به نقاشی در هوای باز، که از شاخصه های نهادین امپرسیونیسم بود، علاقه مند شدند. امپرسیونیست ها در یکی از کافه های پاتُق پاریس، با دیگر اعضای این محفل آشنا شدند. هرگز گروه متشکّلی برپا نساختند، لیکن از ۱۸۷۴ تا ۱۸۸۶، هشت نمایشگاه گروهی برپا کردند، که در اولین نمایشگاهشان، نام امپرسیونیسم وضع شد. با آن که شیوه های فردیِ آنان متمایز بود، همه با تأثیرات نور، حرکت های سردستی قلم مو، و کنار هم قرار دادن تکه های رنگ بر روی بوم به جای ترکیب آن بر روی پالت، طبع آزمایی کردند. هنر عکاسی و پژوهش های علمی دربارۀ رنگ و نور، امپرسیونیست ها را بر آن داشت زندگی و طبیعت را با نگاهی تازه، و بی واسطۀ دانستنی های قبلی بنگرند. حدود دهۀ ۱۸۸۰، رویکرد محورین جنبش، مرکزیت خود را از دست داد، و چند سبک دیگر از آن منشعب شد که بعدها پُست امپرسیونیسمنام گرفت.امپرسیونیسم انگلیسی. امپرسیونیسم در نقاشیِ پیش گام انگلیسی، در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، تأثیری شگرف داشت. بسیاری از نقاشان انگلیسیِ وابسته به حلقۀ هنری والتر سیکرتاز این جنبش تأثیر گرفتند. فیلیپ ویلسون استیر، دوست صمیمی و معاصر سیکرت، برجسته ترین نمایندۀ امپرسیونیسم در انگلستان شناخته شده است.
سرآغاز و نفوذها. بازنمایی نور با استفاده از رنگ و بدون خط ـ کناره های مشخص، که از ویژگی های امپرسیونیسم است، را می توان در آثار نقّاشانی همچون دیه گو ولاسکز، فرانسیسکو دِ گویاو ژان آنتوان واتو، یافت. ولی گفتنی است که پیشینۀ امپرسیونیسم را می توان در آثار پیش کسوتانِ تأثیرگذارتری همچون دو نقّاش منظره پرداز انگلیسی، جان کانستبل، و جوزف ترنِر، پی گرفت. رنگ های درخشان آبی در چاپنقش های رنگی ژاپنی (که در همین دوران از سوی اروپاییان شناخته شد) در رهایی نقاشی از رنگ های تیره و کدر تأثیر گذاشت. گوستاو کوربه، مدافع آموزۀ رئالیسم، نخستین منبع الهام بود که بر بازگشت به طبیعت و طرد درون مایه های قراردادی تأکید ورزید.
جوّ، رنگ و نور. مانه نمایندۀ پیش گام امپرسیونیسم آغازین بود، لیکن طبع آزمایی های وی و پیروانش اساس نظری این جنبش را بنا نهاد. آنان بر ویژگی جلوه های جوّی، بازی نور، و ارزش های رنگیِ حاصل از آن تکیه داشتند، و کار خود را به نقاشی در هوای باز اختصاص دادند. ویژگی «دریافت» در آثار آنان مرکزیت داشت، که بر دریافت و خلقِ برداشت آنی و زنده از یک صحنه مبتنی بود، و با توصیف منظم جزئیات مغایرت داشت، که در چنین برداشت های آنی نادیدنی اند. امپرسیونیست ها آموختند که هنر خود را براساس «منظرۀ کلی»، حذف جزئیات و خط ـ کناره ها، و یا به حداقل رساندن آن ها در کلِّ صحنه، پدید آورَند. همچنین برای نخستین بار به بررسی دقیق یک اسلوب پرداختند، و استفاده از رنگ مایه های قراردادیِ قهوه ای، سیاه، و اُخرایی را طرد کردند. بیشتر آنان، ترکیب رنگ بر روی پالت را کنار نهادند، و فقط استفاده از رنگ های خالص طیف نور، و سفید را جایز شمردند. هم پهلو شدن تکه رنگ های خالص، از اصول بنیادین این جنبش شد. ساده سازی نور و سایه، برای عرضۀ کلیّت صحنه، به جای تأکید بر خط ـ کناره ها، از دیگر اصول آنان بود؛ گفتنی است که عرضۀ سایه، به معنای نبودِ نور نیست بلکه به معنای نور کاسته شده است. امپرسیونیست ها با پیروی از این اصول در بازنمود حرکت جوّی، از جمله لغزش سایه، عبور نور، تلاطم آب، و احساس وزیدن باد در حد شگفت آوری توفیق یافتند. کامی پیسارو و سیسلی در این خصوص سرآمد بودند؛ مانه مسیر آغازین خود را رها کرد و همچون آنان به نقاشی در هوای باز رو آورد. جیمز ویسلرهرگز به طور کامل به امپرسیونیسم نگرایید، و نقاشی بر مدار حافظه، و ترکیب رنگ ها بر روی پالت برای دستیابی به رنگ مایۀ دلخواه به جای استفادۀ مستقیم از رنگ های خالص را پی گرفت. دیگر نقاشانی که به این جنبش پیوستند عبارت بودند از یوهان یونکینت، برت موریزو، و هانری فانتن لاتور.
فترت و میراث. با آن که امپرسیونیسم تا دهۀ ۱۸۸۰ به تکامل خود رسیده بود، مرحلۀ دیگری در حیات آن، با عنوان نئوامپرسیونیسم، شکل گرفت که بر شیوه ای فنی با نام نقطه چین کاریتمرکز داشت؛ بدین منوال که از نقطه های کنار هم قرار گرفتۀ رنگ های اصلی بر روی بوم، در دید نگرنده ای که به فاصله ای مناسب از تابلو جا گرفته باشد، رنگمایۀ ترکیبی دلخواه نقش می بندد. این شیوه، از فرضیه ای علمی دربارۀ رنگ از هرمان هلمهولتزو میشل اوژن شِورولمایه می گیرد. ژرژ سورا، پل سینیاکو کامی پیسارو این اسلوب را پروراندند.
معنی کلمه امپرسیونیسم در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه امپرسیونیسم
جورج دارلی در سالهای اولیه کارشناس اعضاء مجله بود، و جرارد مَسی در طول سالهای ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۸ در مجله نقدهای ادبی زیادی بویژه در زمینه شعر نوشت. تئودور واتس دانتون بهطور منظم به عنوان منتقد اصلی شعر از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۹۸ مشارکت میکرد. از سال ۱۸۰۶۰ تا ۱۹۰۱ فردریک جرج استفنس سردبیر هنری مجله بود. زمانی که به خاطر مخالفت غیرمعمول او با امپرسیونیسم جانشین راجر فرای شد، استفنس تا سال ۱۹۰۴ به مشارکت خود در زمینهٔ نقد کتاب و نوشتن آگهیهای درگذشت ادامه داد. آرتور سایمونز در سال ۱۸۹۱ به جمع کارکنان مجله پیوست.
در ۱۸۹۲ به مدت چند ماه عضو فرهنگستان بوگرو بود و از سال ۱۸۹۲ تا ۱۸۹۷ نزد گوستاو مورو تعلیم گرفت و سخت تحت تأثیر امپرسیونیسم قرار گرفت و تابلوی «میز شام» به تاریخ ۱۸۹۷ بیانگر نزدیکی کارش به سبک بوناردو و وولار است. در سال ۱۹۰۱ همراه درن با ولامینگ آشنا شد. قبلاً او با درن دوست بود حدود سال ۱۸۹۲ به روش تفکیک روی آورد اما در ۱۹۰۳ – ۱۹۰۱ به سزان گرایش یافت و رنگ مایهای تیره در برابر کیفیت مصنوعی رنگ درخشان سیناک را پذیرفت. تأثیر سیناک در سال ۱۹۰۴ بار دیگر تجدید شد و ان هنگامی بود که ماتیس دوباره الهام با او در جنوب فرانسه اقامت داشت و این تماس دوباره الهام بخس او در تابلوی «تجمل، آرامش و شهوت» شد.
امروزه میزان فعالیتهای هنرمندانی که در عرصهٔ هنر اروتیک فعالیت میکنند، رشد و گسترش یافتهاست. هرچند که باید گفت که در برخی محافل هنری، بسیاری از آثار مربوط به هنر اروتیک، هنوز هم به عنوان یک نوع سبک مستقل پذیرفته نشده و به عنوان جزئی از سبکهای هنری شناخته شده و استاندارد مانند سبکهای مربوط به خلق پرتره و منظره، در نظر گرفته نمیشود. البته انتظار میرود همانطورکه در طول قرن گذشته، جامعه دیدگاههای خود را از آنچه میتوان بدان عنوان هنر داد، گسترش داده و نگرش خویش نسبت به چندین سبک هنری جدید مربوط به قرن نوزدهم مانند امپرسیونیسم و رئالیسم را، اصلاح کرده و توسعه بخشیدهاست، در نهایت دید خود نسبت به هنر اروتیک را نیز تعدیل کرده و این هنر نیز سرانجام به عنوان نوعی سبک هنری در نظر گرفته شود.
آندرونیکی زنگو آنتونیو (زادهٔ ۲۶ مه ۱۹۱۳ – درگذشتهٔ ۱۰ فوریه ۲۰۰۰) نقاش اهل آلبانی بود که بههمراه خواهرش سوفیا زنگو پاپادمیتری، اولین زنان نقاش حرفهای اهل آلبانی به شمار میروند. او و وانگوش میجو نخستین کسانی بودند که سبک امپرسیونیسم را در آلبانی معرفی کردند.
سوفیچی در رینیانو سولآرنو در نزدیکی فلورانس زاده شد. او در دانشکده هنرهای زیبای فلورانس به تحصیل پرداخت. در ۱۹۰۰ آردنگو سوفیچی به پاریس رفت و هفت سال در آنجا اقامت گزید. وی در آنجا با ژرژ براک، آندره دورن، پابلو پیکاسو، خوان گری و گیوم آپولینر آشنا شد. همچنین در نشریاتی در زمینهٔ نمادگرایی کار کرد. در ۱۹۰۷ به ایتالیا بازگشت و این بار در پوجو کایانو ساکن شد. او از این پس به نگارش مقالاتی در نشریهٔ لا ووچه دربارهٔ هنرمندان معاصر پرداخت. در ۱۹۱۰ نیز با همکاری همین نشریه به برپایی نمایشگاهی در زمینهٔ امپرسیونیسم همت گمارد.
جان نخستین نمایشگاهش را در ۱۸۹۹ برپا کرد، در ۱۹۰۱ ازدواج نمود و در ۱۹۰۳ با دوروتی مکنیل آشنا شد. مکنیل مدل نقاشی جان بود و پس از درگذشت همسر او در ۱۹۰۷ با جان ازدواج نمود. در ۱۹۱۰ جان شیفتهٔ سبک پستامپرسیونیسم شد و به پرووانس سفر کرد و بسیاری از تابلوهای منظرهٔ قابل توجهش را در سال بعد خلق نمود. خلاقیت و ذوق هنری جان در کارهایش سبب شد تا او در ۱۹۱۴ به شهرتی بینالمللی دست یابد.
شاهکارهای ابتدایی مانه، ناهار در چمنزار و المپیا بسیار بحثبرانگیز بودند و همواره به عنوان خط مشی برای نقاشان جوان امپرسیونیسم، مورد استفاده قرار میگرفتند. امروزه این آثار را پایه و اساس تکامل هنر مدرن میشناسند.
نقاشیهای فرانسیسکو گویا مربوط به دوره جنگ استقلال اسپانیا بسیار چشمگیر است. در سبک امپرسیونیسم خواکین سورولا و همچنین در مدرنیسم پابلو پیکاسو، سالوادور دالی، خوان گری و خوان میرو نقاشان مطرح اسپانیایی به حساب میآیند.
حدود یک چهارم آثار دگا به بدنهای برهنه و غالبا زنان برهنه اختصاص دارند. او مدلهایش را از میان مردم عادی زمانش برمیگزید و این دسته از آثارش را با سبک امپرسیونیسم و با رنگهای تند خلق میکرد، از این رو به درون خانهها و اماکنی چون تئاتر و روسپیخانهها میرفت و رقصندگان و روسپیان را در زمان استراحت و یا پرداختن به کارهای معمولی نشان میداد. بیشتر زنان در آثار دگا، از پشت دیده میشوند و چهرههایشان از نگاه مخاطب پوشیده است. او با این جهتگزینی و نشان دادن زنان معمولی در شرایطی نه چندان زیبا، ایدهآل بدن برهنه زن را در هم میشکند. هدف دگا در کشیدن این بدنها بیش از تاکید بر برهنگی، پرداختن به واقعیتها و حرکات روزمره زندگی است.