از
معنی کلمه از در لغت نامه دهخدا

از

معنی کلمه از در لغت نامه دهخدا

( آز ) آز. ( اِ ) زیاد جُستن. زیاده جوئی. افزون خواهی. افزون طلبی. خواهش بسیاری از هر چیز. طمع. ولع. حرص. شره. شُح . تنگ چشمی :
از فرطعطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.ابوسلیک.جاه است و قدر و منفعه آن را که طَمْع نه
عز است و صدر و مرتبه آن را که آز نیست.خسروانی.مکن امّید دور و آز دراز
گردش چرخ بین چه کرمند است.خسروی.بدی در جهان بدتر از آز نیست.فردوسی.بهر جای جاه وی افزون کنم
ز دل کینه و آز بیرون کنم.فردوسی.میاز ایچ با آز وبا کینه دست
بمنزل مکن جایگاه نشست.فردوسی.چو دانی که بر تو نماند جهان
چه رنجانی از آز جان و روان ؟فردوسی.چنین بود تا بود این تیره روز
تو دل را به آز فزونی مسوز.فردوسی.چه سودت بسی اینچنین رنج و آز
که از بیشتر کم نگردد نیاز؟فردوسی.گرت دل نه با رای آهرمن است
سوی آز منگر که او دشمن است.فردوسی.که چون آز گردد ز دلها تهی
همان خاک و هم گنج شاهنشهی.فردوسی.ز آز و فزونی بیکسو شویم
بنادانی خویش خستو شویم
مگر بهرمان زین سرای سپنج
نباید همی کین و نفرین و رنج.فردوسی.دگر آز بر تو چنان چیره گشت
که چشم خرد مرترا خیره گشت
ز بیچارگان خواسته بستدی
ز نفرین بروی تو آمد بدی.فردوسی.بدو گفت [ به باربد ] هر کس که شاه جهان
گزیده ست رامشگری در نهان
که گر با تو او را برابر کنند
ترابر سر سرکش افسر کنند
چو بشنید مرد آن بجوشیدش آز
و گرچه نبودش بچیزی نیاز.فردوسی.به تخت خرد برنشست آزتان
چرا شد چنین دیو انبازتان ؟فردوسی.در آز باشد دل سفله مرد
برِ سفلگان تا توانی مگرد.فردوسی.چو بستی کمر بر در راه آز
شود کار گیتیت یکسر دراز.فردوسی.اگر پادشاه آز گنج آورد
تن زیردستان به رنج آورد.فردوسی.بخور آنچه داری و بیشی مجوی
که از آز کاهد همی آبروی.فردوسی.تن مرد بی آز بهتر که گنج.فردوسی.

معنی کلمه از در فرهنگ معین

( آز ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - حرص ، طمع ، زیاده جویی . ۲ - آرزو.
( اَ ) [ په . ] (حراض . )۱ - علامت مفعول غیر - صریح یا باواسطه . ۲ - علامت ابتدا و آغاز. ۳ - در، اندر. ۴ - برای ، بهر، به سبب . ۵ - نسبت به ، در مقایسه با. ۶ - به دلیل ، به علت . ۷ - در، اندر. ۸ - از سویی ، از طرف . ۹ - به جای ، در عوض .
دیده و دندان (اَ. دِ. وَ. دَ )(ق . ) با کمال میل و رغبت .
( اِ ) (اِ. )(عا. ) گریه ، زاری . معمولاً با ترکیب اِز و جِز می آید.
پای درآوردن ( ~. دَ. وَ دَ ) (مص م . ) ۱ - شکست دادن ، از بین بردن . ۲ - بی نهایت خسته کردن .

معنی کلمه از در فرهنگ عمید

( آز ) ۱. حرص و طمع، افزون خواهی از هر چیز: چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴ ).
۲. آرزو و خواهش بسیار.
۱. نشان دهندۀ ابتدای مکان: از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۳ )، از تهران تا اصفهان.
۲. نشان دهندۀ ابتدای زمان: من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم (سعدی )، از صبح تا شام، خرِ ما از کرگی دم نداشت.
۳. نشان دهندۀ آغاز و مبدٲ چیزی (شخص، حیوان، شیء، حالت، عدد، و مانند آن ).
۴. اثرِ، تٲلیف: گرشاسب نامه از اسدی طوسی است.
۵. نسبت به: فرزند شما از بقیهٴ همکلاسی هایش زرنگ تر است.
۶. از مردمِ.
۷. دربارۀ، درموردِ، در خصوصِ، راجع به: از مدرسه چه خبر؟.
۸. به سبب، به علتِ، به جهتِ: چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند / من موی از مصیبت پیری کنم سیاه (رودکی: ۵۱۰ )، گریهٴ او از خوشحالی است.
۹. برای بیان نوع، جنس، صنف، طبقه، و مانند آن به کار می رود: پیراهنی از پارچهٴ اعلا.
۱۰. متعلق به، مالِ: این کتاب از من است.
۱۱. به وسیلۀ، با کمک، با: این وسیله از بهترین مواد اولیه ساخته شده است.
۱۲. از جملۀ، جزءِ، درشمارِ: سعدی از بزرگان شیراز است.
۱۳. از سویِ، از جانبِ، از طرف.
۱۴. نشان دهندۀ منشٲ چیزی: تو را عدل نوشیروان است و از تو / غلامانْت را تاج نوشیروانی (فرخی: ۳۷۱ )، کارون از ارتفاعات زردکوه سرچشمه می گیرد.
۱۵. نشان دهندۀ تفکیک، تمایز، یا تشخیص: پس از قبولی در آزمون سر از پا نمی شناخت.
۱۶. از جهتِ، از حیث، از لحاظِ، از نظرِ: از شما دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش (رودکی: ۵۰۴ ).
۱۷. نشان دهندۀ جزئی از یک کل: دو سال از دوران حبس می گذشت.
۱۸. [قدیمی] به.
۱۹. [قدیمی] در، اندر: توانگر به نزدیک زن خفته بود / زن از خواب شَلپوی مردم شنود (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۰ ).
۲۰. [قدیمی] در قبالِ، درمقابلِ، در برابرِ.
۲۱. [قدیمی] بر.
۲۲. [قدیمی] به جای کسرۀ اضافه به کار می رفت: رودکی استاد شاعران جهان بود / صد یکی از وی تویی کسائی پرگست (کسائی: صحاح الفرس: ۴۲و۴۳ ).
۲۳. [قدیمی] از روی، از سرِ، به حکمِ.

معنی کلمه از در فرهنگ فارسی

( آز ) ( اسم ) ۱ - حرص طمع زیاده جویی افزون طلبی . ۲ - آرزو هوی . ۳ - غم حسرت . ۴ - نیاز حاجت .
زیاد جستن
حرص وطمع، آرزووخواهش بسیار، افزون خواهی هرچیزی
۱ - عمت مفعول غیر صریح یا با واسطه : ( میانش به خنجر کنم بر دو نیم نباشد مرا از کسی ترس و بیم . ) (فردوسی ) ۲ - عمت ابتدا و آغاز زمانی و مکانی مقابل تا: ( از آغاز اسم تا دو قرن ایران زیر تسلط تازیان بود. ) ۳ - ب به : ( فرسته چو از پیش ایوان رسید زمین بوسه داد آفرین گسترید . ) ( فردوسی ) ۴ - با : ( دیدم وقتی در تاریخ هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی وروی پیل را از آهن بپوشیده بود . ) ( تاریخ بیهقی . ) ۵ - بر : ( یکی همچون پرن بر اوج خورشید یکی چون شایور از گرد مهتاب . ) ( پیروز مشرقی ) . ۶ - در اندر : ( و حدود بخارا دوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ و دیواری بگرد این همه در کشیده بیک باره ... و همه رباطها و دهها از اندرون این دیوار . ) ( حدودالعالم ) . ۷ - را : ( مفعول صریح ) : سپاس از خداوند خورشید و ماه که دیدم ترازنده بر جایگاه . ) ( فردوسی ). ۸ - برای بهر بعلت بسبب بجهت : ( زمین از زلزله فرو رفت . ) ۹ - عمت اضافه بجای (ا ) ( ) : ( خدای عزو جل پس از مکان و زمان (پس مکان و زمان ) و لوح و قلم گوهری را بیافرید سبز... ) ( تفسیر کمبریج ) . ۱٠ - در سالهای اخیر بتقلید از زبانهای اروپایی بمعنی : اثر نوشت. ساخت. بکار میرود : بوف کور از هدایت .
موضعی در کیاکلا ساری

معنی کلمه از در دانشنامه عمومی

آز. آز یا آزمندی به علاقه فراوان یا اشتیاق سیری ناپذیر، غیرضروری و بیش از حد برای به دست آوردن هر چه بیش تر مواردی چون ثروت، پایگاه اجتماعی، قدرت، مواد غذایی و مسائلی از این قبیل گفته می شود.
مفهوم آز به عنوان یک مفهوم سکولار روانی مترادف با تمایلی مفرط است برای به دست آوردن و کسب فراتر از سطح نیاز. عمدتاً آزمند به کسانی گفته می شود که به دنبال به دست آوردن ثروت و مادیات زیاد هستند، در صورتی که مفهوم آز موارد گسترده تر دیگری را نیز دربر می گیرد.
از (بلژیک). شهر از ( به فرانسوی: As ) در شهرستان اسلت در استان لمبورگ در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
معنی کلمه از در فرهنگ معین
معنی کلمه از در فرهنگ عمید
معنی کلمه از در فرهنگ فارسی
معنی کلمه از در دانشنامه عمومی
معنی کلمه از در ویکی واژه

معنی کلمه از در ویکی واژه

نشان‌دهنده ابتدای مکان یا زمان یا امری. از بصورت اسم در زبان معیار باستان به معنی له کردن بوده مانند چیزی را زیر پا له کنی یا ماده‌ای مانند قند را در چای حل نمایی.[۱]
برای بیان منشأ.
به‌وجود آمده به وسیلهٔ.
گریه‌زا. معمولا با ترکیب اِز و جِز می‌آید.
علامت مفعول غیر - صریح یا باواسطه.
علامت ابتدا و آغاز.
با کمال میل و رغبت.
شکست دادن، از بین بردن.
بی نهایت خسته کردن.
من، اول شخص مفرد.
↑ در گذشته «از» به معنی بی‌حیثیت کردن بوده و استعاراً کسی را له کرده باشند عزیز یعنی له شده می‌گفتند.

جملاتی از کاربرد کلمه از

نگویی از چه معنی گشت پر زاغ چون قطران ز بهر چه دم طاووس رنگین شد چو بوقلمون
الکساندر هلهولا (اوکراینی: Олександр Олександрович Глагола؛ زادهٔ ۱۹ ژوئیهٔ ۱۹۹۷) بازیکن فوتبال اهل اوکراین است.
از خر صفتان سگ طبیعت این باد بروت و لاف تا کی
برون تافت از کنار جنگ جایش چو خورشیدی مه پرده سرایش
نرخ کلی باسوادی شش سال به بالا از ۱۲٪ در ۲۰۰۵ به ۲۳٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافته‌است. نرخ کلی ثبت نام خالص (۶ تا ۱۳ سال) از ۲۲٪ در سال ۲۰۰۵ به ۴۶٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافته‌است.
منعم مکن از ناله که پنهان نتوان کرد آن راز که افسانه ی هر انجمن افتاد
باغ از لاله ی تر، عرصه ی داغستان شد چمن از سبزه ی نوخیز، فضای کشمیر
ازگندی، روستایی در دهستان کنت بخش هیدوچ شهرستان سیب و سوران در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
چاکرنوازیست که کردست عشق تو ور نی کجا دلی که بدان عشق درخورست
گران گردند بر دل از گرانخیزی سبکروحان به محفل چون روی، بگذار در بیرون گرانی را
از قبل محاسبه شده‌است. توجه کنیم که همهٔ بازه‌های ممکن
وی در تیم ملی فوتبال فرانسه بازی کرده‌است.
تا ۲۲ ژوئن ۱۹۷۰ این پرنده هیچ نامی نداشت ولی شولتز طی مصاحبه‌ای در ۱۹۷۰ نام این پرنده را وود استاک برگرفته از لوگوی فستیوال راک اعلام کرد.
زنم بیخود درینجاگه اناالحق ازو گفتم بر تو سر مطلق
مکن بدشمن سرکش ملایمت که بشمع زبان شعله ز نرمی دراز می گردد
ای خدا، بردند فرش و بسترم موزه از پا، بالش از زیر سرم
ساعتی پس از هجوم معترضان به حرم فاطمه معصومه در قم، گروهی از معترضان نیز در اعتراض به تعطیلی حرم امام رضا در مشهد، به درهای ورودی به صحن حرم رضوی و مأموران انتظامی حاضر در صحنه حمله‌ور شدند.