براعت

معنی کلمه براعت در لغت نامه دهخدا

براعت. [ ب َ ع َ ] ( ع مص ) بُروع. ( منتهی الارب ). تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فضیلت و کامل شدن در فضل و هنر. ( غیاث اللغات ). || غالب آمدن : برع صاحبه ؛ غالب آمد بر صاحب خویش. ( منتهی الارب ). || بالا رفتن : برع الحبل ؛ علاه. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) برتری ، گویند: برع الرجل ؛ یعنی در علم بر اقران و امثال خود برتری یافت. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از اقرب الموارد ). تفوق. || ( اصطلاح ادبی ). فصاحت. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). روشنی و فصاحت. ( غیاث اللغات ).شواهد زیرین به هر دو معنی ایهام دارد :
نزدیک تو شعرم چه قیمت آرد
وز چه ز براعت شعار دارد.مسعود.و در آیات براعت و معجزات صناعت... تأملی بسزا رود شناخته گردد ( کلیله و دمنه ). که روز بازار فضل و براعت است. ( کلیله و دمنه ).
امروز کدخدای براعت تویی بشرط
تو صدر دار و این دگران وقف آستان.خاقانی.جمعی دیگر از اعلام براعت و احداث صناعت در عداد کتاب و حساب منتظم بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). در بلاغت و براعت یگانه روزگار شده. ( ترجمه تاریخ یمینی ). بازار فضل کاسد شده بود و ارباب بلاغت و براعت رارونق رفته. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- براعت استهلال ( اصطلاح بدیعی ) ؛ نزد اهل بدیع عبارت است از آنکه شاعر یا منشی در ابتدای خطبه کتاب یادر مطلع قصیده الفاظی چند ذکر کند که مشعر بر مطلب باشد و در منتخب نوشته که استهلال بمعنی بانگ کردن کودک بوقت ولادت است ، ظاهراً وجه تسمیه آن است که چون بمجرد بانگ کردن مولود بوقت ولادت شناخته میشود که پسراست یا دختر. همچنین از صنعت مذکور بدلالت الفاظ متناسبه در شروع کتاب و قصیده دریافته میشود که این کتاب و قصیده در فلان مضمون و فلان احوال است. ( غیاث اللغات ). براعت استهلال نزد بلغا آن است که آغاز گفتار مشتمل باشد بر آنچه با حال گوینده متناسب بود و اشاره هم به موضوعی که در آن باب سخن میراند شده باشد و چون این قبیل گفتار را بر سایر اقسام سخن برتری است علیهذا این صنعت را براعت استهلال نامیده اند و استهلال در لغت بمعنی نخستین آوازی است که از مولود جدیدالولاده ، در حال به دنیا آمدن بیرون می آید و بواسطه همان آواز بر زنده به دنیا آمدن او استدلال کنند و سخن هم که آغاز آن بر مقصود دلالت کند به همین جهت براعت استهلال گویند مانند خطبه کتاب مطوّل. و سیوطی در کتاب الاتقان فی علوم القرآن گوید از جمله براعت استهلال سوره فاتحةالکتاب است که در حقیقت مطلع قرآن است و مشتمل است بر جمیع مقاصد قرآنیه. برای تفصیل بیشتر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود.

معنی کلمه براعت در فرهنگ معین

(بَ عَ ) [ ع . براعة ] (مص ل . ) = برائت : ۱ - برتری و کمال از حیث زیبایی و دانش . ۲ - پاک شدن از عیب و تهمت . ۳ - خلاص شدن از وام و دین .

معنی کلمه براعت در فرهنگ عمید

۱. شیوایی و فصاحت در کلام.
۲. برتری یافتن در علم و فضل یا کمال و جمال.
* براعت استهلال: (ادبی ) در بدیع، آوردن کلمات و عباراتی در دیباچۀ کتاب یا مطلع قصیده که دلالت بر موضوع کتاب یا قصیده می کند و خواننده به محض خواندن آن کلمات متوجه می شود که نویسنده یا شاعر در چه موضوعی بحث می کند.

معنی کلمه براعت در فرهنگ فارسی

برتری، تفوق، بلندی، برزگواری
۱- ( مصدر ) بکمال رسیدن در فضل و درگذشتن از همگنان برتری یافتن در دانش و ادب و کمال و جمال . ۲- ( اسم ) برتری تفوق.

معنی کلمه براعت در ویکی واژه

براعة
برائت:
برتری و کمال از حیث زیبایی و دانش.
پاک شدن از عیب و تهمت.
خلاص شدن از وام و دین.

جملاتی از کاربرد کلمه براعت

عبارت تو ظُرَف را علامت است و نشان براعت تو نُکَت را دلیل و برهان است
احمد، حاجی اسمعیل بیک تهرانی اشعار مرا جمع کرده، تخمین دو سه هزار بیت مزخرف و لاغ و سردو خام، چیزهای غریب مال مردم به نام من بیچاره در آن دفتر نگاشته. بارها عرض کردم پنجاه تومان به رسم نیاز می دهم که منحولات لاطایل را بیرون کنی. پنداشت که این درخواه از روی فروتنی است، در نپذیرفت و این بیچاره رسوا و زشت نام خواهد شد. ترا به خدائی که پرستشگاه تست به کاغذ و پیام و عجز و لابه و التماس و در خواست او را راضی کن و ملحقات را که بر اصل می چربد باز پرداز. جز سرداریه و چند طغرا نگارش پارسی و غزلی چند که سبک بیان گواهی دهد تتمه معیوب و مخلوط است. این پیر ناتوان را در حیات و ممات از چنگ فضیحت باز خر، و اگر انکار کند مزخرفات و ملحقات را در جزو دفتر احمد ثبت نمای. زیرا که در اشعار احمدا جز قافیه و سجع هیچ ملاحظه براعت و شیوائی و بلاغت و زیبائی نیست.
قوله تعالی: الم روایت کردند از ابن عباس در تفسیر الم که الف اشارتست باللّه، و لام بجبریل. و میم بمحمّد (ص) این تفسیر دلالت کند که مبدأ قرآن از خداست و واسطه جبرئیل و منتهی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم. و مخرج الف که بدایت مخارج حروفست دلالت میکند بدان که مبدأ قرآن از خداست، و مخرج لام که اوسط المخارجست بر جبرئیل که واسطه است، و مخرج میم که منتهی مخارج است بر مصطفی که منتهای قرآنست، چنانستی که ربّ العالمین گفت: ازین حروف که دلالت میکند بر اسباب سگانه کتاب قرآن حاصل شد: آن کتابی که شما با فصاحت و براعت از مثل آن گفتن درماندید، و عاجز گشتید. و گفته‌اند «الف» از احدیّت است، و «لام» از لطف، و «میم» از ملک. معنی آنست که: «الاحد اللّطیف الملک.
ابوسهل بن نوبخت فارسی از منجمین مشهور قرن دوم هجری و از معاصرین و مصاحبین ابوجعفر منصور دومین خلیفهٔ عباسی بود. ابوسهل به فن نجوم و احکام آن به اصابت رأی و براعت عمل در عصر خویش معروف بود. پدرش نوبخت فارسی نیز از منجمین نام‌آور در عصر خود و مورد احترام منصور خلیفه بود. ابو جعفر منصور پس از استقرار بر اریکه خلافت و فراغت از نظم امور کشور دستور داد تا مترجمین، کتب فارسی و یونانی و دیگر زبان‌ها را به عربی ترجمه کنند. به نوشتهٔ صاحب الفهرست، ابوسهل یکی از کسانی است که کتاب‌های بسیاری از فارسی به عربی ترجمه کرده‌است. ابوسهل پس از مرگ منصور همچنان در خدمت خلفا باقی ماند و تا زمان هارون الرشید به کار ترجمه و تألیف می‌گذرانید تا اینکه در حدود سال ۱۸۵ هجری قمری درگذشت.
گؤائولدها به صورت موجودات انگلی‌ای نشان داده می‌شوند که اختیار بدنهای دیگر (شامل انسان‌ها که توسط آن‌ها به اقصی نقاط کهکشان در گذشته‌های دور برده شده‌اند) را به دست می‌گیرند. اربابان سامانه ارتش‌های عظیمی از پیادگان در اختیار دارند و بخش اعظم این نیروها را انسان‌های دستکاری‌شده‌ای به نام جفا تشکیل می‌دهند. در طول مجموعهٔ تلویزیونی، عده‌ای از جفاها - که بعدها بر تعدادشان افزوده می‌شود- طغیان جفا را ایجاد می‌کنند. رهبری این شورش به دست براعتاک و شخصیت اصلی تیلک، یک جفای بلندپایه که در قسمت نخست با خیانت به اربابش به آرمان اس‌جی-۱ گروید، است.
و این قولی نیکو است عقلی، ولیکن محمد زکریاء رازی این قول را نپسندیده، است و گفتست که اگر چنین بودی، واجب آمدی که این طبایع از باری آمده بودی، ‌اندر جسم، و اگر از باری آمده بودی‌اندر خدای طبیعت بودی، و این روا نیست. و پس محمد زکریاء رازی را عادت داده بوده است که قولهاء حکما را خلاف کردست. و مقصودش براعت خویش و اظهار صفوت خاطر وحدت ادراک خویش بودست!
منعم بهاء دین که به ذات تو قائمست هر چ آن ز جنس دانش و فضل و براعتست
ای بحر براعت که ضمیر تو جهان را دائم به عطا لولو منثور فرستد
نه مالهایی کآنگاه بود فایده داشت نه سود دارد اکنون همی براعتها
این مکتب مبتنی براعتقادِ به وحدتِ ذاتیِ تمام خلقت، نیکیِ نهاد انسان، و برتری بینش بر منطق و تجربهٔ مکاشفه عمیق‌ترین حقایق است.
فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ من اینجا زیادتست که جای دیگر گفت قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ میگوید اکنون که در گمان افتادید و دعوی میکنید که ما نمیدانیم که این کلام آفریدگار است، شما که اهل براعت و فصاحت و زیرکی‌اید، مانند این قرآن بیارید و ذلک فی قوله فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ پس واکم کرد و گفت اگر نتوانید کتابی آرید ده سوره بیارید فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ، دیگر باره واکم کرد و گفت اگر ده سورة نتوانید یک سورة بیارید فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ، آن گه گفت اگر یک سورة نتوانید حدیثی مانند این بیارید فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ، و اگر خود توانایی ندارید.
در دیار عرب براعت او در زمین عجم شجاعت او
در خشم او سیاست و بر عفو او امید در رای او براعت و در طبع او وقار