اهلیت

معنی کلمه اهلیت در لغت نامه دهخدا

اهلیت. [ اَ لی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) سزاوار بودن. لیاقت. شرافت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شایستگی. لیاقت. قابلیت. سزاواری. استحقاق. ( ناظم الاطباء ). صالحیت. صلاحیت. درخوری. اهلیة. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): اهلیت این امانت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. ( کلیله و دمنه ). و اتفاق کردند که او را استحقاق و اهلیت این منزلت هست. ( کلیله و دمنه ).
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحبقرانی بود وهست.سوزنی.چون بگیتی نه وفا ماند و نه اهل
دم اهلیت اخوان چکنم.خاقانی.نیست در حلقه جهان یک اهل
پای اهلیت از میان برگیر.خاقانی.گفت من خویشتن را اهلیت آن نمی بینم که بر شیخ روم... ( تذکرة الاولیاء ).
پس تفحص کرد کاین سعی که بود
شاه را اهلیت من که نمود.مولوی.گفت این طایفه خرقه پوشان امثال حیوانند اهلیت و آدمیت ندارند.( گلستان ). نزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقه معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم اهلیت و استحقاقش بگفتم. ( گلستان ). و از جمله مقربان بار گیتی مدار و باریافتگان... و مواجب محرران و منشیان دارالانشاء و اهلیت و قابلیت ایشان بمقرب الخاقان مزبور متعلق است. ( تذکرةالملوک چ 2 ص 25 ). || در اصطلاح حقوقی عبارت است از توانائی قانونی برای انجام امری. یا به عبارت دیگر اهلیت قابلیت شخص است برای آنکه بتواند حق خود را استیفاء و اعمال نماید چنانکه بتواند اموال و حقوق خود را تصرف نماید و معاملات و عقودمنعقد سازد. و طبق ماده 211 قانون مدنی شخص وقتی میتواند توانائی قانونی ( اهلیت ) را برای معامله کردن واجد باشد که بالغ و عاقل و رشید باشد. این توانائی را قدرت اعمال حق نیز گویند و آن دو قسم است : اهلیت تمتع، اهلیت استیفاء. ( از حقوق مدنی منصورالسلطنه عدل و حقوق مدنی دکتر امامی و قانون مدنی ). و رجوع به ترکیبهای زیر شود.
- اهلیت استیفاء ؛ توانائی قانونی شخص است بر اعمال حقوق و تصرف در اموال و انجام معاملات و عقود. توضیح آنکه تنها دارا بودن اهلیت تمتع برای آنکه انسان بتواند حق خود را اعمال نماید کافی نیست و باید دارای اهلیت استیفا نیز باشد چنانکه قانون مدنی مقرر میدارد «هیچکس نمیتواندحق خود را اجرا کند مگر این که برای این امر اهلیت قانونی داشته باشد». ( ماده 958 ). و مطابق همان قانون شخص وقتی اهلیت برای معامله دارد که بالغ و رشید وعاقل باشد. ( ماده 211 ). و همین قانون علاوه میکند: «اشخاص ذیل محجور و از تصرف در اموال و حقوق مالی خود ممنوع هستند: صغار، اشخاص غیر رشید، مجانین...». ( از قانون مدنی و حقوق مدنی دکتر امامی ).

معنی کلمه اهلیت در فرهنگ معین

(اَ یَّ ) [ ع . ] (مص جع . ) شایستگی ، لیاقت .

معنی کلمه اهلیت در فرهنگ عمید

داشتن لیاقت و صلاحیت برای امری، شایستگی، سزاواری.

معنی کلمه اهلیت در فرهنگ فارسی

داشتن لیاقت وصلاحیت برای امری، شایستگی، سزاواری
(مصدر ) شایستگی سزاواری لیاقت . یا اهلیت استیفائ . یا اهلیت تمتع .

معنی کلمه اهلیت در دانشنامه آزاد فارسی

اَهلیَّت
صلاحیت شخص حقیقی یا حقوقی است برای داراشدن حق و نیز استفاده و به کاربردن آن. شرایط اهلیت در قانون ذکر نشده، اما موارد و وضعیت هایی که شخص فاقد اهلیت بوده و محجور شناخته می شود، مشخص شده است. شرایط اهلیت اشخاص حقیقی و اشخاص حقوقی، متفاوت است. در مورد اشخاص حقیقی (افراد انسانی) بلوغ، عقل، و رشد، شروط اهلیت است. بنابراین، افراد صغیر، مجنون و نیز سفیه فاقد اهلیت شناخته می شوند که ایشان را اصطلاحاً محجور گویند و نمی توانند در اموال و حقوق مالی خود تصرّف و مداخله کنند (مادۀ ۱۲۰۷ قانون مدنی). در مورد اشخاص حقوقی مانند شرکت ها، اصل بر این است که اهلیت داراشدن حق و استفاده از آن را دارند، مگر این که ورشکسته شوند. ورشکستگی، مانع از اهلیت حقوقی شرکت است و آن را درشمار محجورین قرار می دهد. اهلیت برخورداری و داراشدن حق، با اهلیت استفاده و استیفای حق یکی نیست. طبق مادۀ ۹۵۶ قانون مدنی. «اهلیت برای دارابودن حقوق، با زنده متولدشدن انسان شروع و با مرگ او تمام می شود» (اهلیت تمتع). بنابراین مادام که شخص صغیر است، گرچه از حقوق مالی برخوردار است لکن نمی تواند این حقوق را اعمال و استفاده کند (اهلیت استیفا)، مگر از طریق ولی. نیز در صورتی که دچار جنون یا سفه گردد، اهلیت استیفای حق را از دست می دهد و حسب مورد باید از طریق ولی یا قیّم حقوق خود را استیفا کند. همچنین است تاجر ورشکسته که حق داراشدن را دارد، اما نمی تواند در حقوق مالی خود دخالت کند، مگر از طریق مدیر تصفیه.

معنی کلمه اهلیت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اهلیّت همان شایستگی و استحقاق است. اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان (مرحلۀ جنینی در رحم، مرحلۀ تولد تا رسیدن به توانایی تشخیص، مرحلۀ تمیز و تشخیص سود و زیان و مرحلۀ بلوغ و عقل) متفاوت است. نیز اهلیّت در مرحلۀ بلوغ و عقل به لحاظ حالات گوناگون یعنی رشد و سفاهت، سلامتی و بیماری، علم و عدالت، قرابت و غیر آن مختلف است. فقیهان بی آن که فصل جداگانه ای در فقه برای بحث دربارۀ اهلیّت بگشایند، از آن به مناسبت در سراسر فقه اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفته اند.
اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان (مرحلۀ جنینی در رحم، مرحلۀ تولد تا رسیدن به توانایی تشخیص، مرحلۀ تمیز و تشخیص سود و زیان و مرحلۀ بلوغ و عقل) متفاوت است. نیز اهلیّت در مرحلۀ بلوغ و عقل به لحاظ حالات گوناگون یعنی رشد و سفاهت، سلامتی و بیماری، علم و عدالت، قرابت و غیر آن مختلف است.
اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۸ ص۳۸۷
...
[ویکی فقه] اهلیّت. اهلیّت همان شایستگی و استحقاق است. اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان (مرحلۀ جنینی در رحم، مرحلۀ تولد تا رسیدن به توانایی تشخیص، مرحلۀ تمیز و تشخیص سود و زیان و مرحلۀ بلوغ و عقل) متفاوت است. نیز اهلیّت در مرحلۀ بلوغ و عقل به لحاظ حالات گوناگون یعنی رشد و سفاهت، سلامتی و بیماری، علم و عدالت، قرابت و غیر آن مختلف است. فقیهان بی آن که فصل جداگانه ای در فقه برای بحث دربارۀ اهلیّت بگشایند، از آن به مناسبت در سراسر فقه اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفته اند.
اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان (مرحلۀ جنینی در رحم، مرحلۀ تولد تا رسیدن به توانایی تشخیص، مرحلۀ تمیز و تشخیص سود و زیان و مرحلۀ بلوغ و عقل) متفاوت است. نیز اهلیّت در مرحلۀ بلوغ و عقل به لحاظ حالات گوناگون یعنی رشد و سفاهت، سلامتی و بیماری، علم و عدالت، قرابت و غیر آن مختلف است. اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان ← مرحله جنینی جنین در رحم جهت وصیّت شدن مالی برای او اهلیّت دارد. نیز از اهلیّت ارث بردن برخوردار است و باید برای او بیشترین سهم ارث (سهم دو فرزند ذکور) کنار گذاشته شود تا به دنیا آید و وضعیّت مشخص شود. البته نفوذ وصیّت و مالک شدن ارث در صورتی است که طفل زنده به دنیا آید. ← مرحلۀ تولد طفل پس از به دنیا آمدن و پیش از رسیدن به مرحلۀ تمیز، برای تحمّل و قبول بدهی در ذمّۀ خود اهلیّت دارد. از این رو، اگر مال دیگری را از بین ببرد یا معیوب کند، ضامن است و در صورت داشتن مال، ولیّ شرعی او از مالش بدهی اش را می پردازد و گرنه صاحب حق تا زمان توانایی کودک برای پرداخت، صبر می کند. آنچه را که برای کودک می خرند یا به او می بخشند، مالک می گردد. همچنین وقف کردن برای او ، شریک شدن با وی و مصالحه از طرف او و نیز فروختن و خریدن و تزویج و دیگر عقودی که ولیّ برای او انجام می دهد، در صورت وجود مصلحت یا نبود مفسده بنا بر اختلاف نظر در حدود و اختیارات ولیّ برای کودک، صحیح است ( ولایت). سخن و عمل کودک غیر ممیّز، اثر شرعی ندارد. از این رو، عقد او صحیح نیست. اقرار و شهادت او نیز پذیرفته نمی شود، و در صورت ارتکاب جرمی- مانند قذف علاوه بر عدم ثبوت حدّ ( حدود) و قصاص تعزیر نیز نمی شود. ← مرحلۀ تمیز به قول مشهور، عبادات کودک ممیّز و نیز وصیّت او در کارهای خیر و صدقۀ وی و بنا بر قولی عتق و تدبیر او صحیح است. همچنین برای حیازت مباحات ( مباحات اصلی)، اولویّت استقرار در مکان های عمومی در صورت حضور زودتر از دیگران در آن ها و ادب شدن (تعزیر) در صورت ارتکاب جرمی مانند دزدی و لواط اهلیّت دارد. ← مرحلۀ بلوغ و عقل انسان بالغ عاقل در صورت رشید بودن (داشتن توانایی مصرف کردن مال به شیوۀ عقلایی) ( رشد)، برای تمامی تصرفات مالی و غیر مالی مستقلا اهلیّت دارد و در صورت سفیه بودن ( سفاهت)، تنها از تصرفات مالی- جز به اذن ولیّ- ممنوع است. اگر بالغ عاقل به هنگام نزدیک شدن مرگش، سالم و تندرست باشد، برای تصرف در تمام اموال خود اهلیّت دارد و بنا بر قولی اگر بیماری متّصل به مرگ داشته باشد، برای تصرف در بیش از یک سوم مالش اهلیّت ندارد. بالغ عاقل در صورت عادل بودن، برای گواهی دادن ( شهادت)، امامت جماعت و ولایت در امور حسبیّه ( امور حسبی)، و در صورت مجتهد بودن ( اجتهاد) برای قضاوت، مرجعیت تقلید و ولایت بر ایتام، دیوانگان، غایبان و دیگر اموری که مربوط به مجتهد است اهلیّت دارد ( ولایت فقیه). همچنین پدر یا جدّ پدری برای ولایت بر فرزندان نابالغ خود اهلیّت دارد.

معنی کلمه اهلیت در ویکی واژه

شایستگی، لیاقت.

جملاتی از کاربرد کلمه اهلیت

جاهلیت از مفاهیم مصطلح در اسلام و نامی است که به حالت فکری مردم عرب پیش از ظهور اسلام داده شده‌است. این واژه در قرآن هست اگر چه تفسیرهای متفاوتی از آن شده‌است. تاریخ‌دانان و پژوهشگران تاریخ نیز گاه این واژه را برای اشاره به جامعه عربستان پیش از اسلام بکار می‌برند.
همچنین این پرنده اهلیترین جانور و پرنده شناخته می‌شود.
ابوالهیثم، قبل از اسلام، یعنی در دوره جاهلیت، از شرک و بت‌پرستی دوری می‌کرد و همیشه قائل به توحید و یکتاپرستی بود و با «اسعد بن زراره»، جزو اولین کسانی از انصار بودند که در مکه به پیغمبر ایمان آورده و جزو هشت نفری بودند که قبل از قوم خود، در مکه آنحضرت را ملاقات کرد و مسلمان شده و به مدینه برگشت و اسلام خود را آشکار کرد. پیامبر خدا، میان او و «عثمان بن مظعون»، عقد برادری بست، (بعد از هجرت) «ابوالهیثم» در گروه آن دسته از انصاری بود که در هر دو «بیعت عقبه» شرکت و با پیغمبر خدا، دست یاری داد. خود ابن تیهان از شیعیان خالص علی است.
ایا شهی که بجان اهلیت گهر افشاند نشاید آنکه کند کس دریغ ازو دینار
استبضاع (به عربی: نكاح الاستبضاع) یکی از کارهایی که اعراب در زمان پیش از اسلام یا زمان جاهلیت انجام می‌دادند.
گفت احمد بی وصیت رفتن است از جاهلیت ای عجب خود بی‌وصیت رفت کس باور ندارد
هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز اهلیت سلطانی صد انجمنستش
حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود
واژهٔ افغان پس از روی کار آمدن دولت امان‌الله شاه در تذکره‌های (شناسنامه‌ها) تابعیت به عنوان اهلیت به کار برده شد و پس از آن در لویه جرگهٔ ۱۳۱۵ خورشیدی مورد تأیید نمایندگان مردم قرار گرفت.
نتیجتاً قریشیان برای کشتن محمّد نقشه کشیدند. محمّد به کمک علی که در بستر وی خوابید، کسانی که نگهبانش بودند را گمراه کرد و پنهانی به‌همراه ابوبکر از شهر بیرون رفت. به‌این‌ترتیب محمّد در سال ۱ ه‍.ق/۶۲۲ م و سیزده سال پس از آغاز پیامبری خود، به مدینه — یک واحهٔ کشاورزیِ بزرگ — هجرت کرد. بعدها این هجرت، مبدأی تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا پیش از هجرت محمّد «یثرب» نامیده می‌شد و پس از این هجرت «مدینةُ النَّبی» یا به‌اختصار «مدینه» خوانده شد. در اندیشهٔ اسلامی، این هجرت، آغاز دورهٔ اسلامی و پایان دورهٔ جاهلیت در نظر گرفته می‌شود.
و معروف است اند رخلافت امیرالمؤمنین عمر رضی اللّه عنه رود نیل بر عادت خود باستاد؛ از آن‌چه اندر جاهلیت هر سال کنیزکی آراسته در وی انداختندی تا روان شدی. عمر رضی اللّه عنه بر کاغذ پاره‌ای نبشت که: «ای آب، اگر به خود استادهای، روا نباشد اگر به فرمان خدای عزّ و جلّ استادهای، عمر می‌گوید: برو.» چون کاغذ اندر آب انداختند آب روان گشت و این إمارتِ بر حقیقت بود.
جامی اهلیت اندیشه عشق تو نداشت همتش رخت درین موج خطرناک انداخت
در سال ۶۳۰ میلادی مردم مکه تسلیم شدند و محمد مکه را فتح کرد. وی از علی خواست تا ضمانت کند که این پیروزی بدون خون‌ریزی خواهد بود چرا که محمد مسلمانان فاتح را از انتقام‌گیری از مکیان مغلوب منع کرده بود. محمد به وی دستور داد تا کعبه را از بت‌های دوران جاهلیت پاک کند.
جای تو ایوان و گه گلشن است کاهلیت کرد چنین گلخنی
این تغییرات در جهت‌گیری مجدد جامعه از نظر هویت و زندگی اعتقادی مسلمانان، جهان‌بینی و سلسله مراتب ارزش‌ها بود. از دیدگاه نسل‌های بعدی، این امر باعث تحول بزرگی در جامعه و نظم اخلاقی زندگی در شبه‌جزیره عربستان شد. برای محمد، اگرچه عربستان پیش از اسلام نمونه‌ای از «غفلت» بود، اما این امر کاملاً خالی از لطف نبود. محمد جنبه‌های خاصی از سنت عرب جاهلیت مانند مراقبت از خویشاوندان نزدیک خود، بیوه‌ها، یتیمان و سایر نیازمندان و برقراری عدالت را تأیید و توصیه کرد. با این حال، این ارزش‌ها از نظر اهمیت مجدداً مرتب می‌شوند و در چارچوب توحید قرار می‌گیرند.
حسن هرگز طرفی از پهلوی اهلیت نبست مایهٔ تمکین خوبی از تغافل قرض کن
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ از ایدر حکایت است از نهادهایی که اهل جاهلیت نهاده بودند میان خویش و میان اللَّه و میان بتان، از نهادهای بد و بنیادهای‌ کژ، و این آن بود که کفار عرب عادت داشتند که چون تقربی کردندی یا نذری یا صدقه‌ای دادندی بچیزی از مال خویش، دو تیر زدندی، یک تیر را گفتندی که این آن خدای آسمانست، و آن بدرویشان و مهمانان دادندی، و خود از آن بخوردندی و یک تیر را گفتندی که: این بتان را است، و بخرج بتان و سدنه ایشان کردندی اگر باد یا ستور چیزی از بهره خدا یا بهره بت او کندی گفتندی: باک نیست که خدای آسمان بی‌نیاز است، و اگر چیزی از بهره بت با بهره اللَّه افتادی آن را می‌باز جای کردند و می‌باز ستدند، که بت را حاجت و نیاز است.
هرکه پیر وقت خود را پی نبرد آن به موت جاهلیت جان سپرد
ابوسفیان پسر حارث نوه عبدالمطلب و برادر رضاعی و عموزاده محمد و از بنی هاشم و از صحابه است. او پس از فتح مکه اسلام آورد و در جنگ حنین شرکت داشت و از معدود افرادی بود که جانانه در جنگ جنگید . او در سال بیستم هجری درگذشت و در بقیع دفن شد. وی را نباید با ابوسفیان بن حرب بن امیه از رؤسای قریش در دوران جاهلیت و پدر معاویه بنیانگذار خلافت اموی اشتباه گرفت.
با استقرار حکومت اسلامی در مدینه به تدریج احکام و مقررات دینی تشریع شد تا فرهنگ و آداب و رسوم مسلمانان را که هنوز تحت تأثیر قوانین و فرهنگ جاهلیت بود تغییر دهد. حقوق زنان و به خصوص قوانین طلاق یکی از چالش برانگیزترین مسایل اجتماعی مسلمانان بود که بیشتر احکام آن در سوره بقره آیات ۲۴۲ ـ ۲۲۶ قبلاً بیان شده بود.