آشفته دل
معنی کلمه آشفته دل در فرهنگ معین
معنی کلمه آشفته دل در فرهنگ عمید
معنی کلمه آشفته دل در فرهنگ فارسی
پریشان خاطر
معنی کلمه آشفته دل در ویکی واژه
(مجاز): پریشان خاطر، آشفته حال، آشفته خاطر. ای در این خوابگه خفته دلان/ جمع ناگشته چو آشفته دلان. «جامی»
جملاتی از کاربرد کلمه آشفته دل
بسر و اندر، آشفته دل باغبان نه بیناش چشم و نه گویا زبان
پرند و شینم بیگانه مردی آشناوش گریبان گرفت و مهمان گرفتن را با کشش های تنگ آویز دامان به دامان بست، راه گریز بسته بود و دست ستیز شکسته، ناگزر گردن نهادم و آشفته دل و پراکنده نهادش در پی افتادم گرم یا سرد نوازش ها کرد، پخته یا خام ساز سازش ها ساخت. زبر دست خود جای نمود و سمار و چای آورد در خورد خودخانه و گسترش خوش و رنگین افکند و به هنگام خویش خوان و خورش چرب و شیرین گسترد. ولی چون در خوی و منش و نشست و خاست و گفت و شنود و بیغاره و ستایش و دگر چیزها و دست آویزها نیز راه و روش دگرگون داشت، و نای و زبان از چنبر و چنگ خموشی و درنگ برون، در ستایش زاد و بوم و فزایش برگ و ساز و نیایش بیخ و بر و نمایش آب و فر خود یاوه درائی سر کرد و ژاژسرائی در نهاد. چندان گفت و از سر گرفت و بر آن گفت بیهوده مفت دیگر بست که کام و زبانش سوده گشت و گوش و مغز یاران فرسوده، بیت:
جامه عشقش چو گیرم جامه جان را چه قدر تا نیندیشم من آشفته دل از چاک او
ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها
هیچ شک نیست که آشفته دلان بسیارند در کمند تو، ولی چون من بیچاره کم اند
آشفته دل خویش درین دار فنائیم بنمائی رخ خویش که مشتاق لقائیم
جرس رمزی است زین آشفته دلها که بر شکل جرس در تن نهان است
نه زجور چرخ می نالیم ونه از دست بخت زآنکه آشفته دل از زلف پریشان توایم
گفتم دل و جان پیشکش عشق تو کردم آشفته دلان را بجز این ما حضری نیست
کس به روز او مبادا درجهان خون جگر آشفته دل بی خانمان