افتقاد

معنی کلمه افتقاد در لغت نامه دهخدا

افتقاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بمعنی گم کردن یعنی ناموجود کردن. ( غیاث اللغات ). گم کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). فقد. ( تاج المصادر بیهقی ). فقدان. نایافتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || گمشده را جستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گمشده را بازجستن. ( آنندراج ). تفحص کردن و گمشده را بازجستن. ( غیاث اللغات ). چیزی را بهنگام گم شدن جستن. ( از اقرب الموارد ). بازجست. بازجوئی. پژوهش از غیبت. جستجو. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پرس پرسان می شد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد.مولوی.هست ازل را وابد را اتحاد
عقل را ره نیست سوی افتقاد.مولوی. || مهربانی کردن. ( آنندراج ) ( از لطائف بنقل غیاث اللغات ) :
گفت من ایثارکردم آنچه داد
میر تقصیری نکرد از افتقاد.مولوی.آن کرم کاندر جفا اینهات داد
در وفا بنگر چه باشد افتقاد.مولوی.|| پروا داشتن از. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه افتقاد در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - گم کردن چیزی را. ۲ - جستن گم شده را.

معنی کلمه افتقاد در فرهنگ عمید

۱. گم کردن، از دست دادن.
۲. گمشده را جستن.
۳. مهربانی، دلجویی.

معنی کلمه افتقاد در فرهنگ فارسی

گم کردن، ازدست دادن، گمشده راجستن ، مهربانی و دلجویی
( مصدر ) ۱ - گم کردن چیزی را از دست دادن. ۲ - جستن گم شده را . ۳ - ( اسم ) مهربانی دلجویی تفقد .

معنی کلمه افتقاد در ویکی واژه

گم کردن چیزی را.
جستن گم شده را.

جملاتی از کاربرد کلمه افتقاد

تشنیع بر سلیمان آری که گم شدم من گم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادی
هیچ می‌دانی چه وعده‌ست و چه داد می‌کند ابلیس را حق افتقاد
و انّ افتقادی واحدا بعد واحد دلیل علی ان لا یدوم خلیل
نشان حکم او باشد که بادی کند در کاه و گندم افتقادی
هست ازل را و ابد را اتحاد عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
یا سلیمان ذی الهداهد لک فتفقد بالافتقاد تعال
می‌فتد این عقلها در افتقاد در مغاکی حلول و اتحاد
آن کرم که اندر جفا آنهات داد در وفا بنگر چه باشد افتقاد
بختی که قرن پیشین در خواب جسته‌اند آخر زمانیان را کردست افتقاد
پرس پرسان می‌شد اندر افتقاد چیست این غم بر که این ماتم فتاد