استفهام

معنی کلمه استفهام در لغت نامه دهخدا

استفهام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فهمیدن خواستن. ( منتهی الارب ). مفهوم خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). مفهوم درخواستن. ( زوزنی ). فهمیدگی چیزی خواستن. ( غیاث ). دانستن خواستن. دریافتن خواستن. || مفهوم کردن. ( زوزنی ). || پرسش. سؤال کردن. پرسیدن :
بهر این لفظ الست مستبین
نفی و اثبات است در لفظی دفین
زآنکه استفهام اثبات است این
لیک در وی لفظ لیس هم ببین.مولوی. || الاستفهام ؛ استعلام ما فی الضمیر المخاطب و قیل هو طلب حصول صورةالشی فی الذهن فان کانت تلک الصورة وقوع نسبة بین الشیئین اولا وقوعها فحصولها هو التصدیق و الا فهو التصور. ( تعریفات جرجانی ). الاستفهام ؛ هو عند اهل العربیة من انواع الطلب الذی هو من اقسام الانشاء. و هو کلام یدل علی طلب فهم ما اتصل به اداةالطلب. فلایصدق علی افهم فان المطلوب لیس فهم ما اتصلت به لان اداةالطلب صیغةالامر. و قد اتصلت بالفهم و لیس المطلوب به طلب فهم الفهم. بخلاف اءَ زید قائم فان المطلوب به طلب فهم مضمون زید قائم. و سمی استفهاماً لذلک. و هذا الطلب علی خلاف طلب سائر الاَّثار من الفواعل. فان العلم فی علمنی مطلوب المتکلم و هو اثرالمعلم لکن یطلب فعله الذی هو التعلیم لیترتب علیه الاثر. و کذا فی اضرب زیداً، المطلوب مضروبیة زید. و یطلب من الفاعل التأثیر، لیترتب علیه الاثر. و فی زید قائم یطلب نفس حصول قیام زید فی العقل لان الاداة انّما اتصلت بقیام زید. بخلاف علمنی فان الاداة فیه متصلة بالتعلیم. کذا فی الاطول و فی الاتقان. و لکون الاستفهام طلب ارتسام صورة ما فی الخارج فی الذهن لزم ان لایکون حقیقة الا اذا صدر عن شاک یصدق بامکان الاعلام. فان غیرالشاک اذا استفهم یلزم منه تحصیل الحاصل و اذا لم یصدق بامکان الاعلام انتفت فائدةالاستفهام. وقال بعض الائمة و ما جاء فی القرآن علی لفظ الاستفهام فانما یقع فی خطاب علی معنی ان المخاطب عنده علم ذلک الاثبات او النفی حاصل - انتهی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اداة استفهام ؛ کلمه ای که بدان طلب فهم و دریافت کنند مانند: آیا و چرا و برای چه و چه و چون و چند، و هَل واَ و غیره.
- استفهام کردن ؛ پرسیدن. استفسار کردن.

معنی کلمه استفهام در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) طلب فهم کردن . ۲ - پرسیدن . ۳ - (اِمص . ) پرسش .

معنی کلمه استفهام در فرهنگ عمید

۱. پرسیدن.
۲. (اسم ) پرسش، سؤال.

معنی کلمه استفهام در فرهنگ فارسی

طلب فهم کردن، پرسیدن چیزی برای آگاه شدن وفهمیدن ، پرسش
۱ - ( مصدر ) فهم جستن فهمیدن خواستن ۲ - پرسیدن سوئال کردن . ۳ - ( اسم ) پرسش . جمع : استفهامات . یا ادوات استفهام . کلمه هایی که بوسیل. آنها از چیزی پرسش میکنند و دریافتن خبری یا معنیی را میخواهند مانند : که چه چون چگونه چند . یا علامت استفهام . نشانهای که در آخر جمله های پرسشی گذارند( ? ) .

معنی کلمه استفهام در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِسْتِفْهام ، اصطلاحی در دستور زبان عربی به معنای پرسیدن ، طلب خبر یا ایضاح کردن می باشد. استفهام طلب فهم نسبت به شیء مجهول یا مشکوک است.
استفهام، به معنای طلب فهم از چیزی است که در نزد سؤال کننده، مجهول یا مشکوک می باشد. استفهام، نوعی طلب بوده و طلب نیز از اقسام انشا است. اصل در استفهام، طلب فهم و کسب خبر است، و در مواردی، از صورت حقیقی خود خارج می شود و برای مقاصد دیگر به کار می رود.برخی استفهام را به معنای استخبار دانسته اند؛ ولی ابن فارس معتقد است استخبار قبل از استفهام است؛ یعنی اگر مطلب، در نسختین بار، خوب فهمیده نشود، برای روشن شدن، استفهام به کار می رود.
استفهام در علم اصول
در علم اصول فقه، بحث استفهام، در مبحث هیئات جمل و جمله های انشایی مطرح می شود.
طریقه استفهام
در زبان عربی به دو طریق می توان جمله را به صورت پرسشی درآورد:۱- با تغییر آهنگ کلام ،۲- با آوردن یکی از ابزارهای استفهام در جمله خبری ، که در این حالت نیز ترتیب جمله حفظ خواهد شد برای جملات پرسشی در زبان فارسی . پرسش ممکن است درباره یک گزارش ، یا یکی از ارکان کلام ، یا یکی از قیود جمله باشد.با این حال جمله های پرسشی فراوانی وجود دارند که هدف آنها به راستی پرسش نیست ، بلکه آن جمله ها برای بیان شگفتی ، تحسین ، یا تکیه و تأکید بر منظوری خاص به کار می روند. این موضوع را دانشمندان علم بلاغت ضمن بیان معانی مجازی جملات انشایی عرضه داشته اند. آنان برای جمله های استفهامی ، در غیر از پرسش واقعی ، معانی بسیاری یافته اند که مهم ترین آنها این معانی است : اثبات و اقرار، نفی و انکار، نهی ، سخریه یا ریشخند، تعجب ، و تحقیر. منطقیون نیز از استفهام مفهوم دیگری اراده می کنند، و آن «طلب حصول صورت شی ء در ذهن » است .
ادوات ساده استفهام
...
[ویکی فقه] استفهام (علوم قرآنی). پرسش به منظور فهم یک مطلب را استفهام گویند.
« استفهام » از انواع انشا و به معنای طلب آگاهی از چیزی است که پیش تر شناخته شده نبوده است؛ به عبارت دیگر، طلب خبری است که سؤال کننده از آن آگاهی ندارد، و مخاطب، آن را می داند.
استخبار قبل از استفهام
برخی استفهام را به معنای استخبار دانسته اند؛ ولی ابن فارس معتقد است استخبار قبل از استفهام است؛ یعنی اگر مطلب، در نسختین بار، خوب فهمیده نشود، برای روشن شدن، استفهام به کار می رود.
اصل در استفهام
اصل در استفهام، طلب فهم و کسب خبر است، و در مواردی، از صورت حقیقی خود خارج می شود و برای مقاصد دیگر به کار می رود.
عناوین مرتبط
...
[ویکی فقه] استفهام (منطق). استفهام یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای جمله انشائی تنبیهی، برای طلب فهم چیزی است.
مرکب تام انشائی اگر بالذات بر طلب فعل یا ترک فعل دلالت نکند، تنبیه خوانده می شود. استفهام، یکی از اقسام تنبیه و به معنای طلب فهم کردن است. ادوات استفهام در فارسی عبارت اند از: آیا، چند، چه، که و کی، مانند: «آیا کمالی بهتر از علم هست؟ » و این ادوات در عربی عبارت اند از: ما، ایّ، هل، مَن، ا، ام و… .

معنی کلمه استفهام در ویکی واژه

پرسیدن، سئوال کردن، طلب فهم. از استفهام و ذکر این سئوال ناوارم. «مستوفی»
(مجاز): سؤال، پرسش. با لحن همواری که سئوال و استفهام را می‌رسانید ... گفت «جمال‌زاده»

جملاتی از کاربرد کلمه استفهام

آن گه فریشتگان گفتند: أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ؟ استفهام است بمعنی تنبیه، و امر اللَّه حکمه و قضاؤه رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ این دعائی است که فریشتگان گفتند خاندان ابراهیم را، و این دعا در شریعت مصطفی (ص) بماند تا آخر الابد تا در تشهد نماز میگویند «کما صلیت و بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم» و آن برکات نبوّت است در خاندان ابراهیم که هر چه پیغامبران بودند بعد از ابراهیم از نسل اسحاق و اسماعیل بودند. قیل: انّما وحد الرحمة لان الرحمة مصدر فصلحت للجمع البرکة لان المراد به بقاء کلّ خیر إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ای محمود علی کل نعمة، مجید ذو مجد و ثناء. و قیل: مَجِیدٌ ای کریم جواد یکثر الخیر من قبله و المجد نیل الشّرف، یقال: مجد فهو ماجد و مجد فهو مجید.
کعب گفت: دوازده هزار بودند. سدی گفت سی و اند هزار مرد بودند. عکرمه گفت: هفتاد هزار. ابن المنذر گفت: هشتاد هزار. با هر یکی از ایشان حبلی و عصائی بود، و نام مهتر ایشان شمعون. آمدند این جادوان بحضرة فرعون، چنان که رب العالمین گفت: وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ، و گفتند إِنَّ لَنا لَأَجْراً بیک همزه قراءت مکی و مدنی و حفص است بر معنی خبر، یعنی: ما را لا بد برین جادوی مزدی است. باقی بدو همزه خوانند بر طریق استفهام بمعنی تقریر. چون ایشان جعل و مزد خود را بر وی تقریر کردند، فرعون گفت: نعم، آری، چنان است که می‌گویید، و شما را آنست که میخواهید، وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ای: و لکم من الاجر المنزلة الرفیعة عندی.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ این أَمْ در موضع واو عطف است یا الف استفهام یعنی و یقولون اختلقه محمد. میگویند این کافران که محمد این قرآن از خود ساخت.
أَ فَإِنْ ماتَ ای: علی فراشه. أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی‌ أَعْقابِکُمْ ای ارتددتم کفّارا بعد ایمانکم. و در نظم این آیت تقدیم و تأخیر است که معنی استفهام بر انقلاب می‌افتد نه بر موت و قتل، که انقلاب ازیشان منکر است نه موت. یعنی أ تنقلبون علی اعقابکم ان مات محمد أو قتل؟ نظیره قوله: أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ یعنی: «أ فهم الخالدون ان متّ». و گفته‌اند: او قتل از بهر آن گفت که مصطفی (ص) را هم موت بر فراش بود هم قتل بود، بحکم آن خبر که گفت: «ما زالت اکلة خیبر تعادّنی فهذا اوان قطعت أبهری».
افزوده یکی از عناصر ساختمانی بند به‌شمار می‌آید که می‌تواند به صورت عبارت حرف اضافه‌ای، گروه اسمی، قید و هم‌چنین بندهای ساده ظاهر شود. بسیاری از دستورنویسان یا زبان‌شناسان، افزوده را ادات نامیده‌اند، لیکن مواردی چون ادوات استفهام، ادوات نفی و غیره وجود دارد که همه آن‌ها افزوده نیستند و از این‌رو بهتر است برای مفهوم بالا واژه افزوده به‌کار گرفته شود.
از نظر بلاغی، استفهامی که در آیه اول به کار رفته است، برای تقریر و ایجاد شگفتی (و یا انکار) می‌باشد. همچنین مخاطب در «فَعَلَ رَبّک»، پیامبر اسلام است و اضافه کردن مخاطب به اسم خدا، برای بیان شرافت مخاطب و قدرت خدا است. آیه پنجم این سوره، متضمن تشبیه مجمل مرسل است. در کلمات «الفیل»، «تضلیل»، «سجیل»، «أبابیل» فواصل در حرف آخر توافق دارند.
الم سبق الکلام فیه و وقوع الاستفهام بعده یدلّ علی استقلالها و انقطاعها عمّا بعدها فی هذه السورة و غیرها من السور.
مدعای خود را به امور دیگر مقایسه کردن و تقابل و تضاد به کار بردن، ذکر اوصاف و احوال نمودن گاه ایجاب، گاه استفهام کردن مؤید اقناع تواند شد.
اهل معنی را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکی آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنی استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الی آخره.
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی‌ قَرْیَةٍ این در آیت اول پیوسته است و در آن بسته، کانّه قال، هل رأیت کالذی حاج ابراهیم فی ربه او کالذی مر علی قریة لفظه لفظ الاستفهام است و معناه التوقیف و التعریف میگوید نبینی آن مرد که با ابراهیم حجت جست در خداوند وی، و آن مرد دیگر یعنی عزیز، پیغامبری از پیغامبران بنی اسرائیل که بر گذشت بر آن دیه یعنی شهر بیت المقدس، سمیت قریة لاجتماع الناس فیها، یقال قریت الماء فی الحوض اذا جمعته فیه، عزیز آنجا بر گذشت دید آن شهر که خراب و بیران گشته از دست بخت نصر که آنجا شد و خلقی را بکشت و باقی باسیری ببرد. و گفته‌اند این قریه در هرقل است دهی بر کناره دجله میان واسط و مداین عزیز آنجا برگذشت، و کان ذلک بعد رفع عیسی ع، بسایه درختی فرو آمد و با وی خری بود، با درخت بست و خود در میان دیه شد، هیچ آدمی را در آن دیه ندید و درختان بسیار دید پر بار، و میوه آن فرا رسیده، بگرفت از آن پاره انگور و انجیر، و با وی نان خشک بود، در قعب بنهاد و شیره انگور بگرفت و بر آن نان ریخت تا نرم گردد، و انجیر چند تر بر سر آن نهاد.
گفته‌اند که: چون حق ظاهر گشت و باطل نیست شد، و موسی غلبه کرد بر ایشان، موسی و هارون هر دو خدای را سجود شکر کردند، و سحره بموافقت موسی سجود کردند، آن گه گفتند: آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ فرعون گفت: ایّای تعنون؟ انا ربّ العالمین. چون فرعون این ظن خطا برد، ایشان گفتند: رَبِّ مُوسی‌ وَ هارُونَ. قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بر خبر بی‌استفهام قراءت حفص است، و بدو همزه بمعنی استفهام قراءت حمزه و کسایی و بو بکر. باقی بمد تمام خوانند، یعنی که فرعون ایشان را توبیخ کرد و انکار نمود بتصدیق موسی و ایمان ایشان بی‌دستوری و بی‌فرمان فرعون، و گفت: ایمان آوردید بموسی پیش از آنکه شما را دستوری دادم.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ این آیت در شأن جهودان فرو آمد فنحاص بن عازورا و اصحاب او، که اللَّه ایشان را روزی فراوان و نعمت تمام داده بود. پس چون در اللَّه کافر گشتند، و مصطفی را دروغ زن گرفتند، و در نعمت اللَّه کفران آوردند، و ذلک فی قوله «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً»! ربّ العزة آن نعمت از ایشان واستد، و بروزگار قحط و نیاز افتادند. این فنحاص و اصحاب وی گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ممسکة عنّا الرزق، دست رازق بسته است و روزی باز گرفته، و این کنایه از بخل است، یعنی که بر ما بخیلی کند، و چنان که پیش ازین روزی میداد نمی‌دهد. این همچنانست که جای دیگر گفت رسول خود را: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‌ عُنُقِکَ» فتنفق دون الحق، «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» فوق الحق. و روا باشد که بر معنی استفهام نهند یعنی: اید اللَّه مغلولة عنّا حیث قتر الرزق علینا؟
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ آخر امر المشرکین بالهلاک و العذاب. کیف فی موضع نصب علی خبر کان و لا یجوز ان یعمل فیها انظر لانّ ما قبل الاستفهام لا یعمل فیه.